جولان وحشت باند کوچولوها در بزرگراه کرج / بی رحمانه جولان می دادند + فیلم گفتگو
حجم ویدیو: 121.24M | مدت زمان ویدیو: 00:03:44

به گزارش رکنا، سودای زندگی در تهران در سرشان پر شده بود.گمان می کردند اگر به تهران بیایند به آرزوهایشان نزدیک تر می شوند و زندگی لاکچری انتظارشان را می کشد.

یک شب زمانی که در قهوه خانه رامین نشسته بودند، از رویاهایشان با هم حرف زدند و از همان شب عزم آنها برای اینکه به دل جاده بزنند و خودشان را به تهران برسانند جزم شد.

از همان لحظه دیگر آنها گروه دوستانه نبودند و تبدیل شدند به اعضای باند سرقت! باند مخوفی که هر چند سن و سالشان خیلی کم بود اما همان سر پر از سودایشان سبب می شد بی رحمانه وحشت خلق کنند!

وحشت باند کوچولوها

سرهنگ کارآگاه علی فرخ نژاد رئیس اداره پنجم پلیس آگاهی تهران در توضیح این خبر به خبرنگار ما گفت:«مدتی قبل شکایت های سریالی شهروندان که از تهران به سمت کرج می آمدند با موضوع ادم ربایی و سرقت مقرون به آزار در دستور کار ماموران ما قرار گرفت.در جریان بررسی ها باند سارقان شناسایی و دستگیر شد و مشخص شد شیوه این افراد به این صورت بود که ابتدا به عنوان مسافر سوار خودرویی می شدند و سپس خودرو را با تهدید چاقو از راننده سرقت می کردند.سپس با خودرو سرقتی خود را مسافرکش جا زده و اقدام به سوار کردن طعمه هایشان می کردند.سپس در میان راه با تهدید چاقو اموال و کارت بانکی این فرد را سرقت کرده و او را در جاده رها می کردند.این افراد تا کنون به بیش از 20 سرقت اعتراف کرده اند اما احتمال شناسایی شاکیان بیشتر وجود دارد.»

مسافران بدشانس

ترس و وحشت را هنوز هم می شود در وجودشان حس کرد.«یک بار که در یک جاده خلوت اسیر زورگیران قمه به دست بیفتی انگار مرگ را به چشم می بینی!

این جمله یکی از مالباختگان است.این افراد می خواستند در پایان ساعت کاری خودشان را از محل کارشان واقع در جاده مخصوص کرج به خانه شان برسانند.سوار خودروهای عبوری شده و یکی بعد از دیگری طعمه زورگیران قرار گرفتند.

یکی از آنها می گوید:«وقتی سوار خودرو شدم متوجه شدم که این ماشین معمولی نیست و احتمال دادم که سرنشینان زورگیر هستند.به خاطر اینکه در خودرو از داخل باز نمی شد.وقتی خودرو کمی حرکت کرد، جوانی که کنارم روی صندلی عقب نشسته بود چاقو کشید و من هم از ترس جانم کارت بانکی و موبایلم را به او دادم.حدود 20 میلیون تومان در کارتم بود که با آن خریدی از یک دستگاه پز انجام دادند.»

یکی دیگر از شاکیان می گوید:«در جاده مخصوص منتظر ماشین بودم.سوار خودرو عبوری شدم چون در آن نزدیکی خط اتوبوس یا تاکسی نبود.ماشین که کمی حرکت کرد، سرنشین صندلی عقب با کف دست محکم به سینه ام ضربه ای زد و سرنشین کنار راننده صندلی اش را عقب داد که پاهای من دیگر حرکت نمی کرد.بعد با چاقو تهدیدم کرد و از من خواست کارت بانکی ام را به او بدهم.من به حدی ترسیده بودم که در آن لحظات به جز نجات جانم به چیزی فکر نمی کردم.سارقان خیلی بی رحمانه رفتار می کردند و هر لحظه فکر می کردم اصلا بعید نیست چاقو را در شکمم فرو کنند!»

شاکی دیگر هم کارمند یک کارخانه تولیدی است.او هم حدود 7 میلیون تومان به همراه گوشی تلفن همراهش را تقدیم سارقان کرده تا جانش در امان بماند.حالا شاکیان چشم در چشم سارقان ایستاده اند و می گویند حتی اگر اموالشان برگردد هم به آنها رضایت نخواهند داد.چون ترس و وحشتی که تجربه کرده اند تا مغز استخوانشان نفوذ کرده است!

گفتگو با متهمان پرونده

رامین 20 سال دارد.چند ماه قبل از یکی از شهرهای غرب کشور به همراه دوستانش به تهران آمده است.او سردسته باند است و سن و سالش از بقیه بیشتر است.دو همدست 17 و 18 ساله دارد.

رامین در گفتگو با خبرنگار ما می گوید:«در شهر خودمان قهوه خانه داشتیم و وضع مالی ام بد نبود.وسوسه ثروت بیشتر باعث شد چنین اشتباهی انجام دهم و اتفاقا پول زیادی هم نصیبم نشد!»

همدست 17 ساله رامین می گوید:«من روی صندلی عقب می نشستم و مسافر را با چاقو تهدید می کردم اما قصد نداشتم به کسی ضربه ای بزنم و هرگز هم این کار را نکردم.به خاطر اینکه اگر چاقو می زدم و خون روی تشک صندلی می ریخت مسافر بعدی سوار نمی شد!»

این متهم در ادامه گفت:«من کارگر میدان میوه و تره بار بودم.چند سالی می شود که تهران زندگی می کنیم.گاهی به شهرمان سر می زدیم و وقتی با دوستانم در قهوه خانه هم کلام شدم وسوسه سرقت به سرم زد.فکر می کردم خیلی زود اوضاعم روبراه می شود.اما الان پشیمانم و فکر می کنم باید در همان میدان خوب کار می کردم تا بتوانم وانت بخرم و برای خودم کار کنم.»

سومین متهم نیز می گوید:«18 سال دارم و بیکار بودم.خانواده ام هم وضع مالی خیلی ضعیفی داشتند و من فکر می کردم اگر دست به سرقت بزنم می توانم کمکی به خودم و خانواده ام کنم.»

رسیدگی به این پرونده در جریان کار قضایی قرار خواهد گرفت تا تعداد دقیق شاکیان مشخص شود.