صفر تا صد قتل دکتر ضیایی و زنش در سعادت آباد + گفتگو با عاملان جنایت و عکس
حجم ویدیو: 41.33M | مدت زمان ویدیو: 00:05:56

 به گزارش رکنا؛ آخرین روزهای اردیبهشت، کارآگاهان جنایی در پی ناپدید شدن پزشک سرشناس به نام دکتر رضا ضیایی و همسرش مینو که دکتری اقتصاد داشت، مظنونانی را دستگیر کردند و در روند تحقیقات فهمیدند همه به خواست مرد جوانی که برای رسیدن به اهداف مجرمانه‌اش از آنها استفاده کرده، اجیر شده‌اند. به این ترتیب، سرکرده آنها که سروش نام دارد دستگیر شد. در پایان روند دستگیری‌ها مشخص شد مرد جوان برای رسیدن به اهداف خود  10 نفر را که همگی مرد هستند، به شیوه‌های مختلف تطمیع کرده است. برخی از دستگیرشدگان در کار جعل سند، برخی هم سارق بودند،‌ مهم‌تر از همه دو پدر و پسری بودند که محل اجساد زن و شوهر سالخورده را به پلیس لو داده و مدعی بودند فقط برای دفن اجساد با سروش همراهی کرده بودند؛ اما سروش مدعی شد قتل دکتر و همسرش کار همان پدر و پسر است. به این ترتیب هیچ یک از ۱۱ متهم دستگیرشده ارتکاب قتل را نمی‌پذیرفتند و مظنونان اصلی که پدر و پسر و سروش بودند یکدیگر را به قتل متهم می‌کردند.

قتل پزشک تهرانی و همسرش

کشف راز مفقود شدن پزشک و همسر اقتصاددانش زمانی در دستور کار ماموران پلیس آگاهی قرار گرفت که در چهاردهمین روز اردیبهشت‌ماه مرد جوانی به اداره آگاهی پلیس تهران رفت و از گم شدن ناگهانی دایی و زن‌دایی خود خبر داد.

مرد جوان در توضیح ماجرا به کارآگاهان پلیس آگاهی گفت: دایی‌ام متخصص گوش، حلق و بینی است و همسرش دکتری اقتصاد دارد، دایی‌ام در بیمارستان عرفان کار می‌کند و خانه بزرگی هم در شمال تهران دارند. چون بچه‌هایشان در آمریکا زندگی می‌کنند و تنها هستند، من یا مادرم هر چند روز یک‌ بار با آنها تماس می‌گرفتیم یا سر می‌زدیم. دیروز سرایدار خانه دایی به من خبر داد هر دو آنها به‌ طور ناگهانی ناپدید شده‌اند. او گفت چند روز پیش هم سه مرد ناشناس خودرو سانتافه آنها را با خود برده‌اند. پس از آن من و بستگان همه جا سر زدیم، اما هیچ ردی از دایی و زن‌دایی‌ پیدا نکردیم. الان نگران هستیم که برای آنها اتفاق بدی رخ داده باشد.

با طرح این شکایت، تیم زبده‌ای از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران به دستور قاضی شعبه ۱۱ دادسرای امور جنایی تهران تحقیقات خود را برای یافتن ردی از زن و شوهر گمشده آغاز کردند.

به این ترتیب، تحقیقات آغاز شد و تیم جنایی راهی خانه دکتر شدند. ماموران پس از ورود به خانه دکتر با به هم ریختگی و نشانه‌‌هایی از سرقت وسایل روبه‌رو شدند. در ادامه تحقیقات مشخص شد دکتر 80 ساله خانه‌ای ویلایی به مساحت هزار متر در منطقه سعادت‌آباد تهران دارد که چند هفته قبل از ناپدید شدن، آن را به نام مردی جوان کرده است؛ اما هیچ پولی به حسابش واریز نشده بود.

با به‌ دست آمدن این سرنخ، مرد جوان به نام سعید بازداشت شد و در تحقیقات گفت: من این خانه را به دستور مردی به نام سروش خریدم و قرار بود مدتی بعد بفروشمش.

زمانی که تیم جنایی در مورد نحوه پرداخت‌ پول برای خرید خانه ویلایی از او سوال کردند، مرد جوان مدعی شد: پول‌ها را سروش پرداخت کرده و من از نحوه پرداخت و میزان آن بی‌اطلاع هستم.

این در حالی بود که کارآگاهان در شاخه دیگری از تحقیقات موفق شدند سه مردی را که وارد خانه دکتر شده و با خودرو مدل بالای او خانه را ترک کرده بودند دستگیر کنند. آنها نیز در تحقیقات مدعی شدند به دستور سروش وارد محل سکونت دکتر که برجی در ولنجک بود شده و سرقت را انجام داده‌اند.

به این ترتیب، شماره پلاک خودروهای مسروقه به تمامی واحدهای گشت اعلام شد و مدتی بعد پدر و پسری که سوار یکی از خودروهای دکتر بودند، دستگیر شدند. پسر جوان در تحقیقات گفت: من راننده تاکسی اینترنتی بودم. سه سال قبل با سروش آشنا شدم و به عنوان راننده برای او‌ کار می‌کردم. پدرم زمین کشاورزی داشت و خیلی اتفاقی ۶۰ سکه طلای قدیمی در زیرزمین‌ها پیدا کرده بود. من به سروش گفتم و قرار شد او سکه‌ها را بخرد اما بعد از گرفتن سکه‌ها برای دادن پولش مدام امروز و فردا می‌کرد تا اینکه چند روز قبل به من و پدرم زنگ زد و خواست برای حساب و کتاب به خانه‌اش در سعادت‌آباد برویم.

او ادامه داد: وقتی با پدرم به خانه ویلایی رفتیم به محض ورود سروش اسلحه‌اش را به سمت‌مان گرفت و تهدید کرد اجسادی را که داخل نایلون پیچیده و درون خودرو سانتافه گذاشته دفن کنیم. بعد هم قرار شد برای این کار چهار میلیارد به ما بدهد و گفت سه میلیاردی را هم که بابت سکه‌ها قرار بود بدهد بعد پرداخت می‌کند. او به ما گفت اجساد متعلق به یک زوج سالخورده است که در ایران تنها زندگی می‌کرده‌اند و کسی پیگیر ناپدید شدن‌شان نمی‌شود.

پسر جوان توضیح داد: سروش به من و پدرم وعده داد می‌تواند کمک ‌کند تمامی اموال دکتر را با مدرک‌سازی به نام‌مان کنیم و از این کار هم سهم خوبی به ما می‌دهد. از طرفی ما که چاره‌ای نداشتیم، اجساد را به بیابان‌های اطراف شهریار بردیم و در آنجا دفن کردیم.

پس از اعترافات این پدر و پسر محل دفن اجساد را نیز به کارآگاهان نشان دادند.

با به دست آمدن این نتایج و تجمیع آنها، کارآگاهان در تمامی شاخه‌های تحقیقات به مردی به نام سروش رسیدند، بنابراین با حضور در خانه سعادت‌آباد سروش را دستگیر کردند.

زمانی که او مقابل افسر پرونده‌اش ایستاد، گفت: دنبال خانه اجاره‌ای بودم که با دکتر آشنا شدم، او می‌خواست خانه‌اش در سعات‌آباد را که خانه‌ای ویلایی به مساحت هزار متر بود بفروشد. من خانه را به شرط تملیک به مدت سه ماه از او اجاره کردم و قرار شد 170 میلیارد تومان بپردازم. پول را اسفند پارسال به دکتر دادم و او هم سند را به من داد اما سند را به نامم نزد.

سروش ادامه داد: علتش هم این بود که مدام قیمت دلار بالا می‌رفت و دکتر هم هر بار مقداری به مبلغ معامله خانه اضافه می‌کرد، هر بار بهانه می‌آورد و روزی ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار دلار به مبلغ می‌افزود. در نهایت محضرخانه‌ای پیدا کردم که با سند‌سازی برایم وکالت‌نامه‌ای جعل کردند تا به دکتر بگویم اگر سند نزنی، می‌توانم با این وکالت سند را به نام خودم بزنم.

او ادامه داد: یک روز که در کارگاه در حال صحبت تلفنی با دکتر بودم، راننده‌ام موضوع را شنید و از ماجرای درگیری ما باخبر شد. خودش پیشنهاد داد دکتر را بترساند تا سند را به نامم کند. من هم قبول کردم. روز حادثه دکتر به همراه همسرش به خانه سعادت‌آباد آمد. در همین موقع راننده‌ام با پدرش جلو آمدند و اسلحه‌ای را به سمت دکتر و همسرش گرفتند. ناگهان یک تیر به دکتر و یک تیر هم به همسرش زدند و در ازای این کار هم قرار شد خودرو سانتافه دکتر را بردارند.

در حالی که پدر و پسر و سروش یکدیگر را متهم به قتل می‌کردند و می‌گفتند دیگری آنها را در عمل انجام‌شده قرار داده، فرضیه کارآگاهان بر بررسی مدارک و شواهد متمرکز شد. اعترافات افراد مختلف گروه حکایت از آن داشت که سروش بوده که به طمع تصاحب اموال دکتر سناریو قتل‌ها را طراحی کرده است، اما مدارک مشخصی در مورد ماجرا به دست نیاوردند، بنابراین تحقیقات ادامه یافت.

در بازرسی از مخفیگاه متهمان، ماموران اسناد جعلی و مدارک سرقتی متعلق به دکتر را نیز کشف کرده بودند و متهمان که همگی در بازجویی‌ها به قتل اعتراف کردند، همچنان قتل را گردن دیگری می‌انداختند.

بنابراین به دستور قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران، تحقیقات در مورد ادعای متهمان و قوی‌ترین فرضیه که ارتکاب همه جرائم با آمریت سروش بود ادامه یافت.

در نهایت با ادامه تحقیقات پدر میانسال که همراه پسرش در خودرو سانتافه مسروقه دکتر دستگیر شده بود لب به اعتراف گشود و حقیقت را گفت. او اعتراف کرد به خواست سروش مرتکب این جنایات شده و قرار بوده خودش و پسرش در ازای این کار هر کدام یک خانه دریافت کنند.

با این اعتراف متهم اصلی، مرد میانسال به اتهام دو فقره قتل عمد و سرقت مقرون به آزار تفهیم اتهام و قرار قانونی صادر شد. ‌همچنین پسر این متهم به اتهام معاونت در قتل و سرقت مقرون به آزار در اختیار ماموران اداره آگاهی قرار گرفت و سروش نیز به اتهام معاونت در قتل، سرقت مقرون به آزار و جعل اسناد همچنان در اختیار ماموران آگاهی خواهد ماند تا تحقیقات کامل شود.

گفت‌وگو با قاتل دکتر ضیایی و همسرش

در ادامه گفت‌وگو با قاتل دکتر ضیایی و همسرش را بخوانید.

*چطور مرتکب قتل شدی؟

از طریق پسرم که راننده سروش بود با او آشنا شدم. او به من گفت با دکتر و همسرش اختلاف دارد و وعده خانه به من داد.

*اسلحه را از کجا آوردی؟

کلت کمری و گلوله‌ها را خود سروش تهیه کرد و به من داد، من برای تمرین به بیابان‌های اطراف رفتم و چند بار شلیک کردم.

*در مورد نحوه قتل توضیح بده.

نقشه قتل را سروش طراحی کرده بود و من فقط انجام دادم. او به من گفت دکتر و همسرش را به زیرزمین خانه ویلایی می‌آورد و من باید آنجا آنها را بکشم.

*قتل چطور اتفاق افتاد؟

همان‌طور که سروش گفته بود من در دستشویی زیرزمین مخفی شدم، وقتی دکتر و همسرش آمدند نمی‌خواستند به زیرزمین بیایند اما سروش گفت وسایل پذیرایی در زیرزمین است و آنجا را کلاً تغییر دکوراسیون داده، حداقل آنجا را ببینند و بعد اگر نخواستند، به طبقه همکف بروند. سروش آنها را به سمت زیرزمین هدایت کرد. همسر دکتر جلو می‌آمد و دکتر بعد از او، سروش هم نفر آخر بود. آنها در راه‌پله‌ها بودند که من از دستشویی بیرون پریدم، چشمم را گرفتم و تیراندازی کردم. گلوله اول به سر همسر دکتر خورد و زمین افتاد، گلوله دوم را هم به دکتر شلیک کردم.

*اجساد را چطور از خانه بیرون بردید و در بیابان دفن کردید؟

سروش بعد از قتل از من خواست اجساد را در نایلون‌های زباله بزرگی که از قبل تهیه کرده بود بگذارم اما من تنهایی نتوانستم این کار را بکنم. خودش هم نمی‌خواست کاری کند. ‌برای همین مجبور شدم به پسرم زنگ بزنم و با کمک او بود که اجساد را نایلون‌پیچ کردیم و به بیابان‌های اطراف شهریار بردیم و دفن کردیم.

*یعنی طراح قتل سروش بود؟

بله سروش نقشه کشیده بود و همان‌طور که گفتم، لحظه تیراندازی‌ها هم پشت سر مقتولان بود.

*اما سروش گفت شما پیشنهاد حل ماجرا را به او داده‌اید.

دروغ می‌گوید. او من را فریب داد و با وعده دادن خانه به خودم و پسرم، دستم را به خون آلوده کرد.

وبگردی