شوهر دوستش را شبانه به اتاق خوابم فرستاد / وقتی بیدار شدم خشکم زد
حوادث رکنا: اعتراف می کنم که خیلی ترسیده ام مدام به عقب برمی گردم پشت سرم را چک می کنم ضربان قلبم را کامل حس می کنم.
به گزارش رکنا، دستانم شروع به لرزیدن کرده سرعت قدم هایم را زیادتر می کنم سایه به سایه به من نزدیک می شود.
دوسال است که از دور مرا کنترل می کند قصدش را نمی دانم ؛ نه می دانم فقط می خواهم خودم را به نفهمی بزنم ....
این نخستین جملات زنی است که راز درون سینه اش را بازگو میکند...
او به بهانه دوستی با شوهرم به خانه هم آمده است مدام در ذهنم به دنبال رد پای یک فرد مطمئن می گردم که با او مشکلم را مطرح کنم...
اول همسرم به ذهنم می رسد اما ؛ نه !!! مسلما به او نمی گویم هنوز کبودی های بدنم از رد کمربند او پاک نشده است او مدت هاست درگیراعتیاد است.
به پدرومادری که ندارم یا به عمویی که مرا در سن ۱۳سالگی شوهر داد تا یک نان خور کمتر داشته باشد . همه گزینه ها در سرم خط می خورد، فقط از خدا کمک می خواهم با همه توانم شروع به دویدن کنم .
صدای پاهای او را می شنوم به در خانه می رسم سریع قفل را باز می کنم خودم را داخل حیاط پرت می کنم بچه هایم سرآسیمه بیرون می آیند واظهار نگرانی می کنند. شوهرم را می بینم که کنار بساط موادش نشسته است واصلا حضور من را نمی فهمد، فقط لحظه ای سرش را بلند می کند ومی گوید امشب فرید را مهمان کرده است.
تا این جمله را گفت: غم عالم به دلم سرازیر می شود، دیگر تحمل این همه استرس را ندارم . آه می کشم حتی جایی را ندارم که یک شب به آنجا پناه ببرم .
ساعت حدود ۸ از راه می رسد پوزخند مسخره ای کنج لبانش است از اینکه صبح مرا ترسانده کاملا خشنود است مدام من را کنترل می کند سریع وباعجله شام را می کشم و با بچه ها به اتاق می روم پسرانم سریع می خوابند بارها به خودکشی فکر کرده ام اما عشق به پسرانم مانع ام شده است بعد از من هیچ کس را ندارند نمی خواهم به سرنوشت خودم دچار شوند کم کم چشمانم گرم خواب می شود .
صدای در اتاق چرتم را می پراند احساس می کنم کسی لحظه به لحظه به من نزدیک می شود دستم را به چاقویی که در زیر بالشت گذاشته ام می رسانم به خودم دلداری می دهم حتما علی است که داخل اتاق آمده، نجوای عاشقانه اش را می شنوم نه این علی نیست او دراین 10 سال تابه حال به من نگفته است دوستت دارم .
نزدیک شد، ترسیدم و چاقو را به طرفش می گیرم خیلی زشت می خندد ، می گوید 2 سال است منتظر چنین لحظه ای بوده است با چاقوضربه ای بی هدف برای ترساندنش می زنم فرو رفتن چاقودر بدنش را حس می کنم گرمی خون شدت ضربه را نشانم می دهد فوری برق اتاق را روشن می کنم غرق خون شده است صورتش کاملاسفید شده عقب عقب می روم بالای سر بچه هایم می نشینم وبا تمام وجود گریه می کنم تلفنم را برمی دارم وبا پلیس تماس می گیرم .
از فردا می توانم راحت بخوابم. به نظرم داشتن یک مادر قاتل بهتر از خیانتکار است.
ماهرخ زن ۲۷ساله که نیمه شب دوست همسرش را با چاقو به قتل رسانده روی صندلی روبروی من نشسته است افسردگی در صورتش موج میزند چشم های سبز رنگش را که بازمی کند در میان اشک هایش گم می شود او حالا فقط نگران سرپرستی دو کودکش است که بعد ازاو چه سرنوشتی خواهند داشت .
نظر کارشناسی
زینب شهبازی مشاوروکارشناس ارشدروانشناسی
فرد مورد نظر به دلیل مشکالتی که در زندگی از جمله کودکی ناآرام وازدواج اجباری واعتیاد همسر متحمل شده است به یک نوع درماندگی آموخته شده دچار شده و راه های نجات خود را فقط به محدوده زندگی نابسامان خود محدود کرده چه بسا با کمک گرفتن ازنهادهای حمایتی میتوانست از باتلاقی که گرفتارش شده رهایی یابد بدون آنکه دستش به جنایتی خونین آلوده شود.
زنانی هستند که به خاطر فرزند نمیتوانند از چنگال مردان بی مسئولیت بگریزند نداشتن حامی آنهارا زیر فشار له کرده است اگر چه این روزهای نهادها و ان جی او هایی با این مضمون درحال راه افتادن هستند اما هنوز که هنوز هست چنین زنانی زیر پوسته شهر درحال له شدن هستند مراکز مشاوره در کلانتری آمادگی خدمت رسانی به چنین زنان وراهنمایی بهتر برای رهایی ازین نابه سامانی ها هستند .
ارسال نظر