این 2 مرد در نقش پلیس برای سفر و تفریح دزدی می کردند + فیلم و عکس
حجم ویدیو: 68.59M | مدت زمان ویدیو: 00:02:54

به گزارش خبرنگار حوادث رکنا، سرهنگ کارآگاه " علی ولیپور گودرزی " رئیس پلیس آگاهی پایتخت اظهار کرد: بعد از وقوع سرقت 4 خودرو و 2 موتور توسط افرادی که با  جعل عنوان مامور سازمان‌های اطلاعاتی خودرو شهروندان را به سرقت می بردند. تیمی زبده از همکارانمان در اداره پنجم پلیس آگاهی وارد عمل شده و این افراد را دستگیر کردند.

وی افزود: تحقیقات میدانی کارآگاهان نشان می‌داد، 2 مرد جوان در نقاط مختلف تهران جلوی خودرو و موتورسیکلت‌های عبوری که پلاک آنها  مخدوش بوده را گرفته و سپس با معرفی کردن خود به عنوان مامور سازمان‌های اطلاعاتی اقدام به سرقت وسیله نقلیه کرد‌ه‌اند. 

گودرزی خاطرنشان کرد: در نهایت 2 متهم با استفاده از روش های نوین کشف جرم در یک عملیات منسجم دستگیر شدند.

رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با بیان این مسئله که از مخفیگاه این افراد ادوات جرم و اموال مسروقه کشف شده است، تشریح کرد: متهمان پس از انتقال به پلیس آگاهی هدف تحقیقات قرار گرفتند و به جرم خود مبنی بر سرقت وسیله نقلیه، جعل عنوان مامور سازمان‌های اطلاعاتی، آدم‌ربایی مالباختگان و ضرب جرح آنها در نقاط مختلف تهران اعتراف کردند. 

یکی از متهمان در گفت‌وگو با خبرنگار رکنا، با بیان اینکه یکبار سابقه زورگیری داشته است گفت: حکم ماموریتی را جعل کرده و با آن شروع به سرقت کردیم. البته 2 ماشین بیشتر نبردیم که وقتی با ماشین دوم برای تفریح به شمال رفته بودیم در بهشهر دستگیر شدیم. 

سارقین مامور نما

همدست او نیز همین مسئله را تکرار کرده و اعتراف کرد: من در سرقت موتورسیکلت ها حضور نداشتم و فقط برای دو ماشین 206 رفته بودم. دنبال پول هم نبودیم. 

یکی از شاکیان این افراد در این باره به رکنا گفت‌: خیابان نواب بود که موتور سیکلت مرا متوقف کرد و به دلیل مخدوش بودن پلاک موتور سیکلت به من گفت که باید موتور را بخوابانیم. من به او گفتم که اگر این اتفاق هم قرار است رخ بدهد باید حتما پلیس راهنمایی و رانندگی بیاید که چند متر آن طرف تر یک سرباز راهور نیز حضور داشت پس وقتی او را صدا کردیم و مدارک مرد را دید دیگر کاری انجام نداد پس من مطمئا شدم که این مرد واقعا مامور است.

او ادامه می دهد: مرا نزدیک یک پایگاه بسیج برد که به او گفتم موتور به نام همسرم است و اگر آن را نگه دارید کلی سختی باید بکشم. پس به من گفت که باید او را در شهر بچرخانم. همین کار را هم کردم و از ساعت 11 الی 16 مشغول چرخاندن او بودم که یکجا به من گفت شلوارم پاره شده و نزدیک یک خیاطی توقف کن. به خیاطی که رسیدیم به من گفت که تو برو سوال بپرس. پس وقتی پیاده شدم، موتور را روشن کرده و متواری شد.