غوغای فداکاری آتشنشان کرمانی/ میثم ارچنگی معجزه را دید !
رکنا: پایش در بین نردههای پل آهنی بیحس و بیرمق شده بود، سرما از پاهای خیس و ورمکردهاش به ذرهذره وجودش نفوذ میکرد، هرچه مردم تلاش کردند، نتوانستند او را از جوی پر از آب بیرون بکشند، آتشنشانان از راه رسیدند و فرشته نجات شدند برای مادربزرگ.
به گزارش رکنا ، ۲۷ دی ماه ۱۴۰۱، ساعت ۱۹، بچههای شیفت یک ایستگاه شماره شش با اعلام ستاد فرماندهی آتش نشانی کرمان راهی عملیاتی شدند که هرچند در آن شب بارانی جان یک مادربزرگ کرمانی را نجات دادند، اما آتشنشان فداکار "میثم ارچنگی" از ناحیه دست دچار مجروحیت شدیدی شد تا بار دیگر این ثابت شود که آتشنشان یعنی جانفدای مردم.
میثم ارچنگی، آتش نشان فداکار کرمانی کارشناسی ارشد فیزیولوژی ورزش دارد، از سال ۹۶ در آتشنشانی مشغول بهکار شد، شغل آتشنشانی را انتخاب کرد چون عاشق خدمت به مردم و البته هیجان بود، میدانست وقتی آتش نشان شود بهتر از هرجای دیگری میتواند برای آدمها فداکاری کند.
ارچنگی بعد از فعالیت در ایستگاههای آتشنشانی شماره ۱۰، ۷ و یک کرمان حالا در ایستگاه شماره شش آتشنشانی در نزدیکی پل سیدی مشغول به خدمترسانی است.
هرچند این آتشنشان جوان آموزشهای مختلف امداد و نجات و اطفای حریق را در دورههای مختلف فرا گرفته است، اما فعالیتهای ورزشی منظم و مرتب موجب شده تا او از توان بدنی بالایی هم برای انجام عملیاتهای مختلف برخوردار باشد.
ارچنگی که مربی فوتبال و فوتسال است و در شنا و آمادگی جسمانی هم فعالیت میکند، همه عملیاتهای اطفای حریق و امداد و نجات را دوست دارد، همینکه میتواند به همنوع خودش کمک کند، حس و حال خیلی خوبی در وجودش ایجاد میشود که از آن لذت میبرد.
این آتشنشان کرمانی هم مثل همه همکارانش خاطرات خوب و بد زیادی از عملیاتهای مختلف دارد، اما بعضی از این خاطرات برای همیشه در گوشه ذهنش مانده است مثل این خاطره؛ ارچنگی میگوید: یک شب در ایستگاه شماره شش بودیم، خبر دادند فردی، یک پسر بچه را دزدیده و حالا که دستگیر شده اعتراف کرده او را شش، هفت روز قبل داخل چاهی در اطراف شهر کرمان انداخته است.
وی ادامه میدهد: اولین تیم اعزامی از ایستگاه شماره یک با هماهنگی نیروی انتظامی و آگاهی راهی منطقه شد و بعد هم ما از ایستگاه شش رفتیم، یکی از همکاران تیم امداد و نجات وارد چاه شد، ما در آن لحظه از فوت این پسر بچه ناراحت بودیم، ناگهان همکارم از توی چاه فریاد زد، صدایی میشنوم، همه ما با این خبر انگیزه گرفتیم و کار را با سرعت بیشتری انجام دادیم، همکارم وقتی پسربچه را بیرون آورد، آن لحظه ناخودآگاه یک حس عجیبی داشتیم، این معجزه بود که بعد از ۷ شبانهروز در آن شرایط آب و هوایی نامساعد، زنده، سالم و بدون خط و خش از چاه بیرون آمد.
آتشنشانی در نگاه ارچنگی «عشق» است، عشق کمک به مردم، آتشنشانان در هرجای کشور که باشند، وقتی اتفاقی روی میدهد، قلبشان جور دیگری میتپد، نمونهاش هم خاطرات آتشنشان کرمانی از آتشسوزی مجتمع بزرگ پلاسکو در تهران.
ارچنگی میگوید: حس درونیام در زمان پلاسکو حسی بود که حاضر بودم، پول بلیت را از جیب خودم بدهم و به تهران بروم و به همکارانم کمک کنم، همه آتشنشانان برای هرکاری و کمک به همکار حتی در استانهای دیگر از جانشان مایه میگذارند.
اما عملیات بچههای ایستگاه شماره شش کرمان در شب بارانی و سرد ۲۷ دیماه امسال عملیاتی متفاوت بود، ارچنگی از این شب روایت میکند: از ستاد فرماندهی آتشنشانی کرمان به ما اعلام کردند با تیم امداد و نجات عملیاتی به خیابان پیرانشهر برویم و یک خانم مسن که پایش بین نردههای پل روی جوب گیر کرده بود و تا کمر داخل آب بود را نجات دهیم.
وی ادامه میدهد: با دو نفر از همکارانم به محل حادثه اعزام شدیم، هوا تاریک بود و باران شدیدی میبارید که دید ما در هنگام رانندگی را سخت کرده بود، حدود ۴ تا ۵ دقیقه زمان برد تا به مقصد رسیدیم.
این آتشنشان جوان عنوان میکند: حضور جمعیت زیاد در محل حادثه علاوه بر بارندگی شدید موجب شده بود عملیات امداد و نجات خیلی سختتر شود، هرکسی، حرفی میزد و نظری میداد، شرایط دقیق مصدوم هم معلوم نبود، پای این خانم به علت قرار گرفتن در آب سرد، لمس شده و ورم کرده بود و مردم هم کمک کرده بودند تا او را نجات دهند، اما موفق نشده بودند زیرا پایش بین دو نرده آهنی پل گیر کرده بود.
ارچنگی اضافه میکند: با اینکه هوا خیلی سرد بود، رفتم توی آب و متوجه شرایط نامساعد پای این خانم شدم و به همکارم گفتم باید با دستگاه ست هیدرولیک که دارای قدرت بالایی برای امداد و نجات است، میلههای آهنی را از هم باز کنیم تا مصدوم رهاسازی و از آب خارج شود.
وی بیان میکند: فک را در دهنه پل گذاشتیم تا تکههای آهنی پل را از هم باز کنیم، در حین عملیات انگشتان دستم زیر آب بود، دستم یخ زده بود و یک لحظه دستگاه با انگشتانم برخورد کرد و دچار سانحه شدید شدم، همکارم را مطلع کردم و او به سرعت وارد عمل شد وگرنه ممکن بود هر دو انگشتم را از دست بدهم.
ارچنگی خاطرنشان میکند: خانمی که او را در این عملیات نجات دادیم، با آن حال نامساعدی که داشت، خودش را به من رساند که در آمبولانس بودم، خیلی تشکر کرد و با ناراحتی گفت تو آمدی مرا نجات بدهی و بهخاطر من آسیب دیدی، گفتم من جانم را برای آدمها میدهم، شما مثل مادرم هستید.
وی همچنین به بیان یکی از خاطرات بامزه دوران فعالیت خود میپردازد و میگوید: در ایستگاه هفت خیابان همتیفر بودم که اعلام کردند، یک مار در خانهای دیده شده و ما برای گرفتن مار اعزام شدیم. مار را در گوشه اتاق و زیر فرش دیدیم، وقتی تکانش دادیم، متوجه شدیم مار پلاستیکیست و جالب این بود سه مرد هم در خانه بودند اما از ترس به سمت مار نرفته بودند، وقتی مار پلاستیکی را برداشتیم هم ما و هم اعضای آن خانواده خیلی خندیدیم.
ارسال نظر