سرنوشت تلخ یک متهم در زندان لاهیجان /  درس بزرگی که دادستان داد

به گرزارش رکنا ؛ خانم شریفی، دادیار وقت لاهیجان خاطره ای تلخ را بیان کرده است که درس بزرگی برای خودش بود.

اون زمان دادیار لاهیجان بودم،یکی از روزایی که کشیک بودم جوانی متهمم بود که در هنگام سرقت از یک کارگاه دستگیر شده بود،با قرار وثیقه راهی زندان شد،صبح بعد از تعطیلات،مالک کارگاه اومد و گفت اگر اموالم رو به من بدن من رضایتم رو اعلام میکنم ،اظهاراتشو صورتجلسه کردم و گذاشتم داخل پرونده، پرونده های کشیک توسط دادستان به همکاران قضایی ارجاع شد، متاسفانه یا خوشبختانه در تمام سالهای قضاوتم در هر پرونده ای که قلم زدم همه اصحاب پرونده و متهمین رو به یاد دارم.

چند ماه بعد،یک روز آخر وقت اداری دادستان با من تماس گرفتن و با ناراحتی گفتن رئیس زندان تماس گرفته و در خصوص یک زندانی که با دستور شما بازداشت شده پیگیره،گفت چند ماهیه در زندان بود و هیچ کس بهش سر نزدو نتیجه پروندش هم مشخص نشد و فقط نامه زندانش با امضای خانم شریفی خورده بود ، اسمش رو که گفتن به خاطر آوردم،بهشون گفتم که در وقت کشیک من فرستادمش زندان و اتفاقا فردای اون روز صاحب کارگاه اومد گفت اموالم رو بهم پس بدن من رضایت میدم،من هم صورتجلسه کردم و گذاشتم در پرونده،اینو که گفتم دادستان عصبانی تر شد،گفت خانم شریفی امروز زندانی ای که شاکیش چند ماه پیش رضایت داده تو زندان خودکشی کرد،میدونی این یعنی چی!؟ به سبب سهل انگاری شما یک انسان از بین رفت،چرا پیگیر پرونده های زندانی دار نیستی خانم!؟

این بخش از اظهارات دادستان در قالب تذکر شدید دادن به خانم دادیار بوده تا عواقب سهال انگاری اش را بداند وگرنه هیچ خودکشی ای رخ نداده بود و در آخر خاطره نویسی خانم دادیار هم اشاره می کند دادستان به جدی نبودن ماجرا اشاره می کند

با شنیدن این حرف شوک عجیبی به من وارد شد،بدون هیچ حرفی تلفن رو قطع کردم،قیافه اون جوان اومد جلوی چشمم،چقدر اون روز از اوضاع بد زندگیش حرف زد،از اینکه همسرش بخاطر وضع مالی بدش ترکش کرده،اینکه دلش برای بچّش تنگ شده،قاطعانه تصمیم گرفتم همون لحظه استعفامو بنویسم و به دادستان بدم،به خودم که اومدم دیدم مقنعه ام خیس اشکه و مدیر دفترم و منشی دادستان هم بالاسرم هستن،دادستان متوجه حال بدم شده بود و منشیشون رو فرستاده بودن اتاق من،جوری شوکّه بودم که متوجه حرفاشون نمیشدم.

وقت اداری تموم شده بود و همکاران قضایی به همراه دادستان دسته جمعی اومدن اتاقم،در کمال ناباوری دادستان گفت خانم شریفی این بار جدی نبود ولی امکان داره در طول قضاوت شما این اتفاق برای هر زندانی بیفته و شما قضات باید پرونده های زندانی دار رو در اولویت قرار بدین مدیر دفترم گفت مطمئنم این پرونده به خانم شریفی ارجاع نشده،بعد از بررسی در سیستم معلوم شد که به شعبه ی دیگه ای ارجاع شده و چون شاکی پیگیری نکرده همکار محترم هم پرونده رو باز نکردن،همون لحظه آزادی زندانی رو به زندان اعلام کردیم ولی شوکی که به من وارد شد تا آخر عمرم از یادم نمیره

  • فیلم انفجار گاز در خانه شخصی / یک زن و کودک زخمی شدند

اخبار تاپ حوادث