سرگذشت زورگیر 16 ساله تهرانی

به گزارش رکنا، نوجوان ۱۶ ساله ای که سرکردگی یک باند زورگیری وگوش قاپی را به عهده داشت و با تلاش شبانه روزی ماموران تجسس کلانتری طبرسی شمالی دستگیر شده است، با بیان این که به «چاقه»شهرت دارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: پدرم با خودرو مسافرکشی می کند و مادرم نیز خانه دار است اما من به خواست پدرم در کلاس پنجم ابتدایی ترک تحصیل کردم و شاگرد یک تعمیرگاه کیف و چمدان شدم .آن زمان خواهرم در تهران زندگی می کرد و من هم به همراه یکی از دوستانم که اکنون دستگیر شده است، به تهران رفتیم ولی او ۳ ماه بعد به مشهد بازگشت و من هم برای آموختن یک حرفه در تعمیرگاه موتورسیکلت مشغول کار شدم.

در همین زمان برادر بزرگ ترم که با یک دختر آشنا شده بود، ازخانه فرارکرد و با آن دختر به مکان نامعلومی رفت به طوری که دیگر از او خبری نداریم. با این حال من در تهران دوام نیاوردم و دوباره به مشهد بازگشتم.

طولی نکشید که دوستان سابقم به سراغم آمدند و چون من موتورسیکلت داشتم با وسوسه آن ها یک باند ۴نفره زورگیری و گوشی قاپی را تشکیل دادیم. البته برخی دیگر از همدستانم خودشان با افراد دیگری و به طور مجزا گوشی قاپی می کردند. در بیشتر سرقت ها من راکب موتورسیکلت بودم اما گاهی نیز ترک نشین می شدم و از مردم زورگیری می کردم.

یکی از همدستانم که به «تُخس»معروف است، اگر کسی مقاومت می کرد یا از چاقوهای ما می ترسید، او از موتورسیکلت پیاده می شد و علاوه برگوشی با کتک کاری پول هایش را هم می گرفت. 

ما معمولا پنج شنبه ها بیشتر زورگیری می کردیم چون«تُخس»مدعی بود در روزهای پنج شنبه مردم بیشتر بیرون می آیند و ما شکار بهتری داریم. البته در مناطقی که زورگیری های بیشتری انجام می دادیم، ماسک سیاه به چهره می زدیم تا شناخته نشویم اما در خیابان هایی که کمتر زورگیری می کردیم ۳ نفری و بدون نقاب سوار موتورسیکلت می شدیم و گوشی قاپی می کردیم.

بعد هم همه گوشی های سرقتی را به یک مالخر می فروختیم و پول آن را بین خودمان تقسیم می کردیم. گاهی نیز من خودم به تنهایی و بدون حضور همدستانم گوشی قاپی می کردم ولی تا جایی که اطلاع دارم مالخری که گوشی ها را به او می فروختیم، با یک مالخر حرفه ای دیگر در تماس بود و گوشی ها را به او می فروخت.

با این وجود«تُخس»خودش هم یک باند زورگیری دیگر را هدایت می کرد. اکنون نیز قصد دارم با کمک پدرم از شاکیان رضایت بگیرم و اگر از زندان آزاد شدم دیگر با همه دوستانم قطع رابطه می کنم و دوباره به تهران بازمی گردم و حرفه موتورسازی را ادامه می دهم چرا که صاحبکارم از هم روستاییان پدرم است و مرا به کار می گیرد اما ای کاش ۳ سال قبل زمانی که دوستم اولین سیگار را به دستم داد توان«نه»گفتن داشتم و غرورم را زیر پا می گذاشتم تا سرنوشتم این گونه رقم نخورد.

تحقیقات افسران زبده دایره تجسس بادستور ویژه سرگرداحمدآبکه(رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)برای شناسایی دیگر متهمان و اعضای مرتبط با این باند در حالی ادامه دارد که تاکنون به ۳۰فقره سرقت اعتراف کرده اند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

سیدخلیل سجادپور / خراسان

وبگردی