زیباترین ماشین عروس ایران ! / در اوج شادی گریه تان می گیرد ! / ماجرایی واقعی که مو به تنتان سیخ می کند !

به گزارش رکنا، آقا سید مرتضی شاد متولد دوم مرداد ماه ۱۳۶۲ در شهر مشهد است. دو دختر دارد که تمام دنیای او هستند، نازگل خانم و نرگس خانم. او همیشه شکرگزار نعمت های خداست و می‌گوید با قناعت بی‌نیاز می‌شویم. علاقه زیادی به پرندگان دارد و این از روح پاک و بی‌ریایش جان می گیرد.

سید مرتضی با روی خوش پشت فرمان اتوبوس بی آرتی۸۳۰ می نشیند و می‌گوید خدمت به زائران و مجاوران بارگاه امام رضا (ع)  بزرگترین افتخارم است .همزمان با بیست و ششم آذر روز حمل و نقل از او خواستیم خاطره‌ای شنیدنی تعریف کند. 

سید مرتضی گفت: چند سال قبل، یک روز جوانی کت و شلواری در مسیر حرم به مقصد قاسم آباد چند بار جلو آمد و از من پرسید تا ایستگاه آخر بلوار سید رضی خیلی راه مانده است؟

نگرانی در چهره‌اش می‌دیدم. گفتم من هم در همان ایستگاه اتوبوس را تحویل همکار شیفت خودم می‌دهم . 

به ایستگاه رسیدیم. همکارم که خودرو خودش را در پارکینگ اتوبوسرانی پارک کرده و  ماشین من را آورده بود اتوبوس را تحویل گرفت و رفت.

جوان کت شلواری و خانمی که چادر سفید سرد کرده بود همراه مادرش پیاده شدند. 

پیرزن دوباره جلو آمد و از من پرسید ایستگاه آخر بلوار سید رضی همین جاست؟

نگرانی را در نگاه پیرزن می‌دیدم. 

از او پرسیدم بله همین جاست،  اتفاقی افتاده است؟

پیرزن پسرش را نشان داد و گفت ما شهرستانی هستیم ، از مشهد  عروس گرفته‌ایم. امروز برای خطبه عقد حرم امام رضا (ع) رفتیم ‌.

پسرم بچه بود که پدرش را از دست داد و من او را بزرگ کرده ام.

قرار بود برادر شوهرم بیاید و ماشینش را، ماشین عروس درست کنیم،  نمی‌خواستم جلوی اقوام همسرم کم بیاوریم.

آنها حرم آمده بودند رفتند ، ما منتظر شدیم.

برادر گفت با اتوبوس خط ۸۳۰ تا اینجا بیاییم ولی هنوز نرسیده است. 

در این لحظه جوان کت و شلواری تلفنش زنگ خورد و با ناراحتی به مادرش گفت: 

عمو می‌گوید مسافر خوبی برای شهرستان به او خورده و نمی‌تواند بیاید. 

پیرزن آهی کشید و مانده بود چه بگوید، من از آنها خواهش کردم سوار ماشینم بشوند. 

اولین مغازه چند بادکنک هم خریدم  به برف پاک کن‌ها و بدنه ماشین وصل کردم. 

پیرزن و عروس و داماد را به مقصد رساندم. 

داخل کوچه که رسیدیم بوق بوق زنان توقف کردم. 

پیرزن پولی دستش بود. گفتم به خاطر دلم این کار را کرده ام.

شیرزن که مرام مردانه‌ای داشت گفت این پول فرق می‌کند برکت دارد. 

من پول راگرفتم، یک اسکناس ۵ هزار تومانی توی جیبم گذاشتم و بقیه را هدیه به داماد جوان دادم. 

با خوشحالی به خانه برگشتم. 

همسرم تعجب کرده بود و می‌گفت جریان این بادکنک‌ها چیست. 

نمی‌دانم چرا گریه‌ام گرفته بود، برایش تعریف کردم ، او هم چشم‌هایش پر اشک شد.

سید مرتضی می‌گوید:  کار ما سخت است اما لحظه لحظه‌اش خاطره و شیرین می‌شود. 

باید خدا را شکر کنیم که خدمتگزار شهر امام رضا (ع) هستیم. 

برای آقا سید مرتضی شاد و همه نیروهای زحمتکش اتوبوسرانی مشهد به خصوص رانندگان باصفای خط‌های بی آرتی مشهد آرزوی سلامتی و بهروزی داریم و روز حمل و نقل را تبریک می‌گوییم.

غلامرضا تدینی راد

وبگردی