نقاش ماهر چطور یک معتاد متجاهر شد / از عرش به زیرفرش رسیدم
رکنا : مرد ۵۰ ساله ای که در طرح جمع آوری معتادان متجاهر به منظور پیشگیری از سرقتهای خرد توسط نیروهای کلانتری رسالت دستگیر شده بود، در باره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت:متولد مشهد هستم و در یک خانواده پنج نفره به دنیا آمدم.
به گزارش رکنا ، مرد ۵۰ ساله ای که در طرح جمع آوری معتادان متجاهر به منظور پیشگیری از سرقتهای خرد توسط نیروهای کلانتری رسالت دستگیر شده بود، در باره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت:متولد مشهد هستم و در یک خانواده پنج نفره به دنیا آمدم. پدرم کفاش بود و خیلی به کسب روزی از راه حلال اعتقاد داشت و امکان نداشت تا از حلال بودن مالی خاطر جمع نشود، از آن استفاده کند و تا زمانی که زنده بود، مدام من و سایر اعضای خانواده را به کسب روزی حلال سفارش میکرد ولی من در نقطه مقابل او قرار داشتم و دایم میخواستم از هر طریقی شده مال و ثروتی کسب کنم و در رویاهای خودم غرق بودم. شغلم را نقاش ساختمان انتخاب کردم و حدوداً یک سالی به عنوان شاگرد برای یک نفر کار میکردم و در این مدت تمام فن و فنون این کار را یاد گرفتم .در ابتدا کارهای نقاشی ساختمان را که به من سپرده میشد، به نحو زیبایی و با استفاده از بهترین نوع مواد اولیه انجام میدادم، درآمدم نسبتاً خوب بود ولی من به این درآمد کم قانع نبودم و دوست داشتم خیلی زودبه اوج برسم.
خیلی تلاش و پشتکارداشتم، کارم به جایی رسیده بود که چند نفر کارگر و استاد نقاشی برای من کار میکردند و من به عنوان معمار، ساختمان های چند طبقه را برای نقاشی و رنگ آمیزی تحویل میگرفتم و آن ها را اجاره می دادم، خودم فقط روزی یک یا دو مرحله برای سرکشی و نظارت به محل کار می رفتم، بعد از مدتی برای رسیدن به سود بیشتر از مواد اولیه درجه ۲ و ۳ و حتی ۴ استفاده میکردم و به عنوان مواد درجه یک تحویل مشتری میدادم و از نصیحتهای پدرم هیچ چیزی در ذهنم نمانده بود، دنبال خوش گذرانی و تفریح بودم و هر شب با چند نفر از دوستانم بساط تفریح و عیش و نوش و استعمال مواد مخدر برپا میکردم. همه چیز خوب به نظر میرسید تا این که خودم را درگیر مواد مخدر از نوع صنعتی دیدم به مرور دیگر کسی پروژه یا ساختمانی برای رنگ آمیزی به من پیشنهاد نمیداد. دخل و خرجم با هم یکی نبود و کم آورده بودم، وقتی به خودم آمدم که ۴۳ سال از عمرم گذشته بود. هنوز مجرد بودم، نه خانوادهای و نه بچه ای، برادر و خواهرانم هر کدام به دنبال زندگی خودشان رفته و درگیر زندگی خودشان بودند و اندک تلاشی هم که برای ترک دادن من انجام دادند،تاثیری نداشت. از خانواده طرد شدم، مقداری پس انداز را هم که داشتم، در عرض دو سال استفاده کردم چیزی در بساط نداشتم حتی برای کارگری و پادویی هم هرجا رفتم با توجه به اعتیاد شدیدم کسی من را به کار نگرفت. به ناچار از طریق جمع آوری ضایعات و فروش آن ها خرج خودم و موادم را تامین میکنم و به آینده هیچ خوشبین نیستم اما ای کاش....
با توجه به ندامت این مرد معتاد، وی با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری رسالت مشهد ) به مراکز ترک اعتیاد اجباری معرفی شد تا شاید این بار به زندگی سالم خود بازگردد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ارسال نظر