بـوی عطـرزنـانه خیانت داماد را فاش کرد! / زن جوان به پلیس پناه برد1

به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات زن 33 ساله ای است که به اتهام توهین و کتک کاری از همسرش شکایت کرده بود.

او که تاکید داشت تصمیم قطعی خود را برای طلاق گرفته است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: 5 سال بود که در یکی از مراکز امدادی مشهد استخدام شده بودم که روزی جوانی به محل کارم آمد و ادعا کرد یک دل نه، صد دل عاشقم شده است.

«ادریس» که به صورت پاره وقت در یکی از کارخانه های اطراف مشهد کار می کرد با وعده و وعید های زیادی به خواستگاری ام آمد اما من نمی دانستم که او چشم به حقوق و اموال من دوخته است چراکه من قبل از ازدواج یک واحد آپارتمانی هم خریده بودم.

تازه بعد از برگزاری مراسم عقدکنان متوجه شدم که نامزدم بی مسئولیت است و به طور مداوم سرکار هم نمی رود. هنوز مدت زیادی از دوران نامزدی ما نگذشته بود که «ادریس» از من خواست مبلغ100 میلیون تومان برای خرید خودرو به او بدهم.

من هم که به امید زندگی مشترک با او همراه شده بودم و اعتمادی که داشتم این مبلغ را پرداختم و او یک دستگاه پژو 206 خرید ولی با آن که دوران عقد ما طولانی شده بود اما «ادریس» و خانواده اش هیچ تلاشی برای برگزاری مراسم عروسی نمی‌کردند به گونه ای که دیگر در محل کارم انگشت نمای دیگران شده بودم و از این موضوع زجر می کشیدم.

در حالی که 6 سال از دوران نامزدی ما می گذشت یک روز وقتی داخل خودروی «ادریس» نشستم، بوی عطر زنانه آزارم داد اما به روی خودم نیاوردم و با خودم گفتم شاید اشتباه می کنم و نباید به شوهرم تهمت ناروا بزنم! ولی مدتی بعد رفتارهای نامزدم به کلی تغییر کرد.

حال او مدعی بود از من خسته شده و نمی تواند مرا تحمل کند او به توهین و فحاشی و حتی کتک کاری روی آورد تا من طلاق بگیرم! چرا که هرچه تلاش می کرد تا من آپارتمان را بفروشم این کار را نکردم! در همین روزها یک شب دیگر زمانی که قرار بود برای تفریح به خارج از شهر برویم ناگهان گُل سر زنانه ای را زیر صندلی خودرو پیدا کردم و دیگر نتوانستم سکوت کنم! «ادریس» که جا خورده بود، ابتدا با نگرانی به چهره ام چشم دوخت و سپس سیلی محکمی به صورتم نواخت و بعد مرا از خودرو بیرون انداخت که تمام سر و صورتم کبود شد.

آن جا بود که فهمیدم نامزدم به من خیانت می کند و به دنبال هوسرانی ها خودش است. حتی 2 سال قبل زمانی که به طور ناخواسته باردار شدم، او مرا مجبور به سقط جنین کرد ولی خودش یک بار هم به بیمارستان نیامد و خواهرم به تنهایی از من مراقبت می کرد.

وقتی به خانه بازگشتم با خوشحالی مدعی شد کار خوبی کرده ام و هنوز برای بچه داری خیلی زود است! حالا می فهمم که من دختری ساده بودم و حرف هایش را باور می کردم او با حیله و نیرنگ بازی قصد داشت مخارج زندگی را به دوش من بیندازد و به همین خاطر هم برای حقوقم دندان تیز کرده بود. حالا هم 6 سال از بهترین سال‌های عمرم را از دست دادم و حاضر نیستم دیگر لحظه ای با «ادریس» زندگی کنم اما ای کاش...
با دستور سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) بررسی های کارشناسی و روان‌شناختی این ماجرا توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی