کودکان کار در غنا از آب رنج صید می کنند
بردگان کوچک
رکنا: سپیدهدم، تیرگی روی سطح آب را شکافت. آدام، صفی متشکل از پنج پسر را از میان شاخسارهای طلایی رنگ کنار رودخانه ولتا در مرکز غنا عبور داد. این گروه قرار بود زیر تیغ آفتاب روی قایق کوچکی بنشینند و ماهیگیری کنند. اگرچه هر کدام از آنها از شهرهای مختلف و در زمان متفاوتی به اینجا آمده بودند؛ اما همهشان در یک چیز مشترک بودند. همه آنها را مرد ماهیگیری آورده بود تا بیایند و به عنوان برده برای او کار کنند.
آدام میگوید: «ما هر روز قبل از طلوع خورشید از خواب بیدار میشویم و به رودخانه میرویم. روی قایق مینشینیم و پارو میزنیم و تورهایمان را توی آب میاندازیم. ساعتها منتظر میمانیم و بعد تورها را بالا میکشیم. مسیر را برمیگردیم و ماهیها را در سطل میاندازیم و تورها را برای فردا آماده میکنیم تا دوباره ساعت 4 صبح راهی رودخانه شویم».
آدام نمیداند چند ساله است اما ظاهرش نشان میدهد بیشتر از 12 سال ندارد. او تخمین میزند که سه سال است برای ساموئل که او را ارباب صدا میزند، کار میکند. آدام میگوید: «دوست ندارم اینجا باشم و برای ارباب کار کنم. میخواهم مانند همسن و سالهایم به مدرسه بروم و بازی کنم. اما مجبورم همین جا بمانم».
بر اساس گزارش سازمان جهانی کار، آدام با آرزوها و رؤیاهای کوچکش، تنها یکی از 20 هزار کودکی است که به دریاچه ولتا برده میشود تا برای اربابان خود کار کنند. بیشتر این کودکان از صدها مایل آن طرفتر به این رودخانه فرستاده میشوند. پدر و مادرانی که در فقر مطلق دست و پا میزنند در ازای دریافت مقداری پول که گاه از 250 دلار تجاوز نمیکند، آنها را به قاچاقچیان میفروشند. در این منطقه 250 دلار قیمت یک گاو است اما این رقم گاه آنقدر برای فقرا وسوسهانگیز است که میتواند رؤیاهای کودکی را نابود کند.
خبرنگار و عکاس سیانان، همراه با آدام و پنج بچه دیگر که همگی بردههای ساموئل هستند راهی رودخانه شدهاند تا شاهد یک روز کاملاً عادی برای این 6 کودک باشند. کار آنها از ساعات ابتدایی روز و قبل از سپیدهدم آغاز میشود. این تیم جوان باید طناب قایق چوبی را از میلهای باز کنند و آن را به سمت دریاچه بفرستند. آدام که سه سال است مسیر خانه تا دریاچه را میرود و برمیگردد، حالا به امتیاز هدایت این گروه برای ماهیگیری رسیده است.
پسر جوانی که در دریاچه مشغول کار است، به خبرنگار سیانان میگوید، بیشتر از 24 ساعت است چیزی نخورده؛ او میگوید: مرد ماهیگیری مرا به ازای سالانه 75 دلار خریده است.
ساعت 9 صبح، در حالی که چند ساعتی است، روی قایق کار کردهاند، ناگهان صدای فریاد ساموئل به گوش میرسد. سپس سر آدام پایین میافتد. او تیشرتش را در میآورد و پاهایش را روی دیواره قایق میاندازد و بالاتنهاش را در آب پنهان میکند. آب مواج، تیرهرنگ و مرموز است و به همین خاطر تشخیص دادن او در آن ممکن نیست.
آدام میگوید: «وقتی از ما میخواهد توی آب برویم، هیچ انتخاب دیگری نداریم و باید این کار را بکنیم. قسمت وحشتناک ماجرا این است که شاید هرگز نتوانی دیگر به بالا بیایی. این از همهچیز من را بیشتر میترساند. ممکن است پایت سر بخورد و آن پایین گیر بیفتی و هرگز بالا نیایی. به همین خاطر است که من از این کار بشدت میترسم و دوست ندارم دیگر روی دریاچه کار کنم».
برای کودکانی مانند آدام، غواصی در آب برای تعبیه تور ماهیگیری که به گیاهان زیر دریا گیر کردهاند کار بسیار مشکلی است. اما درست برعکس این خطر، بزرگسالان بیشتر از کودکان برای آزاد کردن تور استفاده میکنند، به دلیل جثه کوچک و انعطافپذیر آنها آزاد کردن تور از دست گیاهان دریایی به مراتب سادهتر است.
اما برای ماهیگیران غنایی دلیل دیگری نیز وجود دارد که کودکان را به بردگی خود درآورند. آنها از بزرگسالان کوچکترند و به همین خاطر هم به اتاق و فضای کمتری برای زندگی نیاز دارند و هم ارباب بر روی آنها کنترل بیشتری میتواند داشته باشد. این به آن معنا نیز است که اگر پول بسیار ناچیزی به آنها داده شود، هیچ اعتراضی نمیکنند. اتفاقی که همیشه میافتد.
اگرچه عمر بردهداری به قدمت تاریخ ثبت شده است، اما بردهداری در دریاچه ولتا تاریخچه طولانیای ندارد. این دریاچه سال 1965 یعنی پس از آنکه غنا با کمکهای مالی بانک جهانی، انگلیس و امریکا تلاش کرد سیستم انرژی آبی خود را توسعه بدهد، ایجاد شد. حالا با کمک این دریاچه و سدی که بر روی آن تأسیس شده، برق غنا تأمین میشود و حتی مازاد آن به کشورهای همسایه نیز فروخته میشود.
دریاچه ولتا بزرگترین دریاچه ساخت بشر در جهان است. پیش از این بیشتر بستر آن جنگل بود و زیر آبها هنوز برخی درختها باقی ماندهاند. یکی از فعالان حقوق کودکان درباره بردهداری این کودکان میگوید: «از همهچیز این ماجرا تلختر این است که وقتی کودکی را نجات و به خانوادهاش تحویل میدهیم، میفهمیم که واقعاً مراقب کودکشان نیستند و از دوباره از دست دادن کودکشان ابایی ندارند».
آچیبرا، فعال حقوق کودکان، پس از تقلای فراوان سرانجام موفق میشود با ساموئل گفتوگو کند. او درباره ساموئل میگوید: «ابتدا سعی کردم با ساموئل رابطهای دوستانه برقرار کنم. چون به خانوادهها پول داده بود و کودکانشان را خریده بود نمیتوانستم به زور آنها را از او پس بگیرم.ابتدا از او خواستم درباره اینکه چطور این بچهها را پیدا میکند توضیح بدهد. او گفت: من به خانههای بسیار زیادی سر میزنم. خیلی مهم است که اول با والدین بنشینی و با آنها گفتوگو کنی و درباره شرایط به توافق برسید. اغلب سر این توافق میکنیم که اگر پسربچهشان سه سال برای من کار کند، یک گاو به آنها بدهم. از او پرسیدم اگر بچهای حین کار کردن جانش به خطر بیفتد چه میشود. با خونسردی نگاهم کرد و گفت، با والدینش در این باره صحبت میکند و با یکدیگر دوباره توافق میکنند. هرچه بیشتر با او صحبت میکردم، امیدم برای آزاد شدن بردههایش کمتر میشد. ساموئل مانند اربابان دیگر فقط به پول فکر میکند، به همین خاطر است که من به سازمانهای بینالمللی مراجعه میکنم تا ساز و کار قانونی محکمی ایجاد شود و بیش از این جان کودکان به خطر نیفتد».
راجر پلنت، رئیس برنامه ویژه سازمان جهانی کار برای مبارزه با کار اجباری کودکان میگوید: «اگر فوراً تدابیری برای افزایش امنیت کودکان آسیب پذیر که در خانوادههای فقیر متولد و بزرگ شدهاند اتخاذ نشود، باید آماده باشیم که این بحران بزرگتر و خطرناکتر شود. اگرچه آمار بردهداری در برخی کشورها بشدت نگرانکننده است اما در میان آسیب پذیرترین گروهها، کودکان قرار دارند. تا 50 درصد از کسانی که مورد بهرهبرداری قرار میگیرند، ممکن است زیر 18 سال باشند.هانس ون دگلیند کارشناس قاچاق کودکان سازمان جهانی کار نیز اعتقاد دارد: «بحران، به دلیل کاهش روند تجارت، نزولی شدن قیمت مواد اولیه، کاهش دسترسی به اعتبارات مالی، ارسال کمتر پول از سوی خانوادههای مقیم خارج از کشور و کاهش کمکهای خارجی، به کشورهای در حال توسعه بیشتر آسیب میرساند. بدیهی است که در این وضعیت، بعضی کشورها بیش از کشورهای دیگر آسیب ببینند.»
آفتاب کمکم پشت ابرهای بنفشرنگ آسمان پنهان میشود. آدام میگوید وقت برگشتن رسیده است. تور را از کف دریاچه بالا میکشد و ماهیها را روی کف قایق میاندازد. ساموئل فریاد دیگری میزند. آدام به حرکاتش شتاب بیشتری میدهد و تیم پنج نفره را مسئول جمع کردن تور میکند. صدای فریادهای پی در پی ساموئل اعصابش را متشنج کرده است؛ از خطوطی که روی پیشانیاش نقش بسته به سادگی میشود این را فهمید. انعکاس بارقههای قرمز و نارنجی آفتاب تمام سطح دریاچه را پر کرده است. آدام به دوردست خیره شده و قطعاً به رؤیایی فکر میکند که دیر یا زود به آن خواهد رسید.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
ارسال نظر