۶۰ دقیقه شکنجه برای سرقت ۱۵۰ میلیون طلا

اعضای این باند که از 3جوان افغان تشکیل شده بود پس از شناسایی خانه‌هایی که زنان و دختران تنها در آن زندگی می‌کردند، وارد آنجا شده و با خشونت تمام و شکنجه طعمه‌هایشان دست به سرقت می‌زدند. در بازرسی مخفیگاه این سارقان تعداد زیادی گوشی تلفن همراه و مقداری طلا و جواهر کشف شد که نشان می‌داد آنها از افراد زیادی سرقت کرده‌اند.

علیرضا، سردسته باند در بازجویی‌ها گفت: من در کارهای ساختمان فعالیت می‌کردم و هر بار که جایی مشغول به‌کار می‌شدم، اگر مردی در آنجا حضور نداشت از روی کلید خانه، کلید یدک می‌ساختم و بعد با همدستانم شبانه‌ و در برخی موارد در روز روشن وارد آنجا می‌شدیم و دست به سرقت می‌زدیم.

با انتشار خبر دستگیری اعضای این باند، شاکیان زیادی که از سوی آنها هدف سرقت قرار گرفته بودند شناسایی شدند. 2نفر از آنها مادر و دختری هستند که هفتم بهمن‌ماه سال 93هدف سرقت قرار گرفتند. این مادر و دختر 2روز پیش در نخستین جلسه بازپرسی از متهمان در شعبه اول دادسرای ویژه سرقت حاضر شدند تا سارقان را شناسایی کنند.

دختر جوان وقتی به همراه مادرش وارد شعبه شد به محض دیدن 2نفر از متهمان آنها را شناخت و با یادآوری لحظات شکنجه، شروع کرد به جیغ کشیدن. دست و پایش می‌لرزید و گریه می‌کرد تا جایی که دچار تنگی نفس شد و مجبور شدند با اسپری مختص بیماران مبتلا به آسم کمکش کنند. پس از آن مادرش برای قاضی نصرتی، بازپرس شعبه اول دادسرا توضیح داد که از روزی که سرقت رخ داده، هردو دخترش دچار اضطراب شدیدی شده‌اند. دقایقی بعد وقتی دختر جوان آرام گرفت، در گفت‌وگو با خبرنگار همشهری از جزئیات سرقت گفت.

پس از دستگیری سارقان، این نخستین بار بود که آنها را دیدی؟

بله. نمی‌دانم چرا وقتی چشمم به آنها افتاد دوباره آن روز تلخ در ذهنم تداعی شد. از آن روز به بعد دیگر حتی از سایه خودم هم می‌ترسم. شاید باور نکنید حتی وقتی در خانه‌ هستم، شنیدن کوچک‌ترین صدا هم مرا به وحشت می‌اندازد. بعضی وقت‌ها مثل دیوانه‌ها همه جای خانه را می‌گردم حتی داخل کمدها را. مدام فکر می‌کنم کسی داخل خانه است.

از روز سرقت بگو؟

پدر و مادرم سال‌ها پیش از هم جدا شدند و من به همراه خواهر و مادرم در آپارتمانی در فرمانیه زندگی می‌کنیم. ساعت 12ظهر بود که من در یکی از اتاق‌ها خواب بودم و خواهرم در اتاق دیگر. مادرم هم در سالن پذیرایی مشغول کار بود. همان لحظه صدای زنگ آپارتمان را شنیدم. با خودم گفتم شاید همسایه مان باشد. مادرم در را نیمه باز کرد. جوانی آن طرف در فامیلی مادرم را گفت و صدای مادرم را می‌شنیدم که می‌پرسید از طرف چه‌کسی آمده‌اید. در همان لحظه یکی از آنها به زور وارد خانه شد.

من که صدای فریاد مادرم را شنیدم از اتاقم بیرون آمدم که دیدم مادرم روی زمین افتاده و مردی دست و چشمانش را با دست گرفته است. درست همان لحظه جوانی از پشت سر به من حمله کرد و ضربه‌ای به سرم زد. من روی زمین افتادم. او دهانم را گرفت و مرا کشان کشان به داخل اتاق برد. فریاد می‌زد که جای پول و طلاها را نشانش بدهم. من به خاطراینکه آسم دارم حالم بد شد. به سختی نفس می‌کشیدم و دچار وحشت شده بودم. دزد جوان و لاغر اندام با چاقو و شوکر تهدیدم می‌کرد. آنقدر ترسیده بودم که اصلا یادم رفته بود جاهای طلاهایمان کجاست. مدام می‌گفتم به خدا نمی‌دانم و هر بار که این جمله را می‌گفتم زورگیرخشن با مشت به سرم می‌کوبید و کتکم می‌زد. او چشمانم را گرفته بود تا او را نبینم. آنها کلی خانه‌مان را زیر و رو کردند و در نهایت همدستش فریاد زد که بیا برویم. همان لحظه توانستم چهره او را ببینم.

چند مدت در خانه بودند؟

حدود یک ساعت.

خوب دقت کن همین دو نفر بودند که وارد خانه شما شدند؟

(اشاره به یکی از متهمان)‌ مطمئنم که این شخص به سمت من حمله‌ور شد چون هم هنگام رفتن چهره او را دیدم، هم‌زمانی که مرا تهدید می‌کرد و کتک می‌زد زیرچشمی توانستم چهره‌اش را ببینم. برای این می‌گویم مطمئنم چون این شخص کنار چانه‌اش کمی فرورفتگی دارد که آن لحظه درست در ذهنم ماند. الان هم با اینکه ریش گذاشته اما همچنان این مشخصه را دارد.
اما هر دو سارق می‌گویند که در سرقت از خانه شما نقشی نداشته‌اند و این سرقت کار همدستشان بوده که حالا در زندان است.
دروغ می‌گویند. مطمئنم که خودشان هستند.

چقدر پول و طلا سرقت کردند؟

مادرش پاسخ می‌دهد: 150میلیون تومان طلا و سکه. پول نقد در خانه نداشتیم.

چه شد که در نهایت جای پول و طلاها را به آنها نشان دادی؟

من از همان اول به آنها گفتم هرچه می‌خواهید بردارید اما بلایی سر دخترانم نیاورید. یکی از آنها سراغ دختر کوچکم رفت و دیگری دختر بزرگ‌ترم را که آسم داشت تهدید می‌کرد. نمی‌دانید وقتی دخترم جیغ می‌کشید من در آن لحظه چه حالی داشتم. تصور کنید یکی از سارقان چشمانم را با یک دست و دهانم را با دست دیگرش گرفته بود و من هیچ جا را نمی‌دیدم.

نمی‌دانستم با دخترم چه می‌کنند. فقط با پایم به او می‌زدم که رهایم کند. زورگیر مسلح هم مدام به سرم می‌کوبید. من بعد از این حادثه دچار استرس شده و مشکل اعصاب پیدا کرده‌ام. در نهایت پس از تهدید و شکنجه دستانش را از روی دهانم برداشت و من جای طلاهایمان که داخل کمد بود را نشانش دادم. او و همدست دیگرش همه طلاها را داخل کیسه‌ای ریختند و فرار کردند. براساس این گزارش تحقیقات از سارقان دستگیر شده در دادسرای ویژه سرقت ادامه دارد.