دزدان مسلح سیاهپوش محاکمه می شوند2
رکنا: دزدان تیرانداز که یکی از هراسانگیزترین سرقتهای مسلحانه پایتخت را کلید زده بودند، محاکمه می شوند.
اعضای این باند سیاهپوش با خیالی آسوده در ویلای ساحلی سلمانشهر برای خرج کردن پولهایشان رویابافی کردند که 9 روز پس از سرقت به محاصره پلیس درآمدند.
«احمد» 56 ساله صاحب مغازه طلافروشی باور نداشت دزدان طلاهایش دستگیر شوند.
17 اسفندماه سال گذشته طلا فروشی وی توسط 4 مرد مسلح و خشن با شکستن شیشه ویترین مغازه، مورد دستبرد قرار گرفت.
دستگیری این باند از زمانی کلید خورد که یک زن جوان که با دزدان همدست بود برای فرار از صحنه سرقت سوار یک خودروی عبوری شده که به طور اتفاقی در مسیر با یکی از دزدان روبهرو میشود که با صدا کردن یکی از دزدان ، راننده جوان که در جریان ماجرای سرقت از طلافروشی قرار داشت به این صحنه مشکوک و پس از قفل کردن درها به مغازهام آمد و دختر جوان را به طلافروشی برد و در اختیار ماموران قرار داد و این آغاز عملیات دستگیری 4 مرد مسلح بود.
دزدان پس از دستگیری برای باز سازی چگونگی سرقت به طلافروشی انتقال یافتند.
ساعت 12 و 15 دقیقه 17 مرداد ماه در خودروی ون پلیس باز شد و متهمان تحتنظر ماموران پلیس آگاهی تهران وارد محوطهای که با نردههای فلزی محصور بود، شده و سپس 4 سارق وارد مغازه طلافروشی شدند.
«علیرضا» که طراح و رییس باند سارقان مسلح است، میگوید احتمال میدادیم که دستگیر بشویم.
در زندان با همدستانم آشنا شدم. قبلا دو بار به خاطر شرارت و دزدی لوازم خودرو به زندان افتاده بودم.
علیرضا 3 فرزند دارد و هنگام سرقت با اسلحه وارد طلافروشی شده و یک تیر برای ترساندن به سمت دیوار شلیک کرده است. اعضای این باند تبهکاری با صدور کیفرخواست از سوی دادستان جنایی تهران به زودی محاکمه می شوند.
گفتگو با اعضای باند
رییس باند: زود گیر افتادیم
«علیرضا» که طراح و رییس باند سارقان مسلح است، میگوید احتمال میدادیم دستگیر بشویم، اما خیلی زودتر از آن چیزی که فکر میکردیم گیر افتادیم.
اعضای باند را از کجا میشناختی؟
با «مراد» در زندان آشنا شده بودم و با 2 همدست دیگرم نیز بچهمحل هستیم.
پس سابقه داری؟
بله، 2 بار به خاطر شرارت و یک بار نیز به خاطر سرقت 200 کامپیوتر خودرو دستگیر شدهام.
چرا دوباره به فکر دزدی افتادی؟
برای رد مال و آزاد شدن سندم باید پول زیادی میپرداختم که بهترین و سریعترین راه سرقت بود.
چطور به فکر سرقت مسلحانه افتادی؟
3 روز قبل از سرقت با دوستانم از جلوی مغازه طلافروشی رد میشدیم که به فکر سرقت افتادیم.
اتفاقی مغازه را برای سرقت انتخاب کردید؟
نه، فقط با نقشه بود.
میدانی این مغازه قبلا هم هدف دزدان قرار گرفته بود؟
نه.
اسلحه را از کجا آوردی؟
یکی از آنها برای مراد بود و دیگری را «داوود» تهیه کرده بود.
از روز سرقت بگو؟
هوا تاریک شده بود که برای سرقت دست به کار شدیم و از دختری که با هم آشنا بودیم خواستم به بهانه خرید طلا وارد مغازه شود تا با باز شدن در طلافروشی ما وارد مغازه شویم.
پس از باز شدن در مغازه مراد وارد مغازه شد و تیراندازی کرد و پس از بیرون رفتن 2 مرد طلافروش من طلا و پولها را داخل ساک ریختم و همگی با هم پا به فرار گذاشتیم.
چند کیلو طلا سرقت کردی؟
ابتدا حدود 5 کیلو بود، ولی زمانی که مرد مغازهدار در تعقیب مراد بود و آنها با موتور زمین خوردند، بخشی از طلاها در محل جا ماند و نزدیک 3 کیلو طلا دست ما را گرفت.
پس از سرقت چه کردی؟
همگی سر محل قرار رفتیم و سوار خودرویم شدیم و کلی شاد بودیم.
پس از سرقت از دختر جوان خبر داشتی؟
روز اول هر چه زنگ زدم پاسخ نداد و احتمال میدادم که ترسیده باشد ولی وقتی روز دوم هم دیدم موبایلش خاموش است متوجه شدم که در محل دستگیر شده است.
چرا دختر جوان را وارد نقشهتان کردی؟
چون برای ورود به مغازه باید در را باز میکردیم و نقشپردازی دختر جوان بهترین طرح برای وارد شدن به مغازه بود.
برای فرار کجا رفتید؟
پس از دستگیری دختر جوان برای فرار به شمال رفتیم و خیلی زود دستگیر شدیم.
فکر میکردی دستگیر شوی؟
احتمال میدادم دستگیر شوم، اما نه آنقدر زود.
چقدر طلا به تو رسید؟
800 گرم که به مبلغ 51 میلیون تومان فروختم.
عضو جنایتکار باند
مراد که 20 روز قبل از سرقت در یک درگیری پسر جوانی را به قتل رسانده و فراری بود همه بدنش را خالکوبی کرده و میگوید میخواهم خودم را بکشم و هر کاری که تا امروز انجام دادم، به خاطر خانوادهام بوده است.
ازدواج کردی؟
بله و 3 فرزند دارم.
اسلحه را از کجا آوردی؟
یکی از دوستانم به مبلغ یک میلیون و 300 هزار تومان خریده بود تا به اختلاف با یکی از دوستانش پایان دهد که به کارش نیامد و من آن را از او گرفتم و البته چندی پیش دوستم فوت کرد.
نخستین تیر را به کجا زدی؟
وقتی وارد مغازه شدم اولین گلوله را به کنار یکی از مردان طلافروشی زدم که هنوز جایش روی دیوار مغازه است.
شنیدم در زمان فرار به سمت خودروی صاحب مغازه هم تیراندازی کردی؟
در حال فرار بودم که مرد مغازهدار سوار بر خودرویش با سرعت زیاد در کوچه به سمت من و داوود آمد که پس از برخورد با موتورمان روی زمین افتادیم که با داوود به سمت خودرویش تیراندازی کردیم، داوود سوار موتور فرار کرد و من نیز با تهدید اسلحه سوار بر خودروی پژوپرشیا شده و موفق به فرار شدم.
به اتهام قتل فراری بودی؟
بله، نزدیک یک ماه پیش سر کوچهمان نشسته بودم که 2 جوان به سمتم آمدند که در حالت عادی نبودند و شروع به ناسزاگویی کردند.
ابتدا ساکت بودم ولی وقتی دیدم چاقو به دست دارند برای نجات خودم چاقو را از دست یکی از آنها گرفتم و با هم درگیر شدیم که پس از پایان درگیری متوجه مرگ یکی از آنها شدم.
چرا دزدی کردی؟
وقتی بیکار باشی و خانوادهات جلوی چشمانت باشند برای رسیدن به رفاه دست به هر کاری میزنی که من نیز راهی جز دزدی نداشتم.
چرا کار نمیکردی؟
بدنم خالکوبی دارد و همه فکر میکنند آدم بدی هستم و به همین خاطر کسی به من کار نمیدهد، حتی باجناقم نیز مرا از محل کارش بیرون کرد.
همه بدنت را خالکوبی کردهای؟
بله، علاقه زیادی به خالکوبی دارم و حتی میخواستم روی صورتم را هم خالکوبی کنم .
قبل از سرقت فکر میکردی دستگیر شوی؟
بله، از همان ابتدا به همه گفتم که پلیس مثل جاروبرقی ما را میگیرد.
فکر میکنی آزاد شوی؟
حکم من اعدام است و خودم قبل از اینکه حکم اجرا شود در زندان خودم را خواهم کشت.
چرا خودکشی؟
وقتی از بچگی اهل خلاف باشی و برای اینکه خانوادهات در آرامش باشند، دست به کاری بزنی که بینتیجه باشد دیگر زنده بودن فایدهای ندارد من شرمنده خانوادهام هستم.
از بچگی خلاف میکردی؟
وقتی همبازیهایت اهل درگیری و شرارت باشند نمیشود به فکر دکتر شدن افتاد و خلاف تنها حرفه زندگیات میشود.
با طلاهای سرقتی چه کردی؟
در یک جا پنهان کردم تا پس از اینکه آبها از آسیاب افتاد آنها را بفروشم و زندگیام را بسازم.
جوانترین دزد
داوود 27 ساله کوچکترین عضو این باند است که در نخستین تبهکاریاش دست به اسلحه شده است.
چطور با اعضای باند دوست شدی؟
یک ماه قبل از سرقت با علیرضا دوست شدم و پس از آن نیز اعضای باند را دیدم.
چرا دزدی کردی؟
ابتدا بچهها از من خواستند که در یک کار همراهیشان کنم و زمانی که فهمیدم باید دزدی کنیم، ابتدا نپذیرفتم، ولی بیکاری و بیپولی وسوسهام کرد.
اسلحه را از کجا آوردی؟
در شهرستانمان برای یک نفر کار کرده بودم که در قبال پول این اسلحه را به من داد و قصد داشتم آن را به قیمت یک میلیون و 500 هزار تومان بفروشم، اما مشتریها با قیمت کمتری قصد خرید آن را داشتند که در آخر برای اجرای نقشهمان خودم از آن استفاده کردم.
چه نقشی در سرقت داشتی؟
جلوی در مغازه ایستاده بودم و با تهدید و تیراندازی نمیگذاشتم کسی به سمت ما بیاید.
اگر کسی برای کمک میآمد به سمتش تیراندازی میکردی؟
کسی با دیدن اسلحه به فکر کمک نمیافتد و اگر هم میآمدند من تیراندازی نمیکردم چون جان آدمها برایم مهم است.
چقدر طلا سهم تو شد؟
800 گرم طلا به من دادند که قبل از سفر به شمال آنها را نزد یکی از دوستانم امانت گذاشتم.
به نظرت چه آیندهای در انتظارت است؟
نمیدانم، ولی قبول دارم کار خطرناکی انجام دادیم و هر چه حکم دهند، حقم است.
اگر آزاد شوی باز دزدی میکنی؟
نه، مثل یک آدم زندگی میکنم و به شهرمان برمیگردم.
چطور دستگیر شدی؟
ساعت 5 صبح داخل ویلا سرگرم املت درست کردن بودیم که مامورها وارد شدند و قبل از اینکه بخواهیم به فکر فرار بیفتیم دستگیر شدیم.
اسلحهها همراهتان بود؟
نه، علیرضا آنها را در خانه خواهرش پنهان کرده بود.
حرف آخر؟
پشیمانم.
ارسال نظر