مامان مهناز مهربان ترین معلم نیشابور / تخت بیماری این معلم در کلاس درس گذاشته شده است
رکنا: معلم فداکار نیشابوری این روزها با وجود بیماری در کلاس درس سرمشق درس ایثار و گذشت را به دانش آموزان میآموزد.
مهناز مقدم نیا معلم 45 ساله دبستان فردوسی نیشابور که به بیماری دیسک گردن و کمر مبتلا شده است و پزشک معالج برای او استراحت مطلق تجویز کرده است وقتی اشکهای دانش آموزانش را دید تصمیم گرفت ساعتهای استراحت را در کنارآنها سپری کند.روز 14 فروردین دانش آموزان پایه دوم وقتی وارد کلاس درس شدند با دیدن خانم معلم که در گوشهای از کلاس روی تخت نشسته و انتظارآنها را میکشید از خوشحالی به سوی او دویدند. آنها باور نمیکردند که بعد از سه ماه بازهم صدای پر از مهر مامان مهناز را دوباره در کلاس درس بشنوند. مهناز مقدم نیا دفتر 19 سال تدریس در مناطق روستایی نیشابور را ورق زد و از تصمیمش برای بازگشت به کلاس درس اینگونه گفت: از کودکی علاقه زیادی به معلمی داشتم و همیشه در رؤیاهایم خود را معلم کلاس تصور میکردم. وقتی تحصیلاتم به پایان رسید تصمیم گرفتم به رؤیاهایم رنگ واقعیت دهم و تدریس را از نهضت سوادآموزی آغاز کردم. 6 سال به زنان بیسواد آموزش میدادم و بهترین لحظه زندگی ام زمانی بود که آنها میتوانستند بخوانند و بنویسند.
وی ادامه داد: پس از این مدت قرار شد تا در مدارس ابتدایی روستاهای نیشابور تدریس کنم. هر روز به شوق دیدن کودکان روستایی که با کمترین امکانات و برای آموختن در کلاس درس حاضر میشدند مسافتی طولانی را طی میکردم. در روستاهای اسلام آباد، عشق آباد، قاسم آباد و عطایه تدریس کردم. از آنجایی که دانش آموزان پایههای اول و دوم ابتدایی روزهای نخست تحصیل از حضور در مدرسه هراس دارند و دوست ندارند از مادر و خانواده جدا شوند سعی میکردم در مدرسه برای آنها مادر باشم و به همین دلیل از آنها میخواستم که مرا مامان مهناز صدا بزنند. برای آنها مادری میکردم و به همین دلیل آنها با اشتیاق بیشتری در کلاس درس حاضر میشدند. خاطرات زیادی در این سالها برای من رقم خورده است که زیباترین آنها هدیهای بود که یکی از دانش آموزان در روز معلم به من داد.
وقتی در روستای قاسم آباد تدریس میکردم روز معلم یکی از دانشآموزان کلاس اول برای من هدیهای آورد و گفت: مامان مهناز در خانه هرچه جستوجو کردم چیزی پیدا نکردم تا به شما هدیه بدهم و تصمیم گرفتم عزیزترین چیزی را که دارم برای شما بیاورم. حرفهای این دانش آموز مرا منقلب کرد. زنگ تفریح وقتی به دفتر مدرسه رفتم ماجرا را برای همکارانم تعریف و کادو را بازکردم اشک از چشمان همه سرازیر شد. این دانش آموز عکس پدربزرگش را به من هدیه کرده بود. روز بعد وقتی مادر این دانش آموز به مدرسه آمد موضوع را با او درمیان گذاشتم و متوجه شدم او پدربزرگش را خیلی دوست داشته و سال گذشته پدربزرگش بر اثر بیماری از دنیا رفته بوده و به همین دلیل او عکس پدربزرگش را دور از چشم مادر برای من آورده بود. تا یک سال این هدیه ارزشمند را نگه داشتم و سپس آن را به دانش آموزم بازگرداندم.
مهناز مقدم نیا درباره حضور در کلاس درس با وجود بیماری و تجویز پزشک برای استراحت مطلق گفت: مدتی بود که دست هایم ورم میکرد احساس می کردم یک طرف بدنم فلج شده است. با دستور پزشکان آزمایش MRI گرفتم و مشخص شد سه مهره گردن و یک مهره کمرم بشدت آسیب دیده است. دکتر برایم استراحت مطلق تجویز کرد و گفت اگر بخواهم به فعالیتم ادامه دهم بقیه مهرههای گردن و کمرم نیز آسیب خواهند دید و فلج خواهم شد. شنیدن این خبر از زبان دکتر مثلآب سردی بود که روی سرم ریخته شد. در آن لحظات فقط به دانش آموزان و کلاس هایم فکر میکردم. نمیتوانستم برای یک روز از آنها جدا باشم. با توصیه اطرافیان و مدیر مدرسه و تأکید بر اینکه سلامتی از اهمیت زیادی برایم برخوردار است سه ماه در خانه استراحت کردم اما این مدت برای من بهاندازه سی سال گذشت. هر روز دانش آموزان به من زنگ میزدند و در حالی که اشک میریختند میگفتند مامان مهناز چرا به مدرسه نمیآیی. روزهایی که در خانه بودم حوصله انجام دادن هیچ کاری را نداشتم و فقط به دانش آموزانم فکر میکردم. در این مدت یکی دیگر از همکارانم به آنها درس میداد اما میدانستم که بچهها انتظار بازگشت مرا میکشند. بعد از سه ماه وقتی برای معاینه مجدد نزد پزشکم رفتم او بازهم توصیه کرد استراحت کنم اما با التماس از او خواستم اجازه بدهد دوباره به مدرسه بروم .می دانستم اگر به کلاس درس بازگردم روحیه ام تغییر خواهد کرد و دانش آموزانم خوشحال خواهند شد. دکتر به این شرط با درخواست من موافقت کرد که تخت اتاقم را در کلاس درس قرار دهم و روی آن دراز بکشم و تدریس کنم. مدیر دبستان همکاری خوبی در این زمینه با من کرد و با تغییر چیدمان کلاس شرایطی را فراهم کرد که تخت را در گوشه کلاس قرار دهم. روز 14 فروردین وقتی بچهها وارد کلاس شدند با دیدن من از خوشحالی فریاد میکشیدند. آنها دانش آموزان بسیار دلسوز و فهمیدهای هستند. یکی از آنها که در نوشتن تکالیف کمی تنبل بود روز قبل همه تکالیفی را که انجام داده بود به من نشان داد و گفت: مامان مهناز همه تکالیف را انجام داده ام تا شما خوشحال شوید چون ناراحتی برای شما خوب نیست.
وی ادامه داد:این روزها با شوق فراوان در کلاس درس حاضر میشوم و همه این دانش آموزان مانند سه فرزندم هستند. وقتی میخواهم از تخت بلند شوم همه آنها دست هایم را میگیرند و کمک میکنند و خوشحالم که هنوز هم میتوانم برای آنها مادری کنم.
منبع: گروه زندگی ایران
ارسال نظر