ناگفته های تلخ کارتن‌خواب ایرانی در کانادا + عکس

او یکی از ۱۲ نفری است که تا همین چند وقت پیش در خانه شماره ۵۰۲۵ در Imperial Street شهر برنابی سکونت داشت، اما حالا دوباره آواره خیابان‌ها شده است.

او در گفتگو با خبرنگاران درباره گذشته خود می‌گوید و اینکه تجربه یک بی‌خانمان و خیابان‌خواب در کانادا چگونه است؛ مساله‌ای که همواره توجه رسانه‌های مختلف این کشور را به خود جلب کرده است.

آنچه می‌خوانید، صحبت‌های محمد است؛ مردی که بیش از ۱۵ سال است به کانادا مهاجرت کرده اما شرایط برای او بسیار سخت بوده است. او می‌گوید: «در سال ۱۹۹۹ به کانادا مهاجرت کردم. امیدوار بودم در کانادا زندگی بهتر، امنیت و درآمد بیشتری داشته باشم. کانادا یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیاست و من انتظار زندگی بهتری را داشتم. حالا هشت سال است که بی‌خانمان هستم. برایم دشوار بود که خودم را با جامعه کانادا وفق دهم. به شدت افسرده شدم. مهاجرت برای من یک شوک بود و احساس راحتی نمی کردم. برای مقابله با افسردگی، خوددرمانی می‌کردم. نگه داشتن شغل و پرداخت اجاره برایم دشوار بود. آن زمان در تورنتو زندگی می‌کردم اما اکنون هشت سال است که به اینجا آمده‌ام. از آن زمان در محل‌های مختلفی زندگی کرده‌ام. در lower mainland، Coquitlam، Royal Oak و Downtown Eastside.»

بی‌خانمانی؛ نبردی بی‌پایان با همه چیز
محمد چیزهایی درباره بی‌خانمانی در کانادا می‌گوید که شاید از دور اصلا به نظر کسی نمی‌آید: «بی‌خانه بودن یک جنگ دائمی است. خطرات بسیار زیادی وجود دارد و مردم تو را دچار مشکل می‌کنند. من دائما به دنبال سرپناه هستم اما به محض اینکه آن را پیدا می‌کنم، کارگران شهرداری می‌آیند و خرابش می‌کنند. من فرد تمیزی هستم و هرگز در خیابان زباله نمی‌ریزم. سر و صدای زیادی ندارم و همسایه‌ها را ناراحت نمی‌کنم. اما آنها باز هم سرپناه من را خراب می‌کنند. آنها همه را به یک چشم می‌بینند و با همه‌ی بی‌خانمان‌ها یک‌جور رفتار می‌کنند. اصلا به اینکه ما شخصا چگونه افرادی هستیم توجهی ندارند. مردی در ساسکاچوان است که یک میلیون جریب زمین دارد اما وقتی من سعی می‌کنم زیر یک پل یا کنار دریچه هوای یک ساختمان، سرپناهی بسازم و خودم را گرم کنم، ماموران پلیس یا کارگران شهرداری می‌آیند و می‌گویند: «آهای! این یک ملک خصوصی است و باید از اینجا بروی». می‌خواهم بدانم سهم من از دنیای به این بزرگی چیست؟ چیز زیادی نمی‌خواهم. فقط می‌خواهم یک سقف بالای سرم باشد.»

او از مشکلات بی‌خانمانی در شهر می‌گوید: «پیش از آنکه به ساختمان شماره ۵۰۲۵ در Imperial Street نقل‌مکان کنم، در Main Street بودم. در آنجا با چوب و آهن سرپناه کوچکی آنجا ساختم. راه نفوذ آب را بستم اما رطوبت باز هم نفوذ می‌کرد. باران مشکل‌زاست. به مفاصل و ماهیچه‌هایم آسیب می‌زند. تمیز ماندن مشکل است. مردم اغلب روی وسایل من ادرار می‌کنند. حشرات هم زیاد هستند و نمی‌شود یک خواب راحت رفت و این امر روی سلامت جسم و روان من تاثیر می‌گذارد. هر وقت کسی نزدیکم می‌شود، نمی‌دانم قرار است چکار کند. نمی‌دانم قرار است وسایلم را بدزدد، سرپناهم را خراب کند یا چیزی از من بگیرد. اگر لوازمت را گوشه و کنار بگذاری، خیلی راحت آن را می‌دزدند. بنابراین مجبوری تمام لوازمت را با خودت حمل کنی. این یعنی همیشه باید همه چیز روی دوشت باشد و این کار خیلی سخت است.

مردم مرا به‌خاطر بی‌خانمان بودنم قضاوت می‌کنند. اما این اتفاق ممکن است برای هر کسی بیفتد. هر کسی ممکن است کارش را از دست بدهد. اگر خانواده، دوستان، یا سیستمی از آنها حمایت نکند، ممکن است در نهایت به شرایط من دچار شوند.»

خانه‌ای که سرپناه بی‌خانمان‌هاست
محمد درباره خانه‌ای می‌گوید که مدتی است در آن آرامش دارد. او و چند بی‌خانمان دیگر، بدون نگرانی از باد و باران و برف، شب را اینجا صبح می‌کنند. او می‌گوید: «دوستم ماسیمو این ساختمان را به من معرفی کرد و گفت که جنبشی برای جلوگیری از تخریب آن به راه افتاده است. او چند شب را در آنجا گذرانیده بود و گفت که من هم می‌توانم در آنجا بمانم. داشتن خانه یعنی گذر از جهنم به بهشت. سکوت، راحتی، دور بودن از رطوبت و حشراتی که همه جا هستند، داشتن یک خواب عمیق و راحت و بیدار نشدن با صدای کارگر شهرداری، گرم بودن و نداشتن نگرانی برای خشک کردن پتو؛ همه‌ی اینها خوب است. بیرون انداختن ما عدالت اجتماعی نیست. این‌کار عدالت نمی‌آورد. مردم اینجا زندگی کرده‌اند، از اینجا بیرون شده‌اند. حالا ما اینجا زندگی می‌کنیم. ما را از اینجا بیرون نکنید. امیدوارم عدالت به حق اجرا شود.» برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.