به مناسبت سالروز ورود آزادگان دفاع مقدس به ایران :
5 روز تشنگی ۱۰۰ اسیر ایرانی به جرم پرتاب کفش به سوی هیأت دروغین سازمان ملل در اسارتگاه !
رکنا:یکی از آزادگان میگوید:هیأتی از سازمان ملل برای بازرسی به اسارتگاه رومادیه 6 آمده بود که ما به سمت این هیأت دروغین، کفش و صابون پرتاب کردیم. سرگرد بعثی به خاطر این کار ، پنج روز ۱۰۰ نفرمان را بدون آب و غذا نگه داشت.
به گزارش رکنا، «بهروز نصراللهزاده» از رزمندگان و آزادگان نوجوان دفاع مقدس است که ۱۸ بهمنماه سال ۱۳۶۱ با همرزمانش به فکه رفتند؛ عملیات لو رفته بود. بسیاری از همرزمانش شهید شدند و خود به اسارت بعثیها درآمد. او درباره آخرین لحظههای مقاومتش در مقابل بعثیها میگوید: صبح ۱۸ بهمن ۱۳۶۱ آماده اجرای عملیات بودیم. چهار تا پنج کیلومتر تا خط فاصله داشتیم. نزدیکیهای صبح بعثیها به طرف ما خمپاره زدند اما کسی آسیب ندید. انگار بعثیها آماده بودند تا ما از راه برسیم و ما را بزنند. بعد از ساعتها مقاومت در محاصره دشمن قرار گرفته بودیم. بسیاری از همرزمانمان از جمله «هوشنگ چشمخاور» و «سیدمجید رحمانی» شهید شدند. سعی میکردیم خودمان را به کانال برسانیم. من در این درگیریها از ناحیه کتف مجروح شدم. در حین برگشت با نیروهای عراقی مواجه شدیم و ما ۶ نفر را حدود ساعت ۱۲ ظهر اسیر کردند.
بهروز نصرالله زاده؛ اولین نفر نشسته در سمت چپ
اسرایی که در همان ابتدا با مهماننوازیها شهید شدند!
و این گونه شد که اسارت هشت ساله نصراللهزاده آغاز شد. اسارتی که از نوجوانی شروع شد. او درباره آغاز اسارتش این چنین روایت میکند: بعثیها با سیمهای مخابرات دستهای ما را بسته بودند و میخواستند ما را بکشند. در همین حین، یکی از نظامیان بعثی آمد و گفت که این رزمندهها را نکشید و به اسارت ببرید. در همین لحظه توپخانه خودی شروع به شلیک کرد و ترکشی به راننده خورد، او عصبانی شد و گفت باید اینها را بکشید. اما چون دستور بود که ما را نکشند، توانستیم جان سالم به در ببریم.
بعد او و دیگر همرزمانش را به سمت العماره منتقل کردند. در میان راه دیدند که لشکر سوم بعث عراق آمادهباش هستند. شب به العماره رسیدند. مردم شهر العماره آنها را با سنگ، چوب و هر چیزی که در دستشان بود، میزدند. یکی از همان اسرا بر اثر ضربه شدید میله آهنی شهید شد.
او در ادامه همراه با یادآوری خاطرات کمی با مکث ادامه میدهد، میگوید: ما سه روز در العماره بودیم که نیروهای سودانی در آن منطقه حاضر بودند. فقط روز اول غذا خوردیم، البته تعدادی از رزمندهها چون زخمی بودند نباید آب و غذا میخوردند، اما از شدت گرسنگی غذا خوردند و شهید شدند. بعد از العماره ما را به بغداد منتقل کردند که در آنجا مصاحبه رادیویی از ما گرفتند. پنج روز در بغداد بودیم و بعد ما را به اسارتگاههای موصل، رمادیه ۶ و الانبار منتقل کردند که اتفاقات مفصلی به همراه داشت.
باورتان میشد تیم رسانهای سازمان ملل بیطرف باشد!
یکی از فریبکاریهای بعثیها در اردوگاه اسرای ایرانی این بود که میخواستند شرایط عادی و خوبی از نگهداری اسرای ایرانی را به جهان مخابره کنند. در حالی که اسرا در سختترین شرایط روزگار را میگذراندند. نصراللهزاده درباره این جریان خاطرنشان میکند: به درخواست وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران، هیأت رسانهای بیطرف از سوی سازمان ملل از کشورهای آفریقایی، اروپایی و ژاپنی به اسارتگاه آمدند تا وضعیت اسرای ایرانی در عراق را بررسی و گزارشی در این باره به سازمان ملل ارائه دهند. اردوگاه رومادیه ۶ از سه قاطع (بخش) تشکیل میشد. قاطع ۲ در ۲ طبقه و هر طبقه چهار تا آسایشگاه داشت. هیأت منتخب یعنی بیطرف سازمان ملل برای تهیه گزارش از قاطع یک کارش را شروع کرد و یک روز از قاطع یک گزارش گرفتند. هر قاطع هم در طول سال یکبار میتوانستیم همدیگر را ببینیم و اگر کاری یا خبری میخواستیم از هم بگیریم با نامه به صورت مخفیانه بهم میرساندیم.
ماجرای خبر مخفی که در آسایشگاه درز پیدا کرد
خبر حضور این هیأت که در اردوگاه پخش شده بود، حال یک روز بعد از تهیه گزارش از قاطع یک، برادران قاطع یک، نامهای به قاطع دیگر دادند که این هیأت گزارشی کاملاً دروغ و به نفع عراق از اسرای قاطع یک تهیه کردند و حتی از کل هشت آسایشگاه قاطع یک فقط یک آسایشگاه را بازدید کردند که از چند روز قبل کاملاً با رنگ نقاشی زیبا کردند و با چیدن چند تخت و آوردن جاسوسان و مخالفان جمهوری اسلامی در این آسایشگاه، گزارششان دروغ بوده و هیچگونه سنخیتی با اوضاع اسیران ندارد و شما برادران قاطع ۲ آگاه باشید و فریب این هیأت دروغین را نخورید.
همین خبر مخفی کافی بود که نصراللهزاده و اسرا دیگر تصمیم ویژهای بگیرند تا نگذارند هیأت رسانهای وارد اسارتگاه شوند. این آزاده درباره این اتفاق ادامه میدهد: بعد از دریافت این خبر سه نماینده از آسایشگاه ۱۴، ۱۵ و۱۶ طبقه دوم قاطع ۲ که من نماینده ۱۴ بودم، جلسهای گرفتیم و تصمیم بر این شد که چند جعبه صابون را روی بالکن آسایشگاه طبقه دوم که مشرف هم بر حیاط ورود هیأت بود قرار دهیم تا از آنجا با پرتاب صابون به هیأت از ورود آنها به قاطع جلوگیری کنیم. تقریباً ساعت ۱۰ که هیأت وارد شد ما آماده حمله بودیم که دیدیم سرگرد حمید که در حزب بعث هم معروفیتی داشت، همراه هیأت و در حال توضیح و گزارش دادن به هیأت سازمان ملل بود.
کفشی که به صورت سرگرد بعثی اصابت کرد
یک لحظه نمایندگان اسیران قاطع احساس خطر کردند و مردد به پرتاب شدند که صدای الله اکبر بلندی آمد، با این شعار، اسرای ایرانی شروع به پرتاب صابون و کفش و دمپایی کردند. آن هیأت با دیدن این صحنه دوربینهای فیلمبرداری و کیفهایشان را وسط حیاط رها کرده و پا به فرار گذاشتند. در همین گیرودار پرتاب اشیاء، کفشی به سر و صورت سرگرد حمید خورد و درجهاش هم آویزان شد. سرگرد حمید در حالی که عقب میرفت به خدا و صدام قسم میخورد که همه آنها را به جهنم میفرستد.
آن هیأت بازرسی رفت. با این وجود سرگرد بعثی پای قسمش به صدام ایستاد و به مدت پنج روز سه آسایشگاه را در بدترین وضعیت بیآبی و بیغذایی قرار داد که به گفته نصراللهزاده روز پنجم این شکنجه، همه اسرا کف آسایشگاه بیهوش و در حال مرگ افتاده بودند. بعد از این حال و روزی که اسرا داشتند، مأمور بعث خبر مرگ همه را داده بود. سرگرد ترسیده بود که قریب به ۱۰۰ نفر مرده باشند، بنابراین با دستپاچگی دستور رسیدگی و پایان حبس را داده بود.
ترفند اسرای ایرانی برای دور زدن تحریم آب
نصراللهزاده درباره سختی این پنج روز حبس در اسارت این چنین روایت میکند: یادم هست که در هر روز ۲ بار و به مدت ۱۰ دقیقه برای دستشویی رفتن، اسرا را آزاد میکردند. البته مأموران بعث باتوم به دست، ما را تا دستشویی بدرقه میکردند. آنها در هوای گرم ۵۰ درجه فقط آبهای مخزن بالای پشت بام سرویسها را باز میکردند که بسیار هم داغ بود. اگر کسی در دستشویی از فرط تشنگی آب داغ میخورد، گلویش میسوخت. برای همین اسرا با خودشان پلاستیک به دستشویی میبردند و محتوای آن را پر از آب کردند. بعد زیر لباس مخفی میکردند و داخل آسایشگاه میآوردند. وقتی وارد آسایشگاه میشدند این آب را داخل حبانه (کوزه) میریختند تا شب که خنک بشود و بین بچه با قاشق تقسیم میکردند. روز سوم سرباز بعثی متوجه شد که داخل حبانه کمی آب هست.
وقتی خبر وجود آب در آسایشگاه به گوش مسئولان زندان رسید، متحیر ماندند که این ایرانیها آب را از کجا میآورند؟! به همین خاطر به سربازهایشان گفتند که قبل از ورود به آسایشگاه با کابل و باتوم به بدن و شکم اسرا بزنند و بازرسی کنند. آنجا بود که این مقدار کم آب هم از روز سوم از آنها دریغ شد.
منبع:گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس - آزاده لرستانی
ارسال نظر