در گفت و گو با جماران؛
شرط حاج قاسم سلیمانی برای کمک به بشار اسد در جنگ با داعش/ روایت یکی از همرزمان قدیمی+عکس های منتشرنشده
رکنا: حاج حمید شفیعی از فرماندهان لشکر 41 ثارالله(س)، فرمانده گردان غواصان عملیات کربلای 4 دوران دفاع مقدس و از همرزمان سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده شهید سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی است؛ که در عملیات های مختلف کنار حاج قاسم بوده است.
حاج حمید شفیعی، فرمانده گردان غواصان عملیات کربلای 4، به جماران گفت: یک روز من از ایشان پرسیدم در سوریه خیلی ها کشته می شوند؛ شما آنجا چه کار می کنید؟ گفت، «من وقتی رسیدم سوریه اولین کاری که کردم با بشار اسد دیدار داشتم و گفتم این روش من است و من چیزی که از شما می خواهم تا به شما کمک کنیم این است که از فردا تمام افسران رده بالا و پایین و سربازان شما در خیابان هنگام مواجهه با مردم باید دست به سینه باشند؛ اگر این باشد، هم شما به پیروزی می رسید و هم من به شما کمک می کنم. اگر خدای نکرده افسران شما روش های اخلاقی را کنار بگذارند، کمکی از من برای شما بر نمی آید».
به گزارش رکنا، در آستانه دومین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی گفت و گویی با او داشتیم و ضمن بیان خاطراتی از فرماندهی حاج قاسم در لشکر ثارالله(ع) و ارتباط ایشان در سال های پس از جنگ با همه طیف های فکری رزمندگان دفاع مقدس، تأکید دارد که حاج قاسم سلیمانی «راه امام را که همان مجاهدت و ایستادگی در برابر آمریکایی ها بود، همان جور به پایان رساند و بعد از 40 سال مجاهدت حیف بود که ایشان در خانه از دنیا برود».
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حمید شفیعی را در ادامه می خوانید:
لطفا در ابتدا اگر خاطره ای از دوران فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی در جنگ ایران و عراق و ارادت ایشان به امام خمینی(س) دارید برای ما بفرمایید.
خاطرات زیاد است. وقتی مشکلات آخر جنگ برای ما پیش آمده بود و عراقی ها خیلی فشار آورده بودند، ارادت و محبتی که بین حاج قاسم و امام بود را در شلمچه دیدم که حاج قاسم با اینکه از فشار کار تب کرده بود و حالش بسیار بد بود، بچه ها ایشان را در برانکارد خوابانده بودند و دو سر ایشان را گرفته بودند و با سرم در دست عملیات را هدایت می کرد. فاصله عراقی ها با حاج قاسم و ما 50 متر بود. به همین شکل، شب در همان برانکارد استراحت می کرد و باز هم یک سرم وصل می کردند و صبح دوباره حاجی کارها را شروع می کرد. تب حاجی با این وضعیت تمام شد. این نشان دهنده اوج ارادت به امام و محبتی بود که بین خودش و امام وجود داشت.
حاج قاسم محو امام بود
هرگز خدای نکرده اهانتی به دوستان و یاران امام در مسائل سیاسی انجام نمی داد
دیگر اینکه راه امام را که همان مجاهدت و ایستادگی در برابر آمریکایی ها بود، همان جور به پایان رساند و بعد از 40 سال مجاهدت حیف بود که ایشان در خانه از دنیا برود. به هر حال رفت به محضر امام برسد و مزد زحماتش را چشید. حاج قاسم محو امام بود و همیشه در دوستان و یاران امام و کسانی که انقلاب را به وجود آورده بودند، عدالت را رعایت می کرد و هرگز خدای نکرده اهانتی به دوستان و یاران امام در مسائل سیاسی انجام نمی داد.
شما با حاج قاسم سلیمانی در عملیات های مختلف شرکت داشته اید. رابطه ایشان با رزمندگان را چه طور دیدید؟
لشکر ثارالله(ع) در دوران جنگ یا در حال آموزش و یا عملیات بودند و یا در شهر استراحت می کردند. در هر سه مرحله حاج قاسم حضور داشت. وقتی در شهر بود به خانواده های ما سر می زد و وقتی آموزش می دیدند، شبانه روز به رزمندگان سر می زد و شاید شما فیلم های آن را هم دیده باشید. اورکت می پوشید و انقدر هوا سرد بود که بندهایش را هم می کشید. در ارتفاعات غرب و یا آب سرما که بچه ها شنا می کردند، آنجا می ایستاد و گریه می کرد از اینکه این بچه ها در آب سرد می لرزند و آموزش می بینند.
همیشه با بچه ها بود و جایی جدا از بچه ها نبود. فیلم ها نشان می دهد که بچه ها هم به شدت به حاجی علاقه مند بودند و ایشان را بسیار دوست می داشتند. به خاطر همین بود که خودش هم بسیجی بود و بسیار ساده زندگی، فرماندهی و نشست و برخاست می کرد و یک بار هم ما ندیدیم ذره ای آدم احساس کند او فرمانده لشکر ثارالله(ع) است. همیشه خودش را کوچک تر از بچه ها می دانست و به خاطر همین بچه های کرمان بی ادعا بودند، زیاد کار می کردند ولی هیچ جا نشان نمی دادند.
همان طور که اشاره کردید، حاج قاسم سلیمانی ارتباطش با رزمندگان جنگ ایران و عراق را پس از پایان جنگ نیز حفظ کرد. اگر خاطره ای در این زمینه دارید برای ما ذکر کنید.
بچه های کرمان در هر شهری که بودند را حتما سر می زد و همیشه جلساتی می گذاشت که در خانه با ایشان دیدار داشته باشند. هر ماه حاجی با همه رزمندگان جلسه داشت و شاید شنیده باشید که آقای توبه ایها جانباز قطع نخاع و چشمش هم نمی دید. حاج قاسم از سوریه با هواپیما به اصفهان می رفت، یک روز آنجا می ماند و به خانواده توبه ایها محبت می کرد و بعد می آمد تهران و به سوریه بر می گشت.
در خارج هم همیشه سه چهار نفر از بچه های عراقی(رزمندگان جنگ ایران و عراق) بسیجی کرمان همراه ایشان بودند و اگر عراق جلسه ضروری بود و ایران هم حتما کار داشت، بچه های عراقی خودشان را به کرمان می رساندند. در جلساتی که ما می رفتیم، یک ساعت جلسه را متوقف می کرد و با بچه های عراقی دیدار و صحبت می کرد و آنها می رفتند. ارتباطش با همه بسیار قوی بود.
سردار سلیمانی به بشار اسد گفت: تمام افسران رده بالا و پایین و سربازان شما در خیابان هنگام مواجهه با مردم باید دست به سینه باشند
روحیه حاج قاسم زمان جنگ ایران و عراق، چه طور در زمان فرماندهی سپاه قدس و دورانی که ایشان برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) تشریف بردند، حفظ شد؟
حاجی به همین شکلی که در داخل با بچه ها بودند، در سوریه هم کار کردند. مثلا یک روز من از ایشان پرسیدم در سوریه خیلی ها کشته می شوند؛ شما آنجا چه کار می کنید؟ گفت، «من وقتی رسیدم سوریه اولین کاری که کردم با بشار اسد دیدار داشتم و گفتم این روش من است و من چیزی که از شما می خواهم تا به شما کمک کنیم این است که از فردا تمام افسران رده بالا و پایین و سربازان شما در خیابان هنگام مواجهه با مردم باید دست به سینه باشند؛ اگر این باشد، هم شما به پیروزی می رسید و هم من به شما کمک می کنم. اگر خدای نکرده افسران شما روش های اخلاقی را کنار بگذارند، کمکی از من برای شما بر نمی آید». حاجی می گفت، «بعد از این صحبت های من ارتش سوریه عوض شد و مثل بچه های بسیجی، همان روش را با مردم انجام دادند و توانستند مردم را به این شکل جذب ارتش و دفاع از کشورشان کنند و من توانستم ده ها هزار نفر لشکر را مثل بچه های بسیجی خودمان تربیت کنم».
آنها هم به حاج قاسم علاقه مند شده بودند و این جور فرماندهی برای آنها بسیار تازگی داشت و محو حاجی شده بودند حتی شاید حاجی را بیشتر از مسئولین کشور خودشان دوست داشتند. اینقدر حاجی قدرت داشت و راه و روش مسائل اخلاقی و اسلامی را در سوریه پیاده کرده و حفظ نوامیس و اموال مردم و روابط اخلاقی با مردم را در سوریه ایجاد کرد.
ارتباط حاج قاسم با سلایق سیاسی و فرهنگی مختلف داخل ایران را چه طور ارزیابی می کنید؟
بسیار عدالت را پیش گرفته بود و هرگز سیاسی نبود که کسی را به خاطر اینکه چیزی را قبول ندارد و دیدگاه های خاص خودش را دارد، تخریب کند. نظراتش را می داد و محکم از ولایت فقیه دفاع می کرد؛ با منطق و دلیل، روشن، مدبرانه و عالمانه. آنها هم به همین شکل، همه چیز را رعایت می کردند.
یک وقتی ما جلسه داشتیم و به خانه ما می آمدند. چون منزل ما در یک روستای خوش آب و هوای 30 کیلومتری کرمان بود، هر ماه یکی دو دفعه اینجا می آمدند. خود بچه ها هم می دانستند هرگز نباید حرفی زده شود که غیبت یکی از مسئولین نظام باشد؛ مخصوصا کسانی که در انقلاب نقش بزرگی داشته اند. رعایت می کرد، ارادت داشت و دوستشان داشت. همین هم باعث شد که در کرمان فرمانده نمونه ای بود که همه سیاسیون مختلف دور حاجی بودند و حاجی را قبول می کردند و حتی از ایشان راهنمایی می گرفتند. یک وحدت کم نظیری را میان سلایق مختلف ایجاد کرده بود.
ارسال نظر