در میهمانی شب یلدای رئیسجمهور چه گذشت؟ / غافلگیری در شب یلدا
رکنا: کودک سهساله معلولی که دو پا ندارد خودش را کشانکشان به رئیسجمهور میرساند و عبایش را میکشد و عمو صدایش میکند. در این میهمانی از بایدها و نبایدهای امنیتی خبری نیست و بزم شب یلدای رییس جمهور در خانه کودکان معلول بی سرپرست، صمیمانه برگزار میشود. حاشیههای این میهمانی خواندنی است.
به گزارش رکنا، کودکان معلول و بیسرپرست دورتادور سالن پذیرایی نشستهاند و چشم دوختهاند به صفحه تلویزیون. میشماریم. یک، دو، سه... تعدادشان به ۵۰ بچه میرسد؛ قد و نیم قد. یکی دودست ندارد، آنیکی پاهایش تا زانو است. یکی عصا زیر بغل دارد و آن پسربچه کوچک طوری صورتش سوخته که عملهای جراحی متعدد بهسختی صورت او را کمی شبیه به آدمهای عادی کرده است. شب یلدا است و این خانه با همه صفا و صمیمیتش حال غریبی دارد. اینجا خانه نوباوگان بهشت امام رضا (ع) است؛ همان خانهای که باهمت بلند خیری جوان آجر به آجر رویهم ساخته شد تا پناه کودکان معلول سر راه مانده باشد. امشب ده دوازده نفر از نوجوانان معلول بیسرپرست هم به خانه نوباوگان آمدند تا شب یلدا را کنار بچههای کوچکتر بگذرانند.
*غافلگیری در شب یلدا
مددکار، شبکههای تلویزیون را بالا و پایین میکند و از شانس بد، در آن ساعت روی هر شبکهای میایستد، برنامهای از جمع خانوادگی در شب یلدا و بچهها در آغوش پدربزرگ و مادربزرگ و کنار پدر و مادر را نشان میدهد. هیچکس واکنشی نشان نمیدهند اما چشمهایشان حرف میزند. مددکار سعی میکند حال و هوای بچهها را عوض کند و میگوید بچهها بریم بازی؟! کودکان، بیحوصله یکییکی از جایشان بلند میشوند اما با صدای زنگ در همه جای خودشان میخکوب میشوند. اهالی این خانه در شب یلدا منتظر میهمان نبودند. در خانه باز میشود و رئیسجمهور؛ ساده و بیریا میهمان ویژه شب یلدای کودکان معلول و بیسرپرستی میشود که در هفتآسمان یک ستاره هم ندارند.
*میهمان ویژه
مددکار و بچهها به سمت پنجره میروند و با دیدن رئیسجمهور گل از گل همهشان میشکفد. واکنشها دیدنی است. کودکان کوچک معلولی که هیچ تصوری از دنیای ما آدمبزرگها ندارند و چهرههای سیاسی را نمیشناسند و از مناسبات سیاسی سر درنمیآورند، نمیدانند روحانی که صمیمانه به آنها سلام میدهد بالاترین مقام اجرایی کشور است و در طولانیترین شب سال بیسروصدا میهمانخانههایشان شده است. نوجوانان بیسرپرست اما دستشان آمده که چه خبر شده است و سعی میکنند خوشحالیشان از این حضور را با سلامی رسا نشان دهند.
*یک کودک سالم هم نداریم
این خانه سرپناه کودکانی است که نزدیکترین کسانشان یعنی پدر و مادر دست رد روی سینهشان زدند و رهایشان کردند. بعضی را همان اول کار و بعد از به دنیا آمدن در بیمارستان جاگذاشتهاند و بعضی را به دلیل عضو نقص یا مشکلات حاد جسمی در کوچه و خیابانی سر راه گذاشتند. بچهها یکییکی سر از شیرخوارگاه و تختهای آهنی درآوردند و بعد از مدتی سروکله «یوسف اصلانی» پیدا شد.
یوسف اصلانی در اتاقهای شیرخوارگاه میگردد و سراغ کودکانی میرود که دچار نقص عضوند، معلول هستند و هیچکس آنها را به فرزندخواندگی نمیپذیرد و حتی مراکز شبه خانواده و خیران هم از نگهداری این کودکان سرباز میزنند. او جمع همه این کودکان را در خانهاش جمع میکند تا برایشان پدری کند.
*در این میهمانی از بایدها و نبایدهای امنیتی خبری نیست
آیتالله رئیسی با بچهها خوشوبش میکند، دست نوازش روی سر کودکان میکشد و یکییکی به اتاقها میرود. کودک سهسالهای که دو پا ندارد و معلول است خودش را کشانکشان به رئیسجمهور میرساند و عبایش را میکشد و عمو صدایش میکند. در این بازدید از بایدها و نبایدهای امنیتی خبری نیست و میهمانی شب یلدا در صمیمانهترین شکل ممکن برگزار میشود. «یوسف اصلانی» مسئول موسسه بهشت امام رضا (ع) که به لطف فعالیتهای خیرخواهانه، حالا خیلیها او را میشناسند میگوید: «من هم غافلگیر شدم و از حضور آقای رئیسی بیخبر بودم. با من تماس گرفتند و گفتند خودت را به خانه نوباوگان برسان که رئیس سازمان بهزیستی کشور قرار است بازدیدی از خانه داشته باشد. باعجله خودم را رساندم. ده دقیقه قبل از حضور ایشان بود که گفتند مهمان شب یلدای خانه شما رئیسجمهور است.»
*بخندید و بخندید در این خانه خدا هست!
شبنشینی یلدایی شروع میشود. رئیسجمهور در سالن پذیرایی نشسته و بچهها دورتادور او حلقه زدند. یکی ازنوجوان های معلول که صدای خوبی دارد شروع به خواندن میکند و بقیه هم با کف زدن خواندن او را آهنگین میکنند. تکوتوک بچهها از جایشان بلند میشوند. تابی به دستوپایشان میدهند و مثلاً هنرنمایی میکنند. صدای خنده بچهها خانه را پرکرده است
*همه دلخوشی ما
نوبتی هم که باشد نوبت توزیع هدیه رئیسجمهور میان بچهها است. هدیه خاص یلدایی برای دخترها عروسک و برای پسرها ماشین است و با این هدیه لبخند روی لبان بچهها عمیقتر میشود. شب یلدای ۱۴۰۰ برای نوجوانان معلولی که از دنیای سیاست کمی سر درمیآورند و میدانند میهمان امشب بالاترین مقام اجرایی کشور است، خاصتر است و رئیسجمهور بعد از خوشوبش، به آنها میگوید: «قدر مربیان دلسوز و مهربانی که شبانهروز تلاش میکنند شرایط آرامش و راحتی شما را فراهم کنند، بدانید و بهترین قدردانی از آنها این است که خوب درس بخوانید و انسانهای موفقی باشید. همه دلخوشی آنها این است که احساس کند شما راحت و آسوده هستید و فکر کنید در خانهتان هستید.»
*بدون تعارف با رئیسجمهور
الحق که نام خوبی را برای این خانه انتخاب کردهاند و اینجا کم از بهشت ندارد. این حس و حال خوب را میتوان از دیالوگهایی که میان رئیسجمهور و پدر بچههای معلول ردوبدل میشود فهمید. آیتالله رئیسی به اصلانی خدا قوت میگوید و میپرسد خدا به شما خیر بدهد. سرپرستی از اینهمه کودک معلول کار راحتی نیست! اوضاع چطور است؟
این سؤال رئیسجمهور بهانهای میشود برای یک گپ و گفت صمیمانه میان یوسف اصلانی و رئیسجمهور و بیان دغدغههایی که حرف اول و آخر همه فعالان و خیران این حوزه است.
اصلانی روایتی کوتاه ازآنچه بر او گذشته را میگوید: «همه تلاش ما در بهشت امام رضا (ع) این است که برای بچههای معلول بیسرپرست پدری کنیم و آنها را به خانهمان بیاوریم. وقتی من ۲۱ ساله بودم و سری پر سودا برای انجام کار خیر داشتم، هفتهای یکبار همراه دوستانم به شیرخوارگاه میرفتیم تا در مراقبت از کودکان بیسرپرست کمکحال مددکاران باشیم. آنجا در یک اتاق بچههایی را دیدم که همه نقص عضو داشتند. یکی دست نداشت، یکی پا نداشت، آنیکی صورتش مشکل داشت. مسئول شیرخوارگاه گفت همه کودکان شیرخوارگاهها تنها هستند اما حساب غریبی این بچهها با بقیه فرق میکند. حاجآقا دلم لرزید و تصمیم گرفتم با کمک خیران برایشان یکخانه باصفا درست کنم و برای همهشان پدری کنم. امام رضا (ع) دست ما را گرفت و حالا من پدر ۳۰۰ کودک معلول بیسرپرست هستم و ۵ خانه در تهران داریم که همه آنها با کمک خیران اداره میشود.»
این روایت کوتاه مقدمهای میشود برای درد دل و مطالبه از رئیسجمهور. اصلانی میگوید: «من بدون تعارف چند درخواست از شما دارم. یکی آنکه مسئولان سازمانهای مالیاتی برای موسسه خیریه ما که خاص کودکان معلول و بیسرپرست است مبلغ بسیار بالایی مالیات تعیین کردهاند. این عادلانه نیست. آیتالله رئیسی به همراهان میگوید پیگیری کنید ماجرای این مالیات چیست و نباید این اتفاق بیفتد.»
*فکری به حال نوجوانان ترخیص شده بهزیستی کنید
درخواست بعدی اصلانی اما رنگ و بوی دیگری دارد. مشکل صدها نوجوان بیسرپرستی است که هرسال به سن قانونی میرسند و از مراکز شبه خانواده ترخیص میشوند. او میگوید و رئیسجمهور سراپا گوش است؛ «کودکان بیسرپرست و بد سرپرست طبق قانون تا ۱۸ سالگی در مراکز بهزیستی نگهداری میشوند و درست در سنی که به بیشترین حمایت مادی، معنوی و روانی نیاز دارند باید از مراکز خارج شوند و زندگی مستقل تشکیل دهند. بهزیستی برای تشکیل زندگی مستقل به این بچهها ۵۰ میلیون تومان میدهد. آقای رئیسجمهور بچهها با این پول خانه بگیرند، وسایل خانه تهیه کنند؟ سرکار بروند؟ تازه این مبلغ قبلاً ۲۰ میلیون تومان بوده و بهتازگی ۵۰ میلیون شده است. اما یک نوجوان چطور میتواند با این پول سروسامان بگیرد و ازدواج کند؟»
او نفسی تازه میکند و حرفهایش را این بار با جدیت بیشتری ادامه میدهد و میگوید: «حاجآقا بچههای بیسرپرست تا ۱۸ سالگی با امکانات خوب و حمایت در مراکز زندگی میکنند و در حساسترین سن، رها میشوند با کوهی از مشکلان بدون حمایت مالی و میتوان گفت تازه در این سن به معنای واقعی یتیم میشوند و با آسیبهای مختلفی درگیر میشوند. = خواهش میکنم شما به این موضوع ورود کنید و دستوری دهید تا مبلغی که به این بچهها پرداخت میشود با نظارت مراکز در هزینه کرد آن افزایش پیدا کند. حاجآقا اینها را فقط برای بچههای خودم نمیگویم. بچههای منبعد از ۱۸ سالگی تا هر زمان که ازدواج کنند میتوانند در مرکز بمانند. خودم برایشان خواستگاری میروم، کمکشان میکنم سرکار بروند، با کمک خیران برایشان جشن عروسی میگیریم. وسایل خانه میخریم. میدانید من الان ۲۰ نوهدارم. بچههای ما که ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند با بچههایشان آخر هفتهها به بهشت امام رضا (ع) میآیند و دورهم هستیم.» میهمانی شب یلدای رییس جمهور در بهشت امام رضا(ع) به پایان میرسد و آیت الله رییسی قول میدهد مطالبات را با جدیت دنبال کند و به نتیجه برساند.
*اگر همه ما همت کنیم!
بعد از رفتن رییس جمهور به مرکز بر میگردیم و گپ کوتاهی با اصلانی میزنیم و از حال و هوای بهشت امام رضا میپرسیم که کاملاً شبیه به خانه است. اینجا تختها، مبلمان، فرشها همگی حس و حال یک خانه را تداعی میکند. بوی غذا در خانه پیچیده است. اصلانی میگوید:«من همیشه میگویم خدا نکند انسانها مجبور به زندگی با آدمهایی باشند که ربطی به آنها ندارند. راستش را بخواهید هر کاری کنیم باز هم محیط این مراکز دلگیر هستند. من سربازی رفتهام. غروبهای پادگان خیلی دلگیر است. تازه شما در آن شرایط امکان مرخصی رفتن دارید. امید دارید که بعد از یک مدتی از این محیط بیرون میروید. زندانها،خانههای سالمندان و بیمارستان هم فضای مشابه دارد. این افراد در سنین بالا راهشان به این مراکز میافتد. حالا تصور کنید بچه طفل معصومی از همان بدو تولد به جای این که در آغوش پر از محبت خانوادهاش باشد باید غریب و تنها بین آدمهایی زندگی کند که ربطی به آنها ندارد و این سرنوشت محتوم او شده است. همه ما باید پای کار بیاییم و آن بچهها را از این مراکز جدا کرده و به فرزند خواندگی ببریم . من میدانستم که نبود ساختار و محبتی که در خانوادهها است حلقه مفقوده مراکز اینچنینی شده است. به همین خاطر در انتخاب مبلمان مراکزمان دقت کردیم تا فضایی دقیقاً شبیه به یک خانه ایجاد کنیم. اولین کاری که کردیم این بود که نگهبان را از جلوی در برداشتیم.به بچههای بزرگ تر کلید دادیم. یک آشپز استخدام کردیم که دائم در خانه بوی غذا بپیچد و بچه ها از مدرسه که می آیند حس ورود به یک خانه گرم و صمیمی را داشته باشند. برای هر بچه ای پول توجیبی در نظر گرفتیم. سعی کردیم بچه ها طوری تربیت شود که در عین داشتن استقلال به قوانین مرکز احترام بگذارند و خلاصه بگویم اگر همگی دست به دست هم دهیم، هیچ کودکی نباید در شیرخوارگاه ها بماند.»/فارس
ارسال نظر