کرباسچی : رییس جمهور شدن قالیباف یا جلیلی به نفع کشور نیست / به کسی رأی دهیم که یقه مردم را در خیابان نگیرد!

بخشی از گفتگوی خبرنگارآنلاین با غلامحسین کرباسچی ، دبیرکل پیشین حزب کارگزاران را بخوانید :

کرباسچی درباره دوقطبی شدن گفت : چون یک عده‌ای حرفی برای گفتن ندارند، به یک چیزهایی متوسل می‌شوند که واقعیت ندارد و به تعبیری ابهت و عظمت آن چیز را هم از بین می‌برند و خیلی ناجوانمردانه با خیلی از ارزش‌ها برخورد می‌کنند.

سوال : شما در دو، سه انتخابات اخیر شرکت کردید؟

پاسخ : من فکر می‌کنم در همه انتخابات‌ها در جمهوری اسلامی شرکت کردم، غیر از مرحله دوم این انتخابات ۱۴۰۰.

سوال :با استدلال شرکت نکردید؟

پاسخ : دیگر دیدم خیلی معلوم است و این لیستی که آمده بالا، الحمدلله یکدست هستند و هر کسی برود، فرقی نمی‌کند؛ یعنی به آن معنا انتخابی نبود. قبلش چهار تا آدم بود که آدم می‌گفت شاید این‌ها بهتر از بقیه باشند، ولی این‌ها همه سر و ته یک کرباس بودند.

انتخابات یک چیز ناموسی برای کشور است حتی اگر رأی نیاوریم

سوال : اگر به هر دلیلی، مثلا خبری به شما برسد و یا خودتان به این تحلیل برسید که رأی نمی‌آورید، باز هم شرکت می‌کنید؟

پاسخ : بله، من شرکت می‌کنم؛ به دو دلیل. یکی این‌که اصل انتخابات را نباید در کشور سست کرد، چون این انتخابات یک چیز ناموسی است برای کشور. اگر به تدریج شرکت نکنیم و ببینیم اهمیتی هم ندارد، می‌گویند انتخابات لازم نیست و یک کسی را می‌گذاریم کارها را پیش ببرد.

یک نکته دومی وجود دارد و آن هم ابراز وجود یک مجموعه‌ای است. یک خاطره‌ای نقل کنم از آقای خاتمی. سال ۷۵، قبل از دوم خرداد ایشان می‌خواست بیاید انتخابات ریاست جمهوری. جمع ما را ایشان خواست در همان کتابخانه ملی که دفترش در خیابان آناهیتا بود در جردن و یک ناهار چلوکباب خوبی هم دادند در آن‌جا. هفت، هشت نفر بودیم، یعنی افراد اصلی کارگزاران. من بودم، مرحوم آقای نوربخش بود، آقای مهاجرانی بود، آقای نوری بود، آقای نجفی بود، آقای ابطحی و این‌ها هم بودند. ایشان گفت ما می‌خواهیم بیاییم و در انتخابات شرکت کنیم به‌عنوان ریاست جمهوری. من فکر کردم که اگر شما کمک نکنید، نمی‌توانم کاری کنم و نیایم.

به خاتمی گفتم مخالفم شما کاندیدا شوید

وی افزود : آن‌جا همه دوستان، رفقای ایشان بودند، من هم شهردار بودم، خیلی به ایشان علاقه داشتیم، مثل الان که داریم. در شهرداری ما خیلی از ایشان دعوت می‌کردیم، در محافل جوان‌ها، خانم‌ها، در کارهای فرهنگی، مثلا افتتاح‌ها ایشان بیایند. بالاخره شخصیت قابل احترامی بود بعد از وزارت ارشاد. همه دوستان آن جلسه بالاتفاق تایید کردند که خیلی کار عالی‌ای است و بیایید. مرحوم آقای نوربخش خیلی استقبال کرد، آقای نجفی و یکی از آقایان حتی گفت اگر شما بیایید و جمع ما موافق نباشند، من اصلا از این جمع می‌آیم بیرون و می‌آیم دنبال شما و تقریبا همه تایید کردند.

آقای نوری گفت من باید ببینم برنامه شما چیه؛ یک مقدار تردید کرد. بعد نوبت به من رسید، من گفتم من مخالفم شما بیایید. خیلی هم برایشان عجیب بود، چون ما خیلی با هم رفیق بودیم. گفت چرا؟ گفتم شما قبلا وزیر ارشاد بودید، از دوره آقای‌هاشمی. آقای هاشمی مخصوصا دوره اولش دنبال سازندگی و پروژه و نفت و نیروگاه و این چیزها بود. وزارت ارشاد برای آقای‌هاشمی پنج درصد حکومتش هم نبود، یعنی واقعا ایشان گرفتار بود در بازسازی بعد از جنگ و این‌ها.

سوال : به خاطر همین هم بعدا فرهنگ را کلا سپرد به میرسلیم

پاسخ : گفتم شما در یک مسئولیتی بودید که حداکثرش پنج درصد کار دولت بود. شما در این پنج درصد اگر ۱۰ درصد با نظام و رهبری هماهنگ می‌شدید، یک کتابی را می‌گفتند چاپ نشود، یک فیلمی مثلا می‌گفتند فعلا اکران نشود، یک آدمی می‌گفتند نیاید و شما هم گوش می کردی دیگر لازم نبود استعفا دهی و جایش ما گرفتار آقای لاریجانی و میرسلیم بشویم. آن موقع اگر یادتان باشد، بعد از آقای خاتمی و این‌ها که آمدند، خیلی فضای افسرده‌ای شد فضای فرهنگی. شما نتوانستی هماهنگ شوی. حالا شما می‌خواهی بروی در یک پُستی که باید صددرصد کارهایت را، یعنی همه امور خودت را صددرصد با نظام و رهبری هماهنگ باشی؛ طبق قانون اساسی که نمی‌توانی خلاف آن عمل کنی. شما فرق کردی یا مثلا نظام و رهبری عوض شده‌اند؟ به نظر من هیچ کدام تفاوتی نکردند. شما می‌آیی و مشغول می‌شوی، چون رأی مردم را قطعا می‌آوری.

چون آن موقع ایشان مردد بود که رأی بیاورد. گفتم شما قطعا هم رأی می‌آوری و چون شما رأی دارید، به شما کاری ندارند، ولی در عوض با تمام ماها برخورد می‌کنند. البته آن‌جا گفتم می‌گیرند. آقای مهاجرانی را من دیدم در خارج از کشور، به من گفت فلانی، من هر وقت یاد آن جلسه می‌افتم، چون این‌ها را نوشته ام، قیافه تو برایم مثل این کاهن‌ها جلوه می‌کند، چون همه آن کسانی که در آن جلسه بودند، بعدا دچار مشکل شدند.

فرد سیاسی می خواهد که در حکومت باقی بماند

کرباسچی در دامه گفت : ایشان گفت ما که رأی نمی‌آوریم؛ ما حداقل چهار، پنج میلیون رأی می‌آوریم و می‌خواهیم با این چهار، پنج میلیون، کار سیاسی کنیم به‌عنوان یک پشتوانه. ملاک این است. یعنی یک وقت‌هایی شما لازم است بیایی و بگویی درست است، شما رفتی و آقای احمدی‌نژاد رأی آورده، ولی من هم ۱۶ میلیون یا چقدر رأی دارم در کشور و نمی‌شود مرا دست‌کم بگیری. یعنی یک جمعیت سیاسی، یک جناح سیاسی نمی‌تواند ساکت باشد.

پزشکیان از صادق ترین آدم هایی است که در معرض افکار عمومی قرارگرفته است

 وی افزود : الان آقای پزشکیان؛ به نظر من یکی از صادق‌ترین آدم‌هایی است که به‌عنوان مدیر در این کشور در معرض افکار عمومی قرار گرفته است.

واقعا شما هیچ سوءاستفاده‌ای، عدم صداقتی، دروغگویی و هیچ چیزی نمی‌توانید در کارنامه این آدم پیدا کنید. این آدم آمده یک خدمتی بکند. شاید خیلی‌ها بگویند این‌ها جنگ قدرت با هم دارند. در حالی که واقعا اینطوری نیست. یا مثال آقای خاتمی یا آقای‌هاشمی؛ شما نمی‌توانید متهم کنید که این‌ها جنگ قدرت داشتند.

گرفتاری های اقتصادی مردم را عصبانی کرده است

سوال : این روزها از خیلی ها می پرسم رأی می‌دهید یا نه؟ اکثرا می‌گویند به هیچ وجه رأی نمی‌دهیم، ولی اگر رأی بدهیم، به پزشکیان رأی می‌دهیم. این را تهدید می‌دانید یا فرصت؟

پاسخ : حتما این یک فرصت است، ولی بدبینی‌ای که در مردم ایجاد شده در اثر حوادث این سال ها بوده، مخصوصا در این سال‌ها. گرفتاری‌های اقتصادی خیلی مردم را ناامید می‌کند، مردم را عصبانی می‌کند. ما یک گزارشی در هم‌میهن داشتیم که یکی از عصبانی‌ترین و پرخشم‌ترین ملت‌های دنیا را داریم.

شاید بعد از ما، سودان و عراق اگر اشتباه نکنم باشند. یعنی ما ملت را عصبانی کردیم، ملت را ناراحت کردیم. حالا فشار خارجی بوده، سوءمدیریت بوده یا هر چیزی که بخواهیم اسمش را بگذاریم. یک بخشی از رأی‌ندادن‌ها معلول عصبانیتی است که بخشی از آن مربوط به مسائل اقتصادی است، بخشی هم مسائلی است که دائم ما تعمد داریم که انگار مردم را عصبانی کنیم، در زندگی شخصی‌شان، در مسائل خصوصی‌شان، در آنچه به آن علاقه دارند.

سوال : فردوسی پور نه مدعی سیاست است نه می خواسته کاره ای شود، چرا با او برخورد می کنند؟

پاسخ : فرض کنید خدا رحمت کند؛ آقای شجریان. مثلا یک دعای افطاری می‌خوانده و مردم سال‌های سال با این عشق می‌کردند. اصلا تعمد داریم این را قطع کنیم که مردم از روی موبایلشان این را گوش دهند. خیلی چیزهای دیگر اینطوری است. حالا فرض کنید الان مثلا یک خواننده‌ای، یک نویسنده‌ای، یک روزنامه‌ای، یک سایتی؛ تا مردم به آن اقبال می کنند، شما فورا با آن برخورد می کنید.

آقای فلاحت پیشه صراحتا در مجلس گفت مشکل عادل فردوسی پور از منظر بالادستی ها محبوبیت بیش از اندازه ایشان است. همین عادل فردوسی پور نه مدعی سیاستی است، ‌نه هیچ وقت می‌خواسته کاره‌ای شود؛ یک جوان خودساخته‌ای است که آمده و با این همه معلومات ورزشی و غیرورزشی اش مورد توجه مردم قرار گرفته. چرا با او برخورد می‌کنند؟ یک جایی مردم اگر احساس کنند که یک کسی همراهشان است در این خشم و عصبانیت؛ احساس می کنند دیگر تنها نیستند.

به پزشکیان می گویم خودت باش

سوال : یعنی اگر قرار باشد به آقای پزشکیان توصیه کنید، می‌گویید عصبانی باش؟

پاسخ : نه؛ به او می گویم خودت باش. به هر حال ایشان آدم با احساس مسئولیتی است و از ما شاید بیشتر. کسی که ۱۶ سال، ۱۸ سال در مجلسی باشد و دائم آن‌جا حرص بخورد؛ در کمیسیونی بنشیند و بگوید حرف درست این است. یعنی خیلی از حرف‌هایی که ایشان الان در مجلس زده، الان کلیپ انتخاباتی‌اش است.

من به خیلی‌ها می‌گویم به برنامه تلویزیونی ایشان نگاه نکنید. این می‌آید و به خاطر رأی و این‌ها می‌گوید؛ آن حرف‌هایی که نه برای رأی، بعد از رأی‌آوردن در مجلس گفته شده مهم است چون که خیلی وقت‌ها همان حرف‌ها باعث رد صلاحیت نماینده می‌شود، اما نماینده ای مثل پزشکیان ریسک می‌کند و آن حرف‌ها را می‌زند.

به کسی رأی دهیم که روی اعصاب مردم راه نرود، یقه مردم را در خیابان نگیرد

سوال : نگفتید چطور می‌شود مردم را مجاب کرد که به پزشکیان رأی دهند در این فرصت کوتاه؟

پاسخ : ما نمی‌توانیم آن‌ها را مجاب کنیم، باید خودشان مجاب شوند. یعنی این‌که ما بخواهیم به زور مردم را مجاب کنیم که نمی‌شود.

وی  گفت : من واقعا همین را می‌گویم و اگر کسی دیگر هم بیاید، همین را می‌گویم. من گفتم اصلا دنبال این نیستم که کسی کاری برای ما، شما یا بقیه انجام دهد؛ به یک کسی رأی دهیم که کار بدی برایمان نکند، یعنی تورم را بالا نبرد، روی اعصاب مردم راه نرود، دائما در خیابان یقه مردم را نگیرد، دائما به احزاب و گروه‌ها و سیاسیون...

امیدوارم پزشکیان بتواند با حاکمیت تعامل کند

سوال : اگر فرضا آقای پزشکیان بیاید بالا، آن وقت آن تعامل را می‌تواند با رهبری و بقیه حاکمیت داشته باشد؟

پاسخ :امیدوارم بتواند. خود ایشان که در این زمینه خیلی مصمم است و خیلی از این جهت هم شاید مورد انتقاد خیلی‌ها است که چرا در صحبتش اینقدر می‌گوید ما مجریان مثلا...

سوال : ولی از خاتمی کمتر اصطحکاک پیدا می‌کند

پاسخ : بله، چون حساسیت آن موقع با الان فرق می‌کرده و من فکر می‌کنم الان هر دو طرف این تیزی‌هایشان یک مقدار ساییدگی پیدا کرده، یعنی جناح‌های سیاسی را می‌گویم. به نظر من همه به واقعیت داریم بیشتر نزدیک می‌شویم، بیشتر واقع‌بین می‌شویم، همه احساس می‌کنیم بیشتر باید همدیگر را تحمل کنیم؛ هر کسی بالاتر است، پایین‌تر است، بالاخره او باید توجه کند که مردم یک نظری دارند، یک عقیده‌ای دارند، ولی این تا داخل بدنه بیاید، ممکن است یک چیزهایی این وسط اتفاق بیفتد.

این‌که الان دستور می‌دهند به دختر مردم، به زن مردم؛ این‌ها باید مسائل فرهنگی حل شود، ولی یک عده‌ای حساسیت نشان می‌دهند و اقدام می‌کنند. به نظر من این شاید برخلاف آن صحبت‌ها است، چون آدم نمی‌تواند بگوید این صحبت‌ها روی ظاهرسازی است و واقعی نیست و این حرف‌ها؛ چنین بینشی نمی‌تواند آدم داشته باشند.

مشارکت احتمالا بیش از ۵۰ درصد باشد

کرباسچی در ادامه افزود : الان اگر بخواهیم حساب کنیم، مشارکت مردم در انتخابات بیش از ۵۰ درصد است . من الان بیشتر فکر می‌کنم، یعنی اگر بخواهیم درصد حساب کنیم، من الان احتمال این‌که مردم بیشتر شرکت کنند را بیش از ۵۰ درصد می‌دهم با توجه به برداشت‌هایی که دارم.

یک نکته خوبی که الان است، ‌این است که بخش عظیمی از نیروهای سیاسی، نه نیروهای عادی؛ نیروهای سیاسی به این نتیجه رسیده‌اند که از نیامدن و شرکت نکردن و این‌ها آبی گرم نمی‌شود. حالا این‌که آیا مردم باز به این سیاسیون اعتماد می‌کنند، باز حرف آقای خاتمی و بقیه را گوش می‌دهند یا نه؛ با توجه به این‌که چند بار گوش دادند و دیدند مثلا...

هم استانداری اصفهان هم شهرداری تهران را در رودربایستی قبول کردم

سوال : در سال های اخیر اصطلاحی رواج یافته و آن هم این که راه پاستور از شهرداری می گذرد. اصلا این حرف و این رفتار سیاسی را چقدر درست می‌دانید؟

پاسخ : من که اولا هیچ وقت داوطلب هیچ کاری نبودم. من دو تا پست مهم در زندگی‌ام داشتم؛ یکی استانداری اصفهان بود و یکی شهرداری تهران. هر دو این‌ها را در رودربایستی قبول کردم و با اصرار، یعنی من فکر می‌کنم داشتم رانندگی می‌کردم در خیابان در سال ۶۱ و داشتم می‌رفتم صدا و سیما. زنگ زدند که شما قرار شده بروی اصفهان. گفتم برای چی؟ گفتند استانداری. گفتم من این کارها را بلد نیستم. گفتند حالا بیایید این‌جا. رفتم و گفتند اینطوری شده و اصفهان اینطوری شده و داستانش مفصل است و امام گفته شما بروی اصفهان. گفتم من چنین کاری را نمی‌توانم بکنم.

به امام گفتم کار اجرایی بلند نیستم می خواهم به قم بروم و درسم را بخوانم

سوال : امام به واسطه پدر شما را می‌شناختند یا خودتان؟

پاسخ : امام هم پدر ما را می‌شناخت و هم من از بچگی که خدمت ابوی بودیم، می‌رفتیم پیش امام. ما یک وقتی هم با پدرم کربلا بودیم، در همان منزل چهار، پنج نفری پشت سر امام نماز می‌خواندیم و ما را می‌شناخت. خدا رحمت کند، آقای رسولی محلاتی، پدرهمسر آقای ناطق نوری بود و آقای ناطق هم وزیر کشور بود. آقای رسولی محلاتی پیغام را برای من آورد که آقا اینطوری گفته‌اند. من گفتم آقای رسولی، من اصلا این‌کاره نیستم. گفت من چیکار کنم؟ چون آن موقع آقای ناطق هم تازه یک استاندار گذاشته بود و اصلا موافق نبود ما برویم استاندار جدید شویم.

آقای رسولی هم به نظرم خوشحال شد خدا بیامرز، چون آقای رسولی می‌دانست که مثلا آقای ناطق راضی نیست به این کار. رفتم خدمت امام، امام نمی‌دانم چی گفته بود به ایشان که ایشان آمد و گفت نه، شما باید بروی. گفتم آقای رسولی من نمی‌توانم، من وارد نیستم، من کار اجرایی نکردم. من چهار، پنج سال قبل از انقلاب زندان بودم و بعد طلبه بودیم و بعد زندان بودیم و بعد هم انقلاب شده و الان یکی، دو سال اینور و اونور می‌گردیم و کاری بلد نیستیم. آقای رسولی گفت من دیگر نمی‌توانم بروم و به امام بگویم و اگر می‌خواهی، خودت برو و بگو. ما هم ماندیم که برویم یا نرویم.

زنگ زدیم به بعضی از رفقا و گفتند حالا بیا و برو ملاقات امام و خودت بگو من نمی‌توانم. البته همه آن‌ها مخالف بودند که من بروم و چنین حرفی بزنم. من رفتم خدمت امام و ایشان گفت شما باید بروی اصفهان. گفتم من می‌خواهم بروم قم و درسم را بخوانم، کار اجرایی بلد نیستم. ایشان گفت من هم کار اجرایی بلد نیستم؛ اگر بنای درس باشد، من اول باید بروم درس بخوانم. گفتم من در این حد نیستم. ایشان گفت حالا شما شش ماه برو.

حزب اللهی ها علیه من می گفتند استاندار آمریکایی اخراج باید گردد

 سوال : من موقع مخالفت‌کردن با امام هم خیلی کار سختی بود.

پاسخ : بله، علاوه بر آن علاقه ما به ایشان و کاریزمای خاص ایشان هم در میان بود. من دیگر هیچ چیزی نتوانستم بگویم و گفتم باشد، چشم. شش ماه بعدش آمدم و گفتم شش ماه شده. گفتند حالا باشید. یادم نیست چی گفتند در آن جلسه. دفعه سوم آمدم بعد از یک سال. آن موقع هم سر شش ماه نشده بود، آن‌جا یک مشت از این حزب‌اللهی ها بودند که می‌گفتند استاندار آمریکایی باید اخراج گردد.

آقای هاشمی گفت بیا تهران و شهردار شو

کربسچی اظهار کرد : من به آقای عطریانفر گفتم من از اصفهان می‌روم، ولی جایی نمی‌روم. یکی، دو هفته گذشت و آقای نوری دوباره من را به وزارت کشور خواست و گفت من که حریف تو نمی‌شوم، بیا و برو پیش آقای‌هاشمی. من رفتم و آقای‌هاشمی گفت ما می‌خواهیم شما بیایی تهران، این‌جا پیشانی کشور است و از این حرف‌ها.

گفتم من اصفهان هم به زور رفتم، وگرنه من کار شهرداری بلد نیستم. گفت نه، همان کارهایی که در اصفهان شده را ادامه بدهید. شروع کردیم بهانه‌آوردن و گفتیم این‌جا ماشین‌آلات می‌خواهد، نیروی انسانی می‌خواهد... هرچه گفتیم، ایشان یک چیزی جواب داد و خلاصه به زور در واقع مرا به شهرداری آوردند. وقتی مساله دادگاه پیش آمد، واقعا می‌خواستیم نامه تشکر بنویسیم هم به رئیس قوه قضاییه، هم به آقای رازینی و هم آقای اژه‌ای که مرا از آن وضعیت خلاصی بخشیدند.

سوال : خودت فکر کردی چی شد که از شهرداری تهران افتادی در زندان؟

پاسخ : آن دوره‌ای که به شهرداری رفته بودم سر دادگاه و زندان در آوردم ، در آن دوره اول، در آن ۱۰ روزی که قرار بود انفرادی باشیم، یک اتاقی بود برای این‌که نگویند ما انفرادی هستیم، یک آدم از زندانی‌های معمولی را آورده بودند در این اتاق و یک تخت گذاشته بودند و ما هم این ور بودیم و او هم اون ور. این بنده خدا هم کارمند بانک بود و پرونده‌ای پیدا کرده بود و سه سال زندان داشت و کنار ما زجر می‌کشید.

ما روزی ۱۵-۱۰ ساعت می‌رفتیم بازجویی پس می‌دادیم. وقت بیکاری هم مطالعه می‌کردم. من گفته بودم دو، سه تا کتاب آورده بودند، از جمله یک کتابی بود اسمش «سیر نابخردی» بود و یادم است یک خانمی این را ترجمه کرده بود. من این کتاب را داشتم می‌خواندم. این آقایی که با ما بود، حوصله‌اش سر رفت و یک روز به من گفت این کتاب چیه که اینقدر سرت در کتاب است؟ گفتم بگیر و تو هم بخوان. گفت من حوصله کتاب‌خواندن ندارم، تو بگو ببینیم.

گفتم این کتاب می‌گوید چطور شده که حکومت‌ها از قدیم و باستان از قدرت افتاده‌اند و ساقط شده‌اند و داستان‌های مختلف را می‌گوید از رم باستان تا آمریکا و ویتنام. این خیلی برای من جالب بود. فورا گفت شما که این کتاب را می خوانی، خودت فکر کردی چی شد که از شهرداری تهران افتادی در زندان؟ (خنده).

سوال : بعدا از شما به خاطر اذیت‌هایی که کردند عذرخواهی نکردند؟

پاسخ : من که دنبال عذرخواهی نبودم، ولی آن موقع بعد از این‌که حکم دادند، رفتیم پیش دادستان کل کشور آن موقع که آقای مقتدایی بود. رفیق هم بودیم، از اصفهان می‌شناختیم، قبلا پیش ایشان درس ادبیات می‌خواندیم. رفتیم و با یکی از رفقا بودیم. با اصرار او رفتم، چون فکر نمی‌کردم ایشان بتواند در این زمینه کاری کند.

من گفتم ماجرای این حکم چیست؟ خیلی برایم جالب بود؛ ایشان گفت فلانی ببین این پرونده که اینقدر روی آن معرکه گرفته شده، اینقدر سروصداشده، اینقدر آدم‌ها را گرفتند، اینقدر دادگاه و بساط و این حرف‌ها برگزار کردند که نمی‌شود همینطوری تبرئه شود و صفر شود.

نمی گویم چوب آقای خاتمی را خوردم

سوال : نظر شما این است که چوب آقای خاتمی را خوردید؟

پاسخ : نمی‌گویم چوب آقای خاتمی، ولی به نظر من ریشه‌اش در این بود که یک کسانی از جناح‌های سیاسی یک بی‌تقوایی‌هایی کرده بودند و حرف‌هایی نقل کرده بودند این ور و اون ور که اصلا واقعیت نداشت. همان موقع هم من گفتم. آقای‌هاشمی یک وقتی پرسید و من گفتم این اصلا واقعیت ندارد، ولی بعضی وقت‌ها یک چیزهایی جا می‌افتد برای بعضی‌ها و ذهنیتی ایجاد می‌شود که مهم هم نیست.

برای ما که خیر بود که از شر کارهای اجرایی راحت شدیم. فرض کنید تمام آن چیزی که در آن دادگاه‌ها مطرح شده، واقعیت داشته باشد. با کوچک‌ترین پرونده‌ای که به‌عنوان شبهه درباره یکی از این آقایان مطرح شده، مقایسه کنید، یعنی مثلا بعدها شما در همین شهرداری چه پرونده‌هایی مطرح شد. یکی از آن‌ها را مطرح کنید.

احتمال دو مرحله ای شدن انتخابات زیاد است

سوال : به نظرتان انتخابات به دور دوم کشیده می‌شود؟

پاسخ : احتمالش زیاد است، یعنی اینطوری به نظر می‌آید. بعید است که یک موج آنقدر بلندی ایجاد شود.

سوال : اگر به دور دوم بکشد، ممکن است موج اتفاق بیفتد؟

پاسخ : همیشه در دوم، امیدواری‌ها بیشتر می‌شود.

سوال : الان بعضی ها می‌گویند شورای نگهبان ترکیب را به نحوی چیده که حتما آقای پزشکیان رئیس جمهورشود.

پاسخ : به نظرم خطای محاسباتی بیشتر محتمل است. فکر نمی‌کنم.

رئیس جمهور شدن قالیباف یا جلیلی اتفاق خوبی نیست

سوال : اگر قالیباف رئیس جمهور شود، خیلی اتفاق بدی می‌افتد؟ یعنی خیلی فاجعه است؟

پاسخ : به نسبت باید حساب کنیم. اتفاق خوبی نیست به نظر من.

سوال : ولی به جلیلی ترجیحش می‌دهید؟

پاسخ : به نظر من هر دو( جلیلی و قالیباف ) یکسری چیزها دارند که خیلی به نفع کشور نیست، ولی این تفاوت همان ضرب‌المثلی است که بین چی و چی است. یک وقت‌هایی آدم احساس می‌کند یک کسی آدم ناتوانی است، ولی بالاخره یک مقدار نجابتی در او ممکن است آن را جبران کند، ولی در یک طرف دیگر می‌بینید توانایی هست، ولی آن درجه نجابت به آن حد نیست. یک وقت‌هایی اینطوری آدم فکر می‌کند. نمی‌دانم.

سوال : آیا اصلاح‌طلبان سیگنال مثبتی گرفته‌اند که این قدر جدی وارد میدان شده اند؟

پاسخ : به هر حال خود تایید آقای پزشکیان یک سیگنالی است، ولی این‌که این سیگنال فقط به حضور است یا به این‌که بعدش هم مثلا یک تعاملی صورت می گیرد نمی دانم.

هر کار سیاسی ریسک دارد

سوال : فکر نمی‌کنید ریسک بزرگی بوده که الان همه توانایی‌تان را از کارگزاران تا خود آقای خاتمی گذاشته‌اید پشت سر آقای پزشکیان؟ فکر نمی کنید اگر ایشان رأی نیاورد و یا رأی خیلی پایینی بیاورد، آن وقت به شما خواهند گفت شما هیچ اقبالی ندارید؟

پاسخ : هر کاری بالاخره یک ریسکی دارد. کسی که کار سیاسی می کند باید ریسک پذیر باشد وگرنه اصلا نباید وارد این حوزه ها شود.