از مسجدسلیمان تا ایذه با مسعود بختیاری/ صدایی که با بوی بابونه ها در هم آمیخت + فیلم

به گزارش رکنا از خوزستان، در جغرافیای بختیاری و گستره عاشق پرور زاگرس کمتر کسی را می توان دید و با او به گفتگو نشست که شبی را با صدای مسعود بختیاری سر نکرده و سحرگاه از بستر خود عاشق بر نخواسته باشد. هنرمندی محبوب که هنوز و پس از سال ها بعد از مرگش، بختیاری ها نام خواننده دیگری را آنگونه که او را دوست می داشته و می دارند، به زبان نیاورده اند. از مسجدسلیمان تا لالی، اندیکا، قلعه تل، ایذه، دهدز ، شوشتر، گتوند، دزفول تا چهارمحالات بختیاری و اصفهان و کهگیلویه بویراحمد و شیراز بگیر تا خود لرستان، از هر کدام از مردم زاگرس که نام این هنرمند سرشناس را بپرسی، بدون تردید پس از ذکر نام و خوانش آواز و عاشقانه ای از او، با حسرتی بر دل به شما می گوید: « داغوم سی آبهمن، بعدِ خُوس چاله ایل سرد اُوبی، ای داغوم سی تِشنیس»

مسعود بختیاری در روز"بیستم مهرماه سال 1319 " در شهرستان" مسجدسلیمان" و در خانواده ای پرجمعیت و اهل فرهنگ از تیره " زیلایی" درطایفه"بهداروند" از ایل" هفت لنگ " بختیاری متولد شد. در سال 1324بعلت تغییر محل خدمت پدر که در شرکت نفت مسجد سلیمان مشغول خدمت بود، به همراه خانواده   به" لالی" نقل مکان کرده و در این شهر وارد مدرسه شد. در سال 1336  و به دنبال باز نشسته شدن پدر از خدمت شرکت نفت ؛مجددا به مسجد سلیمان بازگشت و تا سال 1340در "دبیرستان امیر کبیر" این شهر دوره تحصیلات دبیرستانی خود را به پایان رسانید.

     این هنرمند بختیاری در مهر ماه سال1341 در" سپاه دانش"  به خدمت نظام وظیفه درآمد. در ابتدا و پس از پایان دوره آموزش اولیه خدمت، به "دهستان قیدار" از بخش سلطانیه شهرستان زنجان اعزام و با آغاز به کار اقدام به تاسیس اولین مدرسه ابتدایی در آنجا نمود. او در تابستان 1342و در ادامه خدمت سپاه دانش به" دهستان تمبی" از بخش " قلعه تُل" شهرستان ایذه منتقل و تا پایان خدمت سربازی و بعد از آن که بلافاصله به استخدام آموزش و پرورش در آمده بود، تا سال 1348 در آموزش و پرورش شهرستان ایذه به خدمت خود ادامه داد.در سال 1348 به آموزش و پرورش " اهواز" ودانشسرای مقدماتی این شهر منتقل و ضمن انجام ادامه خدمت،موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم ادبیات گردیده و سپس در  مدرسه "ماندانا" ( شهید شجرات) بعنوان دبیر و ناظم به ادامه خدمت مشغول گشت و سرانجام در سال 1373 نیز به افتخار بازنشستگی نایل گردید.

    بهمن  علاءالدین در سال 1379 به شهرستان" کرج" نقل مکان نمود و پس از طی یک دوره بیماری کلیوی وعمل جراحی مثانه  در "صبحگاه روز جمعه،دوازدهم آبانماه 1385 "،در سن 66 سالگی،به علت نارسایی قلبی در بیمارستان" کسری" جهانشهر این شهر دار فانی را وداع گفت و در آرامگاه امامزاده طاهر کرج و در جوار دیگر هنرمندان نامی کشور بطور امانت به خاک سپرده شد.

آبهمن علاءالدین خواندن آواز و سرودن ترانه را از همان سالهای دوران تحصیلات ابتدایی در "لالی" و به صورت غیرحرفه ای آغاز و از سال 1350 با ارایه نخستین و جاودانه ترین اثر خود" دختر لچک ریالی"، نام خود را در حافظه فرهنگی زاگرس و ایران بزرگ ثبت کرد.  استاد بختیاری دوره اول فعالیت حرفه ای خود را بطور رسمی با همکاری رادیو و تلویزیون اهواز و نفت ملی آبادان  و اجرای کنسرت هایی در هفت تپه ،کرمان و ماهشهرآغاز کرد و با ورود خود به عرصه موسیقی، موسیقی بختیاری را وارد فاز جدیدی از تجربه خود نمود.

احسان کریمی می گوید: علاءالدین پس از انقلاب اسلامی سال 1357 ،اگرچه متاثر از  شرایط سیاسی و اجتماعی و تعطیلی نسبی فعالیت های هنری در سطح کشور و با وجود فراهم بودن شرایط و امکان ادامه فعالیت در خارج از کشور، از ادامه  رسمی فعا لیت های هنری اش  باز ماند، اما درکنار ادامه شغل معلمی،با اختیار کردن گوشه گیری ، خلوت و خاموشی، به سرودن شعر،ترانه و ساختن آهنگ وتحقیق و مطالعه در زمینه شعروموسیقی بختیاری و فارسی ادامه داد، تا اینکه پس از سپری شدن سالها، در سال 1365 نخستین کاست خود را به نام "مال کنون "  با آهنگسازی و تنظیم " عطاء جنگوک" و با الهام و استفاده از برخی ترانه ها و اشعار فولکلور و بعضی سرود ه های " عبد العلی خسروی" ارایه کرد و بدین ترتیب دوره دوم فعالیت رسمی هنری خود را آغاز نمود.

او می افزاید: علاءالدین هیچ علاقه ای به کسب شهرت برای خود نداشت وآشکارا می کوشید ناشناس باقی بماند، در دوره جدید فعالیت رسمی خود، هرگزعلاقه ای به حضور در رسانه ها ومجامع عمومی نشان نمی داد و برای آنکه ناشناخته باقی بماند، آثار خود را با نام مستعار و هنری" مسعود بختیاری" منتشر نمود.وی با وجودیکه تا اولین و تنها خواننده محبوب و مشهور بختیاری به شمار میرفت،لیکن بدلیل شان والا و وارستگی و فرهیختگی خاص خود و همچنین طبع شهرت گریز و خلوت گزین خود، تا سالهای طولانی ،بسیاری از طرفداران و همتباران وی نام واقعی و چهره ایشان را نمی شناختند.حتی شاگردان وی در مدارس ایذه و اهواز نمی دانستند که مسعود بختیاری همان معلم آنها یعنی بهمن علاءالدین است.

 

کریمی ادامه داد: دوره سوم فعالیت هنری بهمن علاءالدین با کوچ از اهواز به "کرج"درسال 1379 آغاز و تا پایان حیات پربارش ادامه پیدا میکند.در واقع وی علیرغم درخواستهای مکرر هواداران و دوستان و دوستداران خود جهت سکونت یا سفر به خارج از کشور،نه تنها به دیدار از مناطق روستایی و عشایری علاقه بیشتری نشان می داد بلکه با وجود دوری از دیار خود ، همچنان ارتباط خود را با عشایر و مناطق عشایری و روستایی حفظ کرد.

علاء الدین با ایمان به غنا و اصالت و خصوصیت هویت بخشی موسیقی بختیاری،از نوازندگان محلی آن ،یعنی" میشکال ها" یا " توشمال ها " به عنوان مهمترین منبع و سرچشمه های موسیقی ایل خود یاد میکرد و از آنجا که همواره برای آنها ارزش و احترام خاصی قایل بود، نه تنها اولین و شاخص ترین کاست وی یعنی" مال کنون" به آنها هدیه شد ، بلکه همیشه از اینکه موسیقی محلی ایل خود و توشمال ها بعنوان میراث داران آن،همواره و بویژه در سالهای اخیرو از جمله در مراسم هاو آیین های ایلی مورد بی مهری  قرار میگرفتند ،اظهار تاسف میکرد. 

   بهمن علاءالدین با اعتقاد راسخ به تولید و ارایه آثار اصیل و مبتنی بر فرهنگ،گویش و هویت ایلی و عشایری خود و به علت علاقه شدیدی که به موسیقی اصیل و خالص عشایری داشت ،اغلب در فصول پاییز و زمستان که عشایر بختیاری در کوچ گرمسیری خود به مناطق اطراف لالی و مسجد سلیمان و شوشتر نقل مکان می کردند،به میان عشایر میرفت و به صورت ناشناس ، برای آنها آوازهای محلی میخواند،به آوازهای آنها گوش میداد و یا نواهای آنان را ضبط می کرد و از آنها برای ساختن آهنگهای خود ایده می گرفت.

بهمن علاالدین همانند سایر همتباران اصیل خود از روحیه ای "آزاد منش "و "ایلیاتی" و خصلت های انسانی و نیکوی" عشایری "برخوردار بود و همواره به تحولات و رویداد های سیاسی،اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی جامعه که منجر به ایجاد فقر اقتصادی وفرهنگی در جامعه و فراق و دوری هموطنان و همتباران خود از یکدیگر و از بسیاری از اصالت های فرهنگی ملی و محلی و قومی خود شده بود،"حساس" ،"ناراضی"و"بسیار نگران" بود.وی اگرچه خود همیشه از این وضعیت احساس ناراحتی کرده و "خسته" بنظر میرسید،ولی متاثر از تحولات فوق، همواره سعی داشت در آثار خویش همتباران خود را به وحدت ،همدلی،همیاری،عشق،امید،پیکار با درماندگی وسیاهی،نیکی ،تلاش و کوشش و صفا وصمیمیت و بازگشت به هویت و اصالت های فراموش شده فراخوانده و مرحمی بر رنجها و آلام آنها باشد.این احساس خستگی را که در اواخر عمرش افزونتر نیز شده بود، میتوان در آخرین اشعار و ترانه های سروده شده وی به خوبی درک کرد.

 مسعود بختیاری که خود پر آوازه ترین راوی عشق های  پاک و ساده ایلیاتی بود و همواره عاشقانه ترین ترانه های ایلی خود را می سرود ،هیچگاه دل به عشق های زمینی نسپرد و پس از فوت پدر خود ، متعهد انه و دلسوزانه سرپرستی خانواده وبویژه مادرخود، که او را عاشقانه دوست می داشت و همچنین خواهران خود و فرزندان آنها را بعهده گرفته وهرگز تن به ازدواج نداد و روح همیشه عاشق  ، ساده و نجیب ایلیاتی  خود را به عشقی آسمانی، ابدی و جاودانه پیوند زد. 

اردشیر صالح پور در شرح آخرین اثر « بهیگ» که پس از مرگش وارد بازار موسیقی شد، گفت: و اکنون تقابل و تعارض نام بهیگ پس از مرگ تو و عزای تو که همیشه مردم را شاد می خواستی...و با مردم بودی و برای مردم میخواندی...و حالا کمی آنسوتر در دشت و دمن زاگرس ...بابونه ها وشقایق های اقلیمی به یاد تو می رویند و...صدای تو با بوی بابونه ها در هم آمیخته است.

      

ab67616d00001e027f95fea9a8e0cc8c00cc06deab67616d00001e0289be144cab069861a51a8a98ab67616d00001e0297339b5548fd5e08e1f8b0c4ab67616d00001e02b42700f42e7350529ad547a6

لباس-مردان-بختیاری