این زن دیگر آرزو ندارد / می گوید: فقط می خواهم "ارزانی" شود! + فیلم

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، موضوع انشا این است: تابستان خود را چگونه گذراندید؟ پسربچه می نویسد: با مادربزرگم در سرویس بهداشتی روز را شب کردیم!

در میانه ظهر، در اوج گرما، درست وسط هیاهوی رفت و آمد مردم در یک مجموعه لاکچری در تهران، یک زن در گوشه ای از سرویس بهداشتی خوابیده است.

پسربچه کوچکی که هفت سال بیشتر ندارد، در کنار زن مشغول بازی کردن است. یک بشقاب انگور این سمت و یک بسته چیپس آن سمت. صدای ضبط کوچک، دنیای جمع و جور آنها را داخل سرویس بهداشتی زینت می بخشد و در کنار هم اوقات را سپری می کنند.

مردم می آیند و می روند، دستانشان را می شویند و در آینه به زنی که پشت سر آنها روی زمین زیرانداز انداخته و خوابیده نگاه می کنند و بعد می روند، انگار که هیچ وقت نیامده اند، انگار که هیچ وقت بچه کوچکی را ندیده اند که در آن فضا، اوقات فراغت تابستانش را سپری می کند.

60 سالش است. دو نوه پسری اش در خانه چشم انتظار او هستند. پسرش به علت سکته قلبی و عروسش بر اثر ابتلا به سرطان ریه جانشان را از دست داده اند و او مسئول نگهداری از نوه هایش است.

او به خبرنگار رکنا می گوید: این پسربچه که اینجاست، فرزند دخترم است. دخترم هم در این مجموعه کار می کند و برای اینکه پسرش جلوی دست و پای او را نگیرد، کنار من می ماند. من با 11 سال بیمه بازنشسته شده ام و حقوقم حدود سه میلیون تومان است که با آن اصلا نمی توانم خرج زندگی را بدهم. خدا خیرشان بدهد که به ما کار داده اند وگرنه با این گرانی ها، چگونه می توانستم زندگی را بچرخانم؟

این زن که هر روز از هشتگرد تا منطقه یک تهران می رود تا بتواند درآمدی داشته باشد، در ادامه می گوید: هر روز ساعت چهار صبح از خانه بیرون می آیم تا بتوانم سر ساعت به محل کارم برسم. دیگر از تاریکی های سر صبح نمی ترسم، البته که دو بار کیفم را قاپیده اند؛ ولی هیچ چاره دیگری ندارم. من کورس با تاکسی، اتوبوس و مترو سفر می کنم تا در نهایت بتوانم به محل کارم برسم و برای این کار هر روز حدود 60 هزار تومان خرج می کنم. مستاجر هستم و نمی دانم سال بعد صاحبخانه ام چه برنامه ای دارد؛ اما تا زمانی که بتوانم سعی می کنم سر پا بمانم.

او می افزاید: با این مدل زندگی کردن، حتی یک قران هم برای پس انداز نمی ماند و با ضرب و زور تا آخر ماه خرجم را می رسانم. من برای خودم آرزویی ندارم، عمرم را کرده ام؛ ولی می خواهم دخترانم خوشبخت شوند.