مردم، صاحبان قدرت و ثروت همگی وارد بازی باخت-باخت شده اند /حتی نخبگان مهاجر هم دچار سرخوردگی دو سویه می شوند

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، سالهاست از فرار مغزها و مهاجرت نخبگان در لا به لای سخن کارشناسان، پژهشگران و دغدغه مندان کشور می‌شنویم. نخبگانی که به هر دلیلی از کشور مهاجرت می کنند و البته بزرگترین علت را نبود بستر مناسب برای فعالیت‌های اقتصادی بر می‌شمارند. برای کسی که سالها درس خوانده؛ ولی بعد از خروج از دانشگاه در جایگاه مناسب شغلی قرار نمی‌گیرد ممکن است به این فکر کند که شاید در جای دیگری از این کره خاکی بتواند در موقعیت مناسب تری قرار بگیرد؛ هرچند که در این مسیر سختی هایی را نیز متحمل می شود.

شاید نمرات این نخبگان در دانشگاه های ایران بالا باشد؛ ولی برای پذیرش در مشاغل دیگر در سایر کشورها، ممکن است با ریزنمراتی که دارند جزء اولویت های پذیرش قرار نگیرد؛ لذا مهاجرت این افراد یک سرخوردگی دو سویه را ایجاد می دهد. ایران نیز با سرخوردگی بابت از دست دادن جوانان آموزش دیده، به دلیل مدیریت نامناسب شغلی و اقصادی نیروی کار تازه نفس را به راحتی از دست می دهد.

زمانی که این افراد از ایران خارج می شوند در فضایی دیگر، در قالب فردی ظاهر می شوند که داشته هایشان به اندازه محفوظات کتب درسی است و قدرت تحلیل کمی دارند. از سویی دیگر، عدم توانایی در ارائه کار به شکل نظام یافته و منطقی، از دیگر معضلات مهاجران ایرانی به سایر کشورهاست که می توان در این خصوص، انگشت اتهام را به سمت سیستم آموزشی کشور (آموزش و پرورش و آموزش عالی) گرفت.

برای مهاجرت همیشگی،باید دافعه مبدأ خیلی زیاد باشد

در این راستا، احمد بخارایی، جامعه شناس، مدیر گروه جامعه شناسی سیاسی در انجمن جامعه شناسی ایران و عضو انجمن جامعه شناسی بریتانیا، در گفت و گو با رکنا در خصوص مفهوم مهاجرت و اثرات آن بر افراد مهاجرت کرده می گوید: برای مهاجرت کردن، یا باید دافعه مبدأ خیلی زیاد باشد یا جاذبه مقصد. اگر جاذبه مقصد زیاد باشد همان مهاجرت رخ می دهد. اگر دافعه مبدأ زیاد باشد به آن بیشتر گریختن می گویند.

وی در ادامه می افزاید: در واقع مهاجرت بیشتر برای متخصصان است و در مقابل، بسیاری از کسانی که چمدان رفتن همیشگی از کشورشان را می بندند به دلیل عوامل متعدد که در دافعه مبدأ تاثیر دارند اقدام به این کار می کنند. از جمله این موارد می توان به تهدید شدن هویت فردی، شغلی، اجتماعی، ملی و قومی اشاره کرد؛ بنابراین در اینجا فقط هویت شغلی مد نظر نیست. فراموش نکنید برای هر فردی، هیچ جا مشابه زادگاهش نمی‌شود، برای همین است که اگر کسی حتی بیشتر از 40 سال هم شده باشد که مهاجرت کرده است، باز هم دلش برای وطنش تنگ می شود و این جزء طبیعت انسانها است.

کشور وارد بازی باخت-باخت شده است

این جامعه شناس تاکید می کند: در ایران یک مشکل بزرگ در بخش آموزش وجود دارد؛  یعنی وقتی بحث هویت می شود، پای آموزش و پرورش و آموزش عالی نیز به میان می آید؛ از جمله هویت های معلمی، استادی، دانش آموزی و دانشجویی، حتی هویت کارفرما و کارگر نیز به درستی درک نشده است. در این شرایط باید به نظام رفاه اجتماعی یا نظام تامین اجتماعی توجه شود. حتی در این بخش می توان گفت که جامعه ایرانی وارد دوره فرا بحران یا ابر بحران شده است. وقتی بحران در هر چهار خرده نظام فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و اقتصادی باشد؛ یعنی وارد ابر بحران شده ایم. در این شرایط، اعضای جامعه، صاحبان قدرت و صاحبان ثروت وارد بازی باخت-باخت شده اند. اعتمادها از بین رفته است و بازگرداندن آن بسیار زمان بر خواهد بود. به لحاظ فرهنگی، در بخش مهاجرت هویت های ملی و قومی و به طور کلی بودن و معنا داشتن انسان، یعنی فردی، با تهدید مواجه می شود و اینجا هم شاهد بازی باخت-باخت هستیم. وقتی فردی از کشورش می رود هم احساس باخت می کند. 

بخارایی در پایان افزود: در این شرایط، تحول ساختاری تنها راه برون رفت است. در این شرایط، کسانی هستند که دانش بالایی دارند ولی کسی آنها را نمی شناسد. بهتر است از ظرفیت این افراد نیز استفاده شود تا از این شرایط بحرانی خارج شویم.