آینه‌داران طرح‌واره‌های معیوب

کودکان اولین بار معنای خشونت و پرخاشگری و نقطه مقابل آن محبت و صمیمیت را در خانواده درک می‌کنند. آنها از رفتار والدین خود چگونه رفتار کردن را می‌آموزند و این چرخه تربیتی مدام از نسلی به نسلی دیگر در حال گذر و تکرار است. اگر روند تربیتی براساس چارچوب و قوانین اصولی پایه‌گذاری شده باشد کودکان نکات مثبت و سازنده‌ای از تعاملات با خانواده یاد می‌گیرند و به والاترین مقام و مرتبه انسانی دست پیدا می‌کنند، همچنین اگر سیکل تربیتی روندی معیوب داشته باشد الگوهای نادرست رفتاری و ناهنجاری‌های خانوادگی و اجتماعی شکل می‌گیرد که منجر به آسیب‌ها و خشونت‌های خانوادگی می‌شود. والدین مسوولیت تربیت فرزندان را به عهده دارند و فرزندان آینه تمام‌نمای رفتارهای پدر و مادر خود هستند. برخی والدها در محیط خانواده از شیوه‌های نامناسب تربیتی استفاده کرده و با پرخاشگری در اذیت و آزار سعی دارند به فرزندان خود اجبار کنند که باید تابع قوانین ناقص آنها باشند. بدرفتاری برخی پدران گاهی باعث نهادینه شدن رفتارهای کلیشه‌ای و نامطلوب در ذهن فرزندان می‌شود و این رفتارهای ناهنجار به عنوان طرح‌وار‌ه‌هایی معیوب در ذهن افراد نقش می‌بندد که منشاء بسیاری از خشونت‌های خانوادگی و آسیب‌های اجتماعی می‌شود.

زاویه

روزهایم به تنبیه و کتک و شب‌هایم با فحش و ناسزا صبح می‌شد. اشک شده بود همدم تنهایی‌هایم. از سلطه‌جویی پدر خسته شده بودم. خانه‌مان شده بود پایگاه زورگویی‌هایش. مادرم را کتک می‌زد و وقتی در مقابلش ایستادگی می‌کردم سیلی محکمی به صورتم می‌کوبید تا یادم نرود که او پدر است و مرد خانه.

کودکی‌هایم سیاه و تباه بود؛ پر از نفرت و تلخی‌هایی که هیچ‌گاه سیاهی‌اش از ذهنم پاک نمی‌شود. با عقده و حقارت بزرگ شدم و با خود عهد بسته بودم که انتقام روزهای سخت زندگی مادرم را از پدر خواهم گرفت. وقتی وارد زندگی مهرداد شدم با کینه‌ای خاص از مردان به‌خصوص پدرم، پیمان زندگی مشترک بستم. وقتی مهرداد عصبانی می‌شد و فریاد می‌زد یاد کتک‌ها و عربده‌های پدرم می‌افتادم که از شدت صدای بلندش تمام وجودم می‌لرزید. تحمل شنیدن صدای بلند را نداشتم. تصمیم گرفتم وقتی مهرداد داد و بیداد می‌کند فریاد بزنم تا مثل پدرم فکر نکند که نمی‌توانم حقم را پس بگیرم. وقتی اولین سیلی را از مهرداد خوردم گوشه‌ای تنها نشسته و گریه کردم. دردش مثل همان سیلی پدر بود. پدری که با بی‌رحمی دست سنگینش را به صورت ظریفم می‌کوبید. مهرداد هم مثل پدر بود. برای نجات از آینده‌ای تاریک‌تر از کودکی راهی دادگاه خانواده شدم. طلاق بهترین راه برای دور شدن از کودکی‌ها بود.

اسیر در زندان خانوادگی

یکی از مسائل و مشکلاتی که در نظام خانواده به صورت جدی سلامت روابط و روان اعضای خانواده را تهدید می‌کند بداخلاقی و توسعه روابط ناهنجار است. این عامل به واسطه افزایش مشکلات روحی و روانی مانند افسردگی، ‌ترس، اضطراب و اختلالات مرتبط با آن و به صورت یک عامل مستمر تعیین‌کننده یعنی شیوه و سبک تربیت اعضای خانواده متاسفانه در حال رشد است.

دکتر ابراهیم اندرخورا، جامعه‌شناس و مدرس دانشگاه می‌گوید: مصادیق آشکار و پنهان این موضوع را در جامعه شاهد هستیم. شیوه و سبک تربیتی فرزندان در نظام خانواده که از آغاز حیات فرزند در رحم مادر شروع و تا سن 7 سالگی ادامه پیدا می‌کند نقش تعیین‌کننده‌ای را تا پایان عمر این فرزند به عهده دارد. اعتمادبه‌نفس‌یابی اعتمادی، ضعف شدید در تصمیم‌گیری و خودمختاری در مقابل شک و تردید و احساس شرم، ابتکار عمل و قدرت تصمیم‌گیری در برابر احساس گناه و پشیمانی، سختکوشی و تلاش در مقابل احساس حقارت و پوچی همگی طی دوران تربیت و از طریق رفتارهای درست و اشتباه والدین به فرزندان انتقال پیدا می‌کند. وقتی پدری دختر و پسر نوجوان خود را مورد تنبیه فیزیکی قرار می‌دهد، ‌تحقیر می‌کند، ‌مدام سرزنش می‌کند و سرکوفت می‌زند و او را با دیگران مقایسه نابجا می‌کند، عملا فرزند خویش را دچار سردرگمی کرده و او نوعی احساس پوچی می‌کند و در مقابل خانواده‌ای که از سلامت رفتار و ارتباطات مناسب برخوردار است با برخورد صحیح و بهنجار با نوجوان او را درست درک کرده و در پیدا کردن هویت اخلاقی، جنسیتی و اعتقادی او را یاری می‌کند. معمولا این جوانان با آمادگی بیشتر پا به دوران جوانی یعنی سنین 20 تا 30 سال می‌گذارند، همان سنی که عموما مهم‌ترین تصمیمات زندگی در آن توسط افراد گرفته می‌شود.

این جامعه‌شناس در ادامه می‌گوید:‌ ازدواج و تشکیل خانواده، ‌تحصیلات و انتخاب رشته مورد علاقه، شغل و منبع درآمدی مناسب و بهترین شیوه‌ها و روش‌های انتخاب موضوعات مورد علاقه برای پر کردن اوقات فراغت در این سنین از مولفه‌های درست است، همچنین آنها به محبت و صمیمت و درک درست از رفتار، ‌گفتار و افکار نیاز دارند. پدران و مادرانی که نمی‌توانند چنین فضایی را برای فرزندان خود فراهم کنند. فرزندان را درگیر انزوا، گوشه‌گیری و به قولی «غار درون» خویش می‌کنند و به نوعی تفاوت‌هایی بین نگرش‌ها رقم می‌زنند. رفتار اشتباه والدین که از بدو تولد فرزند آغاز و تا دوره جوانی ادامه یافته، نتیجه‌ای دردناک همراه با احساس گناه و پشیمانی به همراه خواهد داشت. والدینی که تحت تاثیر کودکان بالغ درون خود که مملو از تجددها و ندانسته‌هاست نقش والدین خود را بازی می‌کنند مانند آنها فرزندان خود را سرزنش و تحقیر می‌کنند. ارزش‌های فرزندان خود را نادیده گرفته و دست به مقایسه‌های بی‌دلیل می‌زنند. بی‌اعتمادی، شک و تردید را به فرزندان منتقل می‌کنند و این چرخه معیوب بارها و بارها تکرار خواهد شد.

آتش کینه‌های حقارت

کودکان از طریق تقلید و عادت الگوپذیری می‌کنند و مدل‌های رفتاری تربیتی خود را انتخاب می‌کنند. این همان پایه اولیه و ریشه اخلاقیات در رفتارهای آگاهانه آنان در جوانی و بزرگسالی خواهد شد. احساس پوچی و بی‌حاصلی و نومیدی از آینده قبل از اینکه نتیجه تحولات و اتفاقات اجتماعی و آسیب‌های تکنولوژی باشد محصول روابط ناکارآمد و غیرمسوولانه پدرانی است که بی‌پایه و اساس نظام خانواده را تشکیل داده‌اند و همیشه با تکرار افکار منفی و بی‌نتیجه از یک‌سو و تحت فشار قرار دادن فرزندان از سوی دیگر آتشی مهیب از کینه و عقده‌های روانی را در وجود فرزندان خود شعله‌ور ساخته‌اند.

دکتر اندرخوار جامعه‌شناس می‌گوید: متاسفانه در بدترین حالت والدین این همه خطا و اشتباه را عشق و علاقه‌مندی تعریف کرده و با تکبر و غرور دامنه آن را توسعه می‌دهند. باید دریافت که زندگی و زنده بودن را به کام فرزندان تلخ نکنیم و با تقدیم عشق و علاقه عواطف پاک انسانی را در نهادشان شکل دهیم تا صفات برگزیده انسانی در ضمیرشان نهادینه شود. با رفتار درست و اصولی با فرزندان آینده زندگی آنها را تضمین کرده، در صورتی‌ که با پرخاشگری و عصبانیت زندگی‌شان تباه خواهد شد. به جای تحقیر، سرزنش و مقایسه، احترام و استقلال را به آنها یاد دهیم و به جای مشاجره و قهر و ناامیدی، روحیه تعامل را در آنها تقویت کنیم. زندگی یک مجموعه به هم پیوسته است که نوعی نظم و هماهنگی باید بین چرخه‌های بشری وجود داشته باشد تا با تنظیم افکار و رفتار مبنای اخلاق به فرزندان یاد داده شود. با افزایش خودآگاهی نقاط ضعف را به فرصت مناسب زندگی مبدل سازید و با مهربانی و ملاطفت، عشق را نثار خانواده و فرزندانتان کنید.