به گزارش رکنا ،
بازی کودکان پابرهنه در فاضلاب / اینجا دهکده بلوچ ها در جنوب تهران است + فیلم
رکنا: خانه های خشت و گلی، کنار آشغال های شهر، در حوالی کانال فاضلاب، بوی تعفن از هر گوشه به مشام می رسد، دویدن بچه های پابرهنه که لباس های بلوچ به تن دارند، بیش از صدای زنگوله آویزان بر گردن بزغاله ها جلب توجه می کند؛ کودکانی که کف بیابان می لولند؛ کنار آلونک های محقری که به آن خانه می گویند.
والدین این کودکان سال هاست که آواره حاشیه جنوبی شهرری شده اند. نمی دانم آیا واژه «فقر» می تواند این حجم از «تنگدستی» را توصیف کند یا خیر، اما می دانم که این روستای 40 ساله، تنها فقیرنشین واقع در حاشیه تهران نیست و در تمام گوشه و کنار پایتخت از قوچ حصار گرفته تا عظیم آباد، روستاهایی از این دست فراوان است؛ آوارهکدههایی که گویا رها شده هستند و کسی به فکر اهالیشان و آسیب های اجتماعی موجود در آن نیست.
تلاش برای اثبات ایرانی بودن
به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، زنان بلوچ به ما که غریبه ایم با نگاه های خیره می نگرند. وقتی بالای سر بچه ها می رسیم، از بازی کردن دست می کشند. زنان به سختی حاضر به مصاحبه می شوند، اجازه شان دست شوهرانشان است و البته دست پسر ارشد بزرگ روستا که کنار حوض حسینیه خیرساز این دهکده محقر نشسته است و راضی نیست که از فقر همولایتیهایش گزارش بگیریم. البته اگر بشود نام این 40 خانه خشت و گلی در هم تنیده را ولایت گذاشت!
جایی است در جنوب شهرری ، در نزدیکی شهرک علایین ، پایین تر از قلعه گبری ، در حاشیه جاده ورامین ؛ جایی که به آن روستای بلوچ ها گفته می شود؛ بلوچ هایی که 40 سال است آواره همین بیابان ها هستند و نه پاکستان حاضر است هویت آنها را قبول کند و نه ایران به آنها تابعیت می دهد.
درد اصلی بلوچ های آواره این روستا نداشتن شناسنامه و هویت است. البته روستاییان بلوچ تعریف می کنند که برخی مسئولان ایرانی در پاسخ به درخواست شناسنامه ایرانی ، به آنها گفته اند که ما به شما شناسنامه نمی دهیم، اما شما از هر کسی که از اینجا می گذرد، کمک بخواهید تا چرخ زندگیتان بچرخد!
از ما گزارش نگیرید
بند رخت بین دو درخت آویزان است؛ روی آن لباس های رنگ و وارنگ بلوچی به چشم می خورد، پایین بند رخت، کودکی 7، 8 ساله، پای یک حوض کوچک سنگی با شلنگ دست و پایش را می شوید. بزغاله ها کنار او می لولند. شاید تشنه اند و منتظر فرصتی برای نوشیدن آب.
یک کالسکه مدل جدید در کنار مردی که زیر سایه یک درخت روی صندلی زهواردررفتهای لم داده است، جلب توجه می کند. صدای موتور معیوب یک پیکان سفیدرنگ که مردی با لباس سیاه بلوچی مشغول تعمیر آن است، از فاصله ای نه چندان دور به گوش می رسد. همه می گویند که باید با او مصاحبه کنی تا شرایط روستا را برایت توضیح دهد. او ولی ما را به سمت «مسرور» حواله می دهد که می گویند پسر ارشد بزرگ روستاست.
مسرور کنار حوض حسینیه روستا نشسته؛ حسینیه ای که البته با پارچه های برزنتی توسط خیران بنا شده است. پیش از رسیدن به او باید از تل خاکی که از نخاله های ساختمانی تشکیل شده، عبور کنیم. نخاله و زباله بیشترین چیزی است که در حوالی آلونک های بلوچ ها به چشم می خورد. بعد هم گله های کوچک بز و گوسفند که البته تمام احشام آن متعلق به صاحبان زمین های کشاورزی این اطراف است که بلوچ ها روی آن کار می کنند. بلوچ های این منطقه از شیر احشام برای مصرف خوراکی استفاده می کنند، اما حق ذبح و استفاده از گوشت آنها را بدون اجازه صاحب کارشان ندارند.
با نوای بع بع گوسفندان و البته با شنیدن این پرسش تکرارشونده از سوی کودکان که «چکار دارید اینجا آمدید؟» خودمان را به مسرور می رسانیم تا به او بگوییم چکار داریم که اینجا آمدیم. مسرور که ظاهرا اختیار همه چیز و همه کس در این روستا را به دست دارد، تا می فهمد که خبرنگار هستیم، ما را از تهیه گزارش از این روستا بر حذر می دارد و می گوید قدغن کرده اند که کسی از بدبختی مردمان اینجا فیلم و عکس تهیه کند!
مدرسه ای خیرساز؛ جایگزین «خانه ایرانی»
از چهار سال پیش تا سال گذشته که جمعیت امام علی (ع) هنوز تعطیل نشده بود، نیروهای داوطلب این جمعیت به بچه های روستای بلوچ ها در مکانی به نام خانه ایرانی درس می دادند. به همین دلیل، بیشتر بچه های اینجا که سنشان از 10 سال تجاوز می کند، سه کلاس سواد را دارند.
البته از زمستان 99 یعنی بیش از شش ماه پس از تعطیلی جمعیت، یک گروه خیر به نام «یاران علم عماد» مسئولیت آموزش رایگان کودکان این روستا را برعهده گرفته است و آن طور که مدیر مدرسه برایمان تعریف می کند، آنها قصد دارند که در فصل تابستان هم به آموزش کودکان روستای بلوچ ها بپردازند. او البته تاکید می کند که چون بلوچ های اینجا اتباع قانونی نیستند، آموزش و پرورش زیر بار مدرک دادن به این بچه ها نمی رود و آنها صرفا برای این که بچه های بلوچ بی سواد بار نیایند، آنها را تا حدی که دروس دبستان را فرا بگیرند، آموزش می دهند.
کشاورزی و دامداری؛ شغل اصلی اهالی روستا
دو سه ساعت از ظهر گذشته است و بیشتر مردان روستای بلوچ ها یا در مزارع سبزی پای کارند یا داخل آلونک هایشان خوابیده اند. شغل بیشتر آنها کشاورزی و دامداری است و عمدتا در مزرعه هایی کار می کنند که در جنوب شهرری و در حاشیه جاده ورامین قرار گرفته است.
پسران 12، 13 سال به بالا هم در کنار پدرانشان در این مزارع کار می کنند و روزی 50 تا 60 هزار تومان دستمزد می گیرند. پدران البته در بخشی از این زمین های کشاورزی با موافقت صاحبان زمین ها، بامیه هم کاشته اند و 50 درصد سود فروش این بامیه را روی دستمزد خود و پسرانشان می گذارند و خرج خانه و زندگی می کنند.
نداشتن شناسنامه ؛ درد مشترک آوارگان بلوچ
در کنار یکی از آلونک ها، زنی با لباس آبی سوزن دوزی شده و روسری صورتی بلوچی که حدود 10 دختر و پسر قد و نیم قد کنارش بازی می کنند، بیش از سایر زنان این منطقه توجهمان را جلب می کند. پسر بزرگش که 15 سال دارد و مشغول تعمیر یک موتورسیکلت است، می گوید فارسی زیاد بلد نیست و به همین خاطر، دوست ندارد که مصاحبه کند. مادرش هم می گوید که چون شوهرش نیست اجازه حرف زدن ندارد، اما به سختی و با اصرار راضی به گفت و گو می شود.
او زنی 40 و چند ساله است که می گوید 8 فرزند دارد. در 25 سالگی یعنی خیلی دیرتر از رسم بلوچ های اینجا ازدواج کرده است؛ زن بلوچ تعریف می کند که هر کدام از 40 خانواده ای که در روستای بلوچ ها زندگی می کنند، بین 6 تا 8 فرزند دارند و به همین ترتیب می توان تخمین زد که بین 300 تا 400 بلوچ بدون شناسنامه ساکن این روستا هستند. اینجا البته تنها روستایی نیست که بلوچ های پاکستانی در آن زندگی می کنند و آن طور که این زن تعریف می کند، در حوالی شهرری از این آوارهکدهها بسیار است.
این زن بلوچ نداشتن شناسنامه را مهمترین مشکل اهالی اینجا می داند و تاکید دارد که 40 سال است که او و اقوامش در این محل زندگی می کنند و بسیاری از هم سن های او چون از نوزادی به اینجا آمده اند، نمی دانند که ایرانی هستند یا پاکستانی.
زن بلوچ این را هم می گوید که خودش اینجا بزرگ شده و تمام بزرگترهایی هم که او و سایرین را به این روستا آورده اند، اکنون از دنیا رفته اند. او همچنین به کوره های آجرپزی که در اطراف روستایشان قرار گرفته است، اشاره می کند و می گوید این کوره ها زمانی که پدرها و مادرهایشان به این روستا آمده بودند، فعال بود و اکنون سال هاست که تعطیل شده است.
آلونک هایی با سقف های ایزوگام
«سبزی و سیب زمینی» آن طور که زن بلوچ برایمان تعریف می کند، قوت غالب اهالی این روستاست. او تاکید دارد که پولشان به خریدن گوشت نمی رسد، مگر این که خیران برایشان گوشت و مرغ بیاورند. این زن همچنین می گوید که در این روستا، پسرها که از آب و گل درآمدند باید همراه پدرانشان سر کار بروند، اما دخترها و پسرهای کوچکتر پیش پدر و مادرشان می مانند و اگر مدرسه باز باشد، صبح تا ظهر به مدرسه می روند.
سقف برخی خانه های خشت و گلی روستای بلوچ ها توسط خیران ایزوگام شده است تا از آب باران در امان بماند، اما بازهم خانواده های بسیاری در این دهکده چشم انتظار خیران هستند تا آستین بالا بزنند و خانه هایشان را ایزوگام کنند. آنها البته علی الحساب روی سقف خانه هایشان مشما زده اند تا بر اثر بارش باران از بین نرود.
همچنین در این روستا هر خانواده یک سرویس بهداشتی و یک حمام دارد که به طور متوسط حدود 10 نفر از آن استفاده می کنند. البته سرویس های بهداشتی و حتی حمام ها همگی بیرون از آلونک ها قرار گرفته اند و اتفاقا وقتی که زن بلوچ در حال توضیح همین مساله برای ما بود، یک کودک بلوچ، لخت از حمام خانه شان بیرون آمد و همانجا وسط بیابان خودش را خشک و لباس به تن کرد!
زندگی در فقر؛ غفلت از صنایع دستی
صدای بازی بچه ها و البته صدای نوزادی که گوشه ای روی خاک بیابان نشسته است و بلند بلند زار می زند، به سختی اجازه می دهد که صدای زن بلوچ را بشنویم. اما به هر حال از صحبت هایش متوجه می شویم که خانواده های اینجا بخاری برقی دارند و برای هر دو یا سه آلونک نیز یک کولر وجود دارد و طوری کانال کشی شده است که این کولر می تواند سرمای مورد نیاز تمام این آلونک ها را تامین کند. تمام برق روستای بلوچ ها البته آن طور که اهالی جنوب شهرری می گویند، به روش برق دزدی تامین می شود، اما ظاهرا اهالی این روستا برای پختن غذا یا بعضا به جهت گرم کردن خانه هایشان از کپسول گاز استفاده می کنند.
بیشتر ساکنان این منطقه بخصوص زن ها و دخترها، لباس های زیبای بلوچی را به تن دارد که روی آن نقش های سوزندوزیشده به چشم می خورد. جامه هایی که البته زنان اینجا خودشان می دوزند و این سوال مهم در ذهنمان نقش می بندد که چرا اهالی این بلوچستان کوچک همانند اهالی بلوچستان خودمان، تلاشی برای کسب درآمد از طریق فروش لباس های سوزندوزیشده نمی کنند؟
زن بلوچ البته در پاسخ به این سوال می گوید که زمانی برخی خیران سفارش دوخت این لباس ها را به خانم های این روستا می دادند تا به این صورت، در جهت توسعه این صنعت دستی مهم، برای این بلوچ ها تسهیل گری کنند؛ کاری که به نظر می رسد اگر تمام خیریه های فعال در روستای بلوچ ها نیز ادامه دهند، قطعا می تواند در اشتغالزایی برای بانوان و کمک به رفع مشکلات بلوچ های این منطقه موثر باشد.
البته آن طور که زن بلوچ می گوید، دوختن هرکدام از لباس های زنانه سوزندوزیشده یک ماه طول می کشد و قیمت آن هم به دو تا سه میلیون تومان می رسد. همچنین سوزن دوزی و ریزدوزی کاری بسیار پرزحمت است که اغلب ضعیف شدن چشم و زخم شدن دستان زنان بلوچ را به همراه دارد. اما به هر حال، سرمایه گذاری برای اشتغالزایی از این هنر زنان بلوچ، چه در این دهکده حاشیه شهر ری و چه در خود بلوچستان ، قطعا تاثیر مهمی در توانمندسازی خانواده های بلوچستانی داشته باشد.
آشپزخانه هایی بدون سینک؛ پرده هایی که نقش کمددیواری دارند
چهره زنان این روستا که فقر از سر و رویشان می بارد، غم زده و شکسته است. آنهاها اما بابت همین زندگی که دارند، خدا را شکر می کنند! زن بلوچ می گوید همین که خدا به آنها یک لقمه نان می دهد، راضی هستند و جز یک زندگی راحت و خنک چیز دیگری از خالق هستی نمی خواهند. او البته همین زندگی را هم راحت می داند و تاکید دارد که بلوچ های این منطقه به همین وضعیت نیز راضی هستند و مهمترین خواسته بیاجابتشان، نداشتن شناسنامه است.
زن بلوچ که ظاهرا شوهرش داخل خانه خوابیده است، حاضر نمی شود که ما را داخل خانه اش راه دهد، اما از یک زن دیگر اجازه می گیرد که به آلونکش برویم؛ آلونکی که البته شامل صرفا سه اتاق 10، 15 متری به همراه یک آشپزخانه کوچک داخل یک راهروست که حتی یک سینک برای شست و شوی ظرف ها در آن وجود ندارد.
گوشه یکی از اتاق های این آلونک، ظرف و ظروف شام و نهار را چیده اند و از روی سقف کاه گلی یک تاب کوچک مخصوص بچه های 3، 4 ساله آویزان کرده اند. شب ها اما، کنار این کاسه بشقاب ها، هشت دختر و پسر کودک و نوجوان کنار هم استراحت می کنند. بچه هایی که البته تا قبل از این که ازدواج کنند و آلونک مستقلی برای خود نسازند، اتاق جدا ندارند و ناچارند شب ها را در همین اتاق های کوچک کنار خواهر و برادرهایشان بگذرانند. پدر و مادرها و نوزادان اما اتاق های جداگانه ای دارند.
در و دیوار آلونک های روستای بلوچ ها پر است از تصاویر ائمه و تابلوهای مذهبی. دیوارها هم کاه گلی است و ترکخورده که البته روی برخی از آنها برای پوشاندن ترک ها پرده های نقش دار کشیده اند. در فاصله بین دیوار و پرده نیز بعضا فضایی خالی وجود دارد که اهل خانه رخت خوابشان را در آن قرار می دهند؛ یعنی این پرده ها هم نقش کاغذدیواری را دارند و هم به جای کمددیواری از آنها استفاده می شود.
در هر دو تا سه آلونک روستای بلوچ ها از یک کولر آبی مشترک استفاده می شود که خیران به اهالی اهدا کرده اند. بین این خانه ها را نیز با گونی کانال کشی کرده اند و عملا در هر آلونک فقط از یک اتاق باد خنک می آید. تقریبا همه اهالی این روستا، یخچال دارند، اما تلویزیون تک و توک در خانه هایشان پیدا می شود. البته عمده این امکانات توسط گروه های خیریه به اهالی روستای بلوچ ها اهدا شده است و زن بلوچ می گوید که آنها از هر چیزی که توسط خیران به دستشان می رسد، کم یا زیاد راضی هستند.
رسم نامبارک کودک همسری در روستای بلوچ ها
زن بلوچ خودش هشت فرزند دارد و تعداد فرزندان سایر زنان هم سن و سال او در روستای بلوچ ها نیز کمابیش مشابه همین تعداد است، این زن اما می گوید که زوج های جوان تر این روستا اکثرا به دو یا سه فرزند بسنده می کنند و تا حدودی روند فرزندآوری در این روستا کنترل شده است.
البته هنوز هم رسم سنتی ازدواج فامیلی در این روستا برقرار است و تمام پسران روستای بلوچ ها با دخترانی از اهل همین روستا ازدواج می کنند و هیچ وقت پیش نیامده است که این پسران از شهر دختر بگیرند یا پدران حاضر شوند دختران خود را به پسرانی خارج از این روستا شوهر بدهند.
ازدواج های پسران و دختران این روستا نیز اکثرا اجباری و زودهنگام است. آن طور که زن بلوچ می گوید، رسم این روستا این است که پسران، دختران را پسند می کنند و تنها کسی که می تواند جواب بله یا نه بدهد، پدر دختر است. اگر هم در میانه زندگی پسر از دختر خوشش نیاید، او می تواند دختر را طلاق دهد، اما زن حق جدا شدن از شوهرش را ندارد. در این میان، بیشتر دختران این روستا هم در 15، 16 سالگی ازدواج می کنند.
البته زن بلوچ تعریف می کند که کمابیش پیش آمده است که برخی زوج های این روستا به صورت عاشقانه با یکدیگر ازدواج کنند و با گذشت زمان، رفته رفته رسم ازدواج در این روستا هم به شکلی تغییر کرده است که این روزها عمدتا دخترها و پسرها در ابتدا همدیگر را پسند می کنند و بعد تصمیم به ازدواج می گیرند. اما هنوز هم اختیار اصلی ازدواج دختران، دست پدران آنهاست.
هزار تا 2 هزار بلوچ؛ آواره حاشیه جنوبی شهر ری
روستای بلوچ ها در جنوب شهرری قرار گرفته است و جزو اراضی این شهرستان به حساب می آید. شرق آن جاده نظامی یا همان جاده ورامین است و 2، 3 کیلومتر بیشتر با شهرک علایین فاصله ندارد. جمعیت این روستا اما که به نوعی در منطقه 20 تهران محسوب می شود، 40 خانوار یعنی حدود 400 نفر است که هیچ کدام شناسنامه ندارد و همگی در آلونک هایی محقر زندگی می کنند.
این البته تنها روستایی نیست که بلوچ های رانده شده از مرز ایران و پاکستان در آن زندگی می کنند و حوالی شهرری پر است از این آوارهکدهها و به نظر می رسد در مجموع حدود هزار تا 2 هزار نفر از حاشیه نشینان شهر ری را همین آوارگان بلوچ تشکیل می دهند که همگی در انتظار دریافت یک شناسنامه هستند که حداقل بچه هایشان بتوانند به یک مدرسه درست و حسابی بروند و آینده شان را بسازند.
خلیل آبادی: ساکنان روستای بلوچ ها به همین سبک زندگی عادت کرده اند
همه این ها اما شرح تمام زندگی ساکنان روستای بلوچ ها نیست؛ بلوچ هایی که بخش زیادی از وسایل زندگی آنها از طریق کمک های مردمی تامین می شود، اما اهالی شهرک علایین و قلعه گبری که خودشان هم وضع زندگی درست و حسابی ندارد، معتقدند که این بلوچ ها بخش زیادی از کمک های دریافتی خود را می فروشند و از این کمک ها استفاده نمی کنند.
مردمان جنوب شهر ری با این صحبت ها می خواهند بگویند که اهالی روستای بلوچ ها به همین سبک زندگی عادت کرده اند و هرچقدر هم کمک های مردمی بیشتر روانه روستایشان شود، بازهم کیفیت زندگی آوارگان این دهکده چندان تغییری نمی کند. اتفاقا این نکته ای است که حسن خلیل آبادی، عضو شورای شهر تهران نیز در گفت و گو با رکنا روی آن تاکید کرد و اظهار داشت: این افراد مانند کسانی که در زمان های قدیم به آنها غربتی می گفتند، سبک زندگی شان همین است و به همین سبک عادت کرده اند.
وی در ادامه تصریح کرد: بنابراین اصلا امکان این که دولت بخواهد آنها را در مکان مشخصی اسکان بدهد، وجود ندارد و اگر هم ما بخواهیم این افراد را از این نقطه جمع کنیم، آنها جای دیگری را برای خودشان دست و پا می کنند و در آنجا کلونی می کنند. یعنی سبک زندگی این افراد به گونه ای است که حتی اگر دولت برایشان در مناطق شهری شهرری یا سایر نقاط جنوب تهران خانه های مدرن بسازد، بازهم بسیاری از آنها حاضر نیستند که در آن خانه ها زندگی کنند.
این عضو شورای شهر تهران با تاکید بر نامشخص بودن تابعیت اهالی روستای بلوچ ها یا سایر حاشیه نشینان جنوب تهران عنوان کرد: بسیاری از این افراد به زبان فارسی مسلط هستند، اما بازهم کسی نمی تواند تشخیص دهد که این ها ایرانی هستند یا غیر ایرانی. اما متاسفانه این افراد در کلونی های گوناگون در مزارع اطراف شهر ری در وضعیت بسیار بد زندگی می کنند و حتی بسیاری از آنها مانند اهالی روستایی که شما می گویید، خانه های ساخته شده خشت و گلی هم ندارند و با سنگ و چوب برای خودشان سرپناه درست کرده اند.
پلیس هم نمی داند با آوارگان بلوچ چه کند
سوالی مهمی که اما در این میان مطرح می شود، این است که چرا اهالی روستای بلوچ ها که خودشان می گویند 40 سال است ساکن همین محل هستند و البته سایر آوارگان حاشیه تهران که مانند این آوارگان بلوچ، تابعیت مشخصی ندارند و همگی سالیان سال است که در آوارگی به سر می برند، ساماندهی نمی شوند؟ یعنی چرا تکلیف آنها یک بار برای همیشه روشن نمی شود تا این حاشیه نشینان یا رد مرز شوند یا تابعیت ایران را بگیرند و از حقوق حداقلی یک شهروند ایرانی برخوردار شوند؟
خلیل آبادی در پاسخ به این سوال گفت که دولت چند بار برای ساماندهی حاشیه نشینان بی شناسنامه جنوب تهران اقدام کرده، اما تا کنون موفق به انجام این کار نشده است؛ او در توضیح بیشتر عنوان کرد: اهالی همین روستایی که شما مثال می زنید یا سایر حاشیه نشینان بدون هویت پایتخت، چند بار توسط پلیس دستگیر شده و به مراکز نگهداری اتباع منتقل شده اند. اما اشکال کار اینجاست که بسیاری از آنها چند روز بعد از دستگیری رها می شوند و دوباره به همین کلونی های خود بازمیگردند.
وی همچنین به تصویب چند مصوبه در شورای تامین شهرستان ری درباره لزوم جمع آوری این اتباع غیرقانونی اشاره کرد و گفت: متاسفانه با وجود این که نیروی انتظامی چند بار این اتباع را به اردوگاه های پناهندگان انتقال داده است، اما عمدتا چند روز بعد، پلیس بر اثر فشارهای رسانه ای ناچار شده است آنها را رها کند و این آوارگان نیز پس از رها شدن، به همان مکان های قبلی خود مراجعه کرده یا حداکثر محل اسکان خود را تغییر داده اند.
عضو کمیسیون اجتماعی و فرهنگی شورای شهر تهران در ادامه به ماجرای انتشار خبر کشته شدن دو کودک پاکستانی در قوچ حصار اشاره کرد و اظهار داشت: همان زمانی که این خبر منتشر شد، من با پلیس صحبت کردم و آنها گفتند که برای جمع آوری پاکستانی های آواره جاده قوچ حصار، صبح زود به آن منطقه مراجعه کرده بودند و زمانی که این افراد هنوز از خواب بیدار نشده بودند، آنها را جمع آوری و سوار اتوبوس کرده اند و بعدا هم مشخص شد که خبر کشته شدن این دو کودک توسط پلیس دروغ بوده است؛ اما متاسفانه فشار رسانهها و افکار عمومی در این موارد به حدی زیاد است که نیروی انتظامی هم مانده که با اتباع غیرقانونی ساکن کلونی های حاشیه تهران چه کند.
مشکلات مرزی؛ ریشه اصلی حضور آوارگان بلوچ در حاشیه تهران
اما با وجود این صحبت های عضو کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر تهران، اهالی روستای بلوچ ها می گویند که 40 سال است ساکن بیابان های اطراف قلعه گبری هستند و تا کنون کسی آنها را مجبور به تغییر مکان نکرده است. این آوارگان همچنین تلاش بسیاری می کنند که خودشان را ایرانی جا بزنند تا بتوانند تابعیت کشور ما را بگیرند؛ به همین دلیل هم بیشتر آنها همواره از پاسخ به این پرسش که دقیقا اهل کدام منطقه از بلوچستان هستید، طفره می روند و می گویند که چون از کودکی به این منطقه نقل مکان کرده اند، دقیقا نمی دانند که اصالتشان به کجا بازمیگردد.
اما صرف نظر از این که اصالت این آوارگان به کدام محل می رسد، بازهم سکونت این افراد در چنین وضعیت اسفناکی که می تواند آسیب های اجتماعی فراوانی را برای خودشان و ساکنان محله های اطراف به همراه داشته باشد، توجیه ناپذیر است و نباید دولت اجازه می داد که سالیان سال همین وضع زندگی برای این انسانها و البته سایر افرادی که در شرایط مشابه آنها زندگی می کنند، ادامه یابد.
در واقع، دولت های ادوار مختلف باید در تمام سال های گذشته یا با دولت پاکستان یا هر کشور دیگری که این افراد از آنجا آمده اند، رایزنی می کردند و این حاشیه نشینان را به کشورهای خود بازمیگرداندند یا این که اگر قرار بود این آوارگان در ایران بمانند، دولت ها باید برایشان کارت مهاجرت یا شناسنامه صادر می کردند تا حداقل بچه های این روستا بتوانند به مدرسه بروند و از امکانات حداقلی محروم نمانند.
خلیل آبادی اما معتقد است که برای ارائه هرگونه امکانات حداقلی به این آوارگان، ابتدا باید تکلیف تابعیت و شناسنامه یا پاسپورت آنها مشخص شود. عضو کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر در این باره تاکید کرد: ریشه اصلی حضور این افراد در حاشیه پایتخت، این است که با وجود بهبود شرایط مرزها در سال های اخیر، تا چند سال پیش آوارگان در گروه های متعدد به راحتی می توانستند از مرز پاکستان به داخل ایران بیایند و هیچ کس هم با آنها کاری نداشت.
وی در ادامه اظهار داشت: البته نکته دیگر هم این است که اساسا ساکنان روستاهای مرزی ایران و پاکستان، سال هاست که ارتباطات خانوادگی زیادی دارند و حاصل این ارتباطات چندین ساله نیز افراد زیادی شده اند که خودشان را ایرانی می دانند، اما از نظر دولت ایران، چون در پاکستان به دنیا آمده اند، نمی توانند تابعیت کشور ما را داشته باشند.
سودجویی باندهای تکدی گری از کودکان بلوچ
نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که حضور این آوارگان بلوچ و البته سایر حاشیه نشینان تهران که در وضعیت مشابه این افراد زندگی می کنند، برای برخی افراد که از آنها سوءاستفاده می کنند، سودمند است؛ بخصوص گروه هایی که زنان حاشیه نشین را در مزارع کشاورزی اطراف شهرری به کار می گیرند و کودکانشان را نیز در قالب گروه های سازمان یافته تکدی گری به سطح شهر می فرستند.
خلیل آبادی ضمن اشاره به این موضوع تصریح کرد: ساکنان روستای بلوچ ها و سایر حاشیه نشینان مانند آنها، گروه هایی هستند که به صورت غیرقانونی در اطراف تهران و شهرهای اقماری آن از جمله در مزارع حاشیه شهرری، به صورت غیرمعمول زندگی می کنند. بیشتر آنها هم یا مشغول بیگاری در مزارع یا کارگاه های غیرقانونی حاشیه تهران هستند، یا در خیابان های تهران، شهرری و سایر شهرهای استان به تکدی گری میپردازند و اساسا وجودشان به یک نوع آسیب اجتماعی برای پایتخت تبدیل شده است.
وی راهکار اصلی رفع این آسیب را جمع آوری اتباع غیرقانونی آواره دانست و گفت: پلیس و فرمانداری های شهرهای اطراف تهران باید این افراد را تا زمان روشن شدن تکلیفشان به اردوگاه های پناهندگان انتقال دهند. بعد هم آنها باید به کشور مبدا خود تحویل داده شوند تا دیگر شاهد حضورشان در کلونی های حاشیه تهران نباشیم.
امتناع پاکستان از پذیرش بلوچ های آواره
اما با وجود این صحبت خلیل آبادی، اهالی روستای بلوچ ها تاکید دارند که بارها قصد مهاجرت به پاکستان را داشته اند و دولت این کشور از پذیرش آنها امتناع کرده است؛ یعنی ساکنان این روستا و بسیاری از حاشیه نشینان مشابه آنها تا حدی از اینجا رانده و از آنجا مانده شده اند که به قول معروف سر نخواستن آنها دعواست. در مجموع هم صرف نظر از صحت یا عدم صحت این صحبت ساکنان روستای بلوچ ها، به نظر می رسد که دولت پاکستان به این راحتی ها زیر بار پذیرش آنها نخواهد رفت.
این نکته ای است که عضو کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر تهران نیز به آن اذعان کرد و گفت: این افراد هیچ گونه برگه هویتی ندارند که پاکستان راضی شود آنها را قبول کند. خودشان هم می گویند که 40 سال است در ایران زندگی می کنند و به همین دلیل، بعید است که پاکستان حاضر به پذیرش آنها شود.
در این شرایط، سوال اصلی این است که با این انسان ها که مانند استخوانی در گلو، در حاشیه پایتخت گیر کردهاند و نه می توان آنها را به پاکستان برگرداند، نه دولت ایران راضی می شود که به آنها تابعیت بدهد، باید چه کرد؟ خلیل آبادی در پاسخ به این سوال گفت: من معتقدم باید این افراد را ابتدا در اردوگاه هایی مشخص اسکان داد و بعد هم به کودکان آنها دروس مدرسه را آموزش داد و به مردان و زنانشان هم مهارت های شغلی مختلف را آموخت و آگاهیشان را بالا برد تا این ها بتوانند شرایط زندگی امروزی شهری را بپذیرند.
این عضو شورای شهر تهران ادامه داد: بعد از این هم اداره کل اتباع وزارت کشور باید با مطالعه دقیق تابعیت این افراد را مشخص کند تا اگر پاکستانی باشد، ضمن رایزنی با دولت پاکستان ، آنها را به این کشور انتقال دهد و اگر هم ایرانی هستند، باید به آنها اقامت داد تا بتوانند بدون مشکل در کشور ما به کار و تحصیل بپردازند.
بخشدار ری: وزارت کشور با ارائه امکانات به آوارگان حاشیه جاده نظامی مخالفت کرد
اما با وجود این صحبت های عضو شورای شهر تهران، بخشدار بخش مرکزی شهرستان ری در گفت و گو با رکنا تاکید کرد که چون این اتباع غیرقانونی هستند، فرمانداری ویژه ری نمی تواند که برای آنها امکانات مختلف زندگی شهری را فراهم کند. آمنه شب کوکا در توضیح بیشتر گفت: در سال های اخیر ما در تلاش بودیم که به کمک خیران برای این افراد سرویس بهداشتی تهیه کنیم که البته اداره کل اتباع وزارت کشور جلوی این کار را گرفت. زیرا مسئولان وزارت کشور و استانداری تهران معتقدند که با ارائه امکانات، ما به این افراد کمک کرده ایم که مدت زمان بیشتری به صورت غیرقانونی در ایران بمانند.
بخشدار ری که پرهیز داشت از این که لفظ روستای بلوچ ها را به کار ببرد، در ادامه تصریح کرد که آوارگان حاشیه جاده نظامی شهرری هیچ کدام ایرانی نیستند و همگی اتباع کشور پاکستان هستند که به صورت غیرقانونی در کشور ما حضور دارند و البته فرمانداری شهرستان ری به طور کامل در جریان سکونت این آوارگان در حاشیه این شهرستان، آن هم در شرایطی که از حداقل امکانات زندگی امروزی بی بهره اند، قرار دارد.
وی که بسیار تاکید داشت ما نباید این افراد را بلوچ بدانیم، چون آنها هموطن ما نیستند، بلکه اتباع کشور پاکستان هستند، در پایان گفت: ساکنان این منطقه ای که شما می گویید، بدون شک اتباع غیرقانونی تلقی می شوند که فاقد شناسنامه و هرگونه برگه هویتی هستند. البته یک نفر از طرف فرمانداری ری به عنوان مسئول رسیدگی به امور این افراد تعیین شده است که در بازه های زمانی مشخصی آمار این افراد را به فرمانداری ارائه می دهد و ما به صورت کلی از تعداد و شرایط زندگی آنها با خبر هستیم؛ اما چون اصولا موضوع اتباع بسیار حساس است، بیش از این نمی توانم به شما اطلاعاتی درباره این افراد ارائه کنم.
ارسال نظر