می خواستم ضامن 200 زوج شوم اما ...
گفت و گو با معلم بازنشسته ای که 96 عروس و داماد همدانی بدهکار معرفت او هستند + عکس
رکنا : یک معلم بازنشسته در همدان تا امروز ضامن وام 96 زوج شده است.
چند وقت پیش عکسی به دستم رسید از گفت وگوی کوتاه یک نشریه محلی استان همدان با معلم بازنشستهای که نذر کرده بود ضامن وام 100 زوج جوان شود. کنجکاو شدم که بدانم یک دبیر بازنشسته با اتکا به کدام حساب بانکی پر وپیمان، چنین تصمیم پرریسکی گرفته است که درنهایت او ضامن وام 96 زوج شد.
به گزارش رکنا ، به کمک همکاران خبرنگارم در استان همدان، آقای «هادی بهرامی» را پیدا کردم. آشنایی و هم کلامی با این مرد بلندنظر، فرصت غنیمتی است که شما را در آن شریک میکنم. آقای بهرامیِ 58 ساله، اهل روستای «آبرومند» از توابع بخش «بهار» در استان همدان، مردی است که 25 سال از عمرش را به بچه های مقطع راهنمایی در شهر «مَریانج» تاریخ درس داده، حدود 15سال مشغول گرهگشایی از کار جوان های روستای خودش و روستاهای همجوار بوده و حالا هم سرگرم کشاورزی و مرغداری است. در پرونده امروز زندگی سلام با او گفت وگویی درباره دلایل گرفتن چنین تصمیمی، ریسکش، واکنش دیگران و ... خواهیم داشت که در ادامه خواهید خواند.
میخواستم معجزه زندگی دیگران باشم
از آقای بهرامی میپرسم چطور شد که تصمیم گرفت ضامن وام زوج های جوان شود، میگوید: «جایی خوانده بودم اگر معجزه زندگی دیگران شوی، فرد دیگری هم معجزه زندگی تو خواهد بود و همین طور هم شد. از 10-15 سال پیش که شروع کردم به این کار، با دعای مردم مشکلات خودم هم حل میشد. اول نیتم ضمانت 50 زوج بود، بعد تصمیم گرفتم تا 100 نفر ادامه بدهم اما متأسفانه بعد از نود ودومین زوج، کار متوقف شد. اداره دیگر نامه کسر از حقوق نداد. گفتند اجازه نداشتی ضامن وام بیشتر از سه نفر بشوی. در این سالها هم لطف خدا بود که جلوی کار را نگرفتند. اگر مانع نمیشدند تا 200 زوج را ضمانت میکردم». البته او برای ضمانت، گاهی فقط فیش حقوقی می دهد یا چک.
در هیچ کدام از ضمانت هایم مشکلی پیش نیامد
هادی بهرامی در شروع این کار، بسیار جوان بوده است. برایم جالب است بدانم چطور ریسک ضمانت وام را به جان خریده است، جواب میدهد: «وقتی کار برای خدا باشد، خود خدا کمک میکند. الحمدلله در هیچ کدام از ضمانت هایم مشکلی پیش نیامد. همه جوانها اهل دو، سه روستای همجوار ما بودند؛ مردم خوبی که از حقالناس و از خدا میترسند. نگران نبودم کسی قسطش را نپردازد. به علاوه بیشتر کسانی را که دنبال ضامن بودند، میشناختم یا کسی از آشناها معرف شان میشد. به همین دلیل هم به فکر عواقب کار نبودم و هم شرایط خاصی برای وام دهندهها نداشتم. همین شناخت کافی بود. البته از بعضیها چک یا سفته میگرفتم ولی 80 درصد کار براساس اعتماد بود».
با حقوق 200هزار تومانی شروع به ضمانت وام کردم
چنین اقداماتی هرقدر هم سنجیده و فکر شده انجام شود، باز هم چند نفری از دوست و آشنا پیدا میشوند که دردسرهای احتمالی کار را گوشزد کنند. آقای بهرامی هم این خیرخواهیها را تجربه کرده اما روی نیتش مصمم بوده است: «خیلیها میگفتند ما ضامن یک نفر شدیم، قسطهایش را نداد و به دردسر افتادیم. میگفتند مگر بیکاری؟ برای خودت دردسر درست نکن ولی من با خدا عهد بسته بودم و نگران نبودم. البته بانک، گاهی اذیت میکرد. مثلا میگفتند فلان مدرک را نیاوردی و فلان امضا را نگرفتی. گاهی برای یک وام، باید چندین بار میرفتیم و میآمدیم ولی در کاری که با عشق و علاقه انجام شود، خستگی معنی ندارد». بازنشستگی معمولا زمان استراحت است اما هادی بهرامی با در خانه بیکار نشستن میانه خوبی ندارد. او که حالا به کشاورزی و دامداری مشغول است، درباره علاقهاش به کار کردن میگوید: «کشاورزی، کار بابرکتی است و خیلی ثواب دارد. مثل قدیم هم نیست که زحمت زیادی داشته باشد، حالا همه چیز مکانیزه شده است. خدا را شکر هم خودم مشغولم، هم دو فرزندم و چند نفر دیگر هم حقوق بگیرند. خدا میگوید از تو حرکت، از من برکت ولی حالا بعضی از جوان ها متأسفانه تنبل شدهاند و فقط میخواهند پشت میزنشین باشند».
ضامن دختری شدم که 2 سال برای تهیه جهیزیه مانده بود
ممکن است بعضیها پیش خودشان بگویند پس با این اوصاف، آقای بهرامی سرمایهدار است که ضامن وام مردم میشود. توضیح میدهد: «من یک معلم سادهام. با حقوق 200هزار تومان و 400هزار تومان شروع کردم به ضمانت. 30سال پیش وام گرفتم و مرغداری راه انداختم، البته آن وقتها مثل الان فعال نبود. بعد از بازنشستگی هم زمین خریدم و کشاورزی را شروع کردم». سالها سر وکار داشتن با آدم های مختلف، پر از تجربیات و خاطرات جالب است. هادی بهرامی یکی از خاطرات دوستداشتنیاش را برایم تعریف میکند: «یک روز توی بانک بودم که شنیدم کسی داشت برای دوستش تعریف میکرد قصد داشته ضامن وام یکی از آشناهایش بشود ولی لحظه آخر ترسیده و ضمانتش را نکرده است. بهش گفتم شماره آشنایت را بده، من ضامنش میشوم. بنده خدا برای جهیزیه دخترش، دو سال بود دنبال ضامن میگشت و کسی قبول نمیکرد. خیلی خوشحال شد».
اعتماد باید به زندگی اجتماعی مان برگردد
حتما تصدیق میکنید که اعتماد کردن این روزها کار خیلی سختی است و آقا معلم دل و جرئت زیادی دارد که دست به چنین کاری زده است. ایشان برایم توضیح میدهد که این شجاعت و مناعت طبع از کجا نشئت میگیرد: «بگذارید یک حکایت برای شما تعریف کنم. در زمان های قدیم، اسب سواری در راهی میرفته است که مردی را میبیند افتاده روی زمین. سوار، به مرد آب و غذا میدهد و به او میگوید تو خستهای، سوار اسب شو و من پیاده میآیم تا به آبادی برسیم. مرد، روی اسب مینشیند و میتازد که فرار کند. سوار، صدایش میکند و میگوید اسب مال خودت، صبر کن کاری با تو دارم. وقتی به روستایت رسیدی، به مردم نگویی یک نفر به من رحم کرد و من اسبش را دزدیدم. بگو اسب را یک نفر به من هدیه داد و گرنه دیگر کسی به کسی رحم نمیکند. گذشت و جوانمردی میمیرد.
من برای این که اعتماد مردم به یکدیگر برگردد، این مصاحبه را قبول کردم بعد با یکی از شاگردهایم که حالا روحانی شده، صحبت میکردم. از او پرسیدم حرف زدن راجع به کارم، ریا نیست؟ گفت نه، باعث تشویق دیگران میشود». هادی بهرامی از آن معلم هایی است که بیرون از مدرسه هم میشود چیزی از آن ها آموخت. از او میپرسم مهمترین درسی که به دانشآموزهایش داده، چه بوده است و او می گوید : «مردانگی، صداقت، پاکی و این که در هر کاری باوجدان باشند. من 25سال در یک مدرسه درس دادم. محصل هایم از مدرسه میرفتند، ازدواج میکردند، بچهدار میشدند و من همان جا بودم تا به بچههای آنها درس بدهم. میدیدم که شاگرد هایم، اگر نه همهشان، لااقل 90درصدشان خوب بار آمدهاند. خوب نه به این معنی که مثلا تاجر باشند؛ یعنی اگر یکیشان راننده شده، راننده سالمی است. اگر کشاورز شدهاند، کارگری میکنند و کارمندند، در کارشان خوب و سالماند. من این شعر را همیشه میخوانم: بترس از خدا مردمآزاری نکن/ ره رستگاری همین است و بس».
نکته: در زمان انجام شدن این گفتوگو آقای هادی بهرامی به ما گفت که موفق به ضمانت وام 92 زوج شده و پس از آن کار متوقف شدهاست. امروز در تنظیم مجدد این مطلب به مصاحبهای از ایشان در خبرگزاری «فارس» برخوردیم که گفتهاست 96 زوج را تا الان ضمانت کردهاست.
نویسنده : الهه توانا | روزنامهنگار
ارسال نظر