پله پله زیر خط فقر / مسئولان یک نگاه به "حاجی آباد بالا" هم بیاندازند + فیلم
حجم ویدیو: 156.78M | مدت زمان ویدیو: 00:09:51

نشمردم که برای رسیدن به آخرین خانه در روستای حاجی آباد بالا 200 پله را بالا آمدم یا 300 پله؛ اما حواسم بود که چقدر وقتی به انتهای روستا رسیدم، نفسم گرفت. با خودم فکر کردم، وقتی مایی که فقط یک بار برای تهیه گزارش به حاجی آباد بالا آمدیم، این طور وقت رسیدن به خانه آخر ،نفس نفس می زنیم، اهالی اینجا هر روز برای رسیدن به خانه هایشان چه می کشند؟

این سوال وقتی برایم به عذاب تبدیل شد که پیرزنی قدخمیده را دیدم که شغلش گدایی در خیابان های شهرری است و در یکی از آخرین خانه های روستا زندگی می کند. پیرزنی ناخوش‌احوال که پسرش به عفونت ریه مبتلاست و در چند سال گذشته ناچار بوده است که روزی چند بار از این راه پله بالا و پایین برود.

پله های خرابی که شر زندگی مردمان حاجی آباد شده است

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، راه پله های روستای حاجی آباد بالا، هدیه مسئولان دوره قبلی دهیاری این روستاست که می خواستند به اوضاع راه های خاکی آن سامان بدهند، اما نتیجه کارشان به جای خیر رساندن به اهالی حاجی آباد، از سال 94 تا کنون مایه  عذاب آنها شده است.

البته آن طور که حاجی آبادی ها می گویند، مسئولان دوره فعلی دهیاری که دوران مدیریت آنها نیز رو به اتمام است، ظاهرا خدمات زیادی را به مردمان این آبادی ارائه نداده اند؛ وگرنه اهالی حاجی آباد انقدر از دست آنها گله مند نبودند و از وضع نظافت روستا، آب، فاضلاب ، امکانات رفاهی و البته پله های فرسوده آن نمی‌نالیدند.

اوضاع راه پله های طولانی حاجی آباد به حدی نامناسب است که نه تنها بسیاری از آنها اصلاحا لب پر شده و بالا رفتن از آن دشوار است، بلکه در برخی قسمت های آن، گودال های عمیقی وجود دارد که تا به حال، چندین بار کودکان روستا در آن افتاده و دست و پایشان شکسته است؛ گودال هایی که البته نه دهیاری چندان به فکر است که آنها را پر کند و نه برخی همسایگان که دیوارهای پشتی آنها در مجاورت گودال ها قرار گرفته، اجازه پر شدن آنها را می دهند؛ بهانه‌شان هم این است که اگر دهیاری بخواهد اینجا سیمان بریزد و گودال را پر کند، آب به دیوار خانه های آنها می خورد و سست می شود.

مسئولان دهیاری سال هاست فراموشمان کرده اند

روستای حاجی آباد بالا شامل دو راه پله است که از یک نقطه در جنوب منطقه امین آباد شهرستان ری آغاز می شود و یکی شان به شرق و دیگری به غرب می رود. این روستا همچنین محدود به یک دیوار متعلق به منطقه‌ای نظامی و یک تپه خالی افتاده است که البته کنار هر دوی آنها پر است از آت و آشغال و نخاله های ساختمانی که گویی دو ماه یک بار هم کسی برای جمع کردن آن اقدام نمی کند.

البته این نکته از قلم نیفتد که طبق صحبت های اهالی روستای حاجی آباد بالا، نهاد نظامی صاحب منطقه نظامی واقع در غرب روستا، از 10 سال پیش قصد داشته است که خانه ها و زمین های اهالی این روستا را بگیرد و برایشان در نطقه دیگری از شهرری، خانه بسازد، اما هنوز که هنوز است، این نهاد نظامی وعده خود را عملیاتی نکرده است.

آشغال های پراکنده در گوشه و کنار روستای حاجی آباد باعث شده است که علاوه بر پله های نفس گیر، داد حاجی آبادی ها از نظافت نامناسب روستایشان توسط نیروهای شهرداری منطقه 20 تهران به عنوان متولی امور خدمات شهری شهرستان ری بلند باشد.

این گلایه را آقای مظفری، یکی از اهالی حاجی آباد بالا که حدود 19 سال است در این روستا زندگی می کند با ما در میان گذاشت و گفت: بعد از وضع نامناسب پله ها، مهمترین مشکل ما نظافت ضعیف این محله است. این در حالی است که سال هاست برای حاجی آباد یک دهیاری تاسیس شده، اما مسئولان دهیاری هیچ وقت برای بررسی مشکلات به این روستا مراجعه نکرده اند. مگر حاجی آباد بودجه ندارد، پس چرا دهیاری به مشکلات آن رسیدگی نمی کند؟

ترک خوردن دیوار خانه ها از بالا زدن چاه فاضلاب

تنگ بودن لوله های فاضلاب حاجی آباد بالا نیز از دیگر مشکلات مهم این روستاست که باعث می شود چاه فاضلاب موجود در منازل هر از گاهی بالا بزند و این مساله موجب سرایت رطوبت به کف و بخصوص دیوارهای خانه های حاجی آبادی ها شده است و نشانه آن را به وضوح می توان در ترک های روی دیوارهای منازل اهالی این روستا مشاهده کرد.

مظفری که دل بسیار پری از این مشکل روستای حاجی آباد داشت، برای اثبات وجود این مشکل ما را به منزل شخصی خود برد و نشانمان داد که از چاه فاضلاب موجود در حیاط کوچک خانه او، بوی تعفن بالا می زند و نفس کشیدن را بخصوص در طول شب برای اهالی حاجی آباد سخت می کند. این در حالی است که به گفته مظفری، تا کنون دهیاری حاجی آباد هیچ اقدامی برای رفع این مشکل انجام نداده است.

پرسنل اورژانس از پله ها بالا نمی آیند!

دردسر راه پله های روستای حاجی آباد که همه اهالی متفق القول تاکید دارند مهمترین مشکل این روستاست، در شرایط اورژانسی برای اهالی حاجی آباد دو چندان می شود؛ دردسری که مظفری درباره آن توضیح داد: اگر یک نفر در این روستا به اورژانس احتیاج پیدا کند، آمبولانس در بسیاری از موارد حتی تا پایین پله ها هم نمی آید و سر خیابان می ایستد. مثلا چند هفته پیش که یک خانم از پله ها افتاد و پایش شکست و ما مجبور شدیم که او را با صندلی به سر خیابان انتقال دهیم.

این ساکن روستای حاجی آباد بالا حتی از این گفت که پرسنل اورژانس نیز در بیشتر موارد از بالا آمدن از پله ها پرهیز می کنند و فقط در شرایطی که یک نفر اوضاع بسیار حادی داشته باشد و نیروهای اورژانس نیز انسان های فهمیده ای باشند، ممکن است از پله ها بالا بیایند و بیماران را از منزل شخصی خودشان به آمبولانس انتقال دهند، وگرنه در بیشتر موارد، افراد ناچارند که بیماران خود را تا سر خیابان ببرند و آنجا سوار آمبولانس کنند.

کوچ مهاجران افغانستانی به حاجی آباد؛ صرفا از سر نداری

اهالی حاجی آباد بالا تقریبا همگی کوچانده شده هستند و چون جای دیگر را برای زندگی پیدا نکرده اند، به این نقطه از حاشیه تهران آمده اند. البته بخشی زیادی از حاجی آبادی ها نه از مناطق مختلف تهران یا ایران، بلکه از افغانستان به این منطقه جنوبی شهرری پناه آورده اند و تاکید دارند که اگر امنیت در کشورشان برقرار شود، با وجود 30، 40 سال زندگی در ایران، یک روز هم در کشورمان نمی مانند.

این را قنبر، پیرمرد افغانستانی ساکن حاجی آباد برایمان تعریف کرد و گفت که اگر پولش می رسید که در مناطق پایین تهران خانه اجاره کند، به این نقطه از بالای شهرری نمی آمد. او سه دختر 5 تا 11 ساله دارد و پسر بزرگی که به اروپا مهاجرت کرده و سه سالی است که خانواده اش را بی خبر گذاشته است. این مرد 57 ساله افغانستانی، کارگر فصلی است و آنقدر مسیر زندگی برای او و همسرش دشوار بوده که در پای خودش پلاتین قرار گرفته و بخشی از قسمت سمت چپ بدن همسرش نیز فلج شده است.

درآمد قنبر از کارگری ساده بسیار اندک است و به خاطر همین، او ناچار است برای گذران زندگی، برنج و روغن و سایرمایحتاج خود را از خیران و اهل محل دریافت کند و طبیعی است که چنین خانواده ای سالی یک بار هم رنگ گوشت و مرغ را نخواهد دید. اجاره خانه او نیز 350 هزار تومان بیشتر نیست و پول پیش آن هم از مرز 20 میلیون تومان تجاوز نمی کند.

اما خانه قنبر که لفظ «کلنگی» را به سختی می توان بر آن اطلاق کرد، سرشار است از مشکلاتی مثل کم بودن فشار پمپ آب، بالا زدن چاه فاضلاب و البته پله هایی سنگی و 30 سانتی که حیاط محقر این خانه را به اندرونی تنگ و ترش آن وصل می کند؛ پله هایی که مثل راه پله های اصلی روستا آن قدر ناامن هستند که قنبر می گوید خودش و بچه هایش چند باری از بالای آن سقوط کرده اند.

این مرد افغانستانی از بهزیستی ایران گلایه دارد و می گوید که این نهاد نخواست یا نتوانست به واسطه معلولیت او و همسرش کمکی به آنها کند تا هزینه سالیانه «مهاجر کارت» را نپردازند؛ هزینه ای که البته حدود 2 سال است توان پرداخت آن از عهده قنبر خارج بوده است و به همین خاطر، اعتبار گذرنامه خانواده اش به‌زودی به پایان می رسد و آنها نگرانند که همین امروز و فردا رد مرز شوند.

یک چیزی می خوریم تا نمیریم

گلایه اصلی قنبر البته از فقر و تنگدستی است که باعث شده آن قدری پول در بساط او نباشد که بتواند با آن پمپ خانه اش را تعمیر کند تا فشار آب این خانه به سطح مطلوبی برسد. این وسط پایین بودن فشار آب نیز اخیرا موجب خرابی ماشین لباس شویی قنبر شده و همسر معلول او چند ماهی است که ناچار است با دست، لباس هایش را بشوید.

از قنبر خواستیم که برایمان بیشتر از اوضاع زندگی خود بگوید؛ او هم به این سوال پاسخی داد که البته مشابه شرایط میلیون ها ایرانی و افغانستانی است که در مملکتمان در اوج نداری زندگی می کنند و بسیاری از آن ها حاشیه نشین هستند: «وضع زندگی ما همین است که یک چیزی می خوریم تا نمیریم. چند ماه است که مرغ نخورده ایم و اگر هم بخواهیم که گوشت بخریم، دیگر پولی نداریم که تا سر ماه سر کنیم.»

قطعی مکرر آب؛ دردسر همیشگی اهالی حاجی آباد

«پله ها یک طرف، دیر به دیر آمدن اتوبوس های خط واحد یک طرف، امکانات رفاهی صفر، عابر بانک نداریم، دریغ از یک بیمارستان یا درمانگاه که نزدیک ما باشد، هیچ امکانات تفریحی در پارک نزدیک به روستایمان وجود ندارد، از صبح تا شب سگ و گربه کنار خانه هایمان پرسه می زند، اینترنت بسیار ضعیف است، نظافت هم افتضاح؛ آن قدر که پشت دیوار محوطه نظامی ماه هاست که یک تپه زباله جمع شده است.»

این ها را مسعود، یکی از معدود اهالی جوان روستای حاجی آباد بالا برایمان تعریف کرد، وقتی از او خواستیم که مهمترین مشکلات روستا را بیان کند. مسعود که کمتر از 7 سال است ازدواج کرده، از همان ابتدای شروع زندگی مشترک با همسر و فرزندش ساکن این روستا شده است؛ او هم البته مثل سایر ساکنین این روستا چون پولی نداشته که در منطقه ای بهتر خانه بخرد یا اجاره کند، به این نقطه از شهر آمده که به قول معروف زیر پونز نقشه تهران قرار گرفته است.

مسعود هم با این که جوان است، وجود راه پله های طویل در روستای حاجی آباد را بسیار دردسرساز توصیف کرد و گفت: «وقتی که برف می آید، این پله ها آن چنان لیز می شود که اهالی با ترس و لرز از آن پایین می روند. این راه پله ها همچنین باعث شده است که کارگران شهرداری و کارمندان اداره های برق، گاز، آب و ... خیلی دیر به دیر به روستای ما سر بزنند و چند سال پیش یکی‌شان به من گفت که من هر بار که می خواهم یک قبض به در خانه های اهالی روستا بیاورم، باید 200، 300 پله را بالا پایین کنم و نفسم می گیرد.»

او همچنین قطعی مکرر آب در روستای حاجی آباد بالا را نیز از مهمترین مشکلات این روستا دانست و تاکید کرد: «اوضاع آب روستا به شکلی است که روز آب نداریم، شب آب داریم، شب آب نداریم، روز آب داریم، البته برق هم یکی در میان قطع می شود، اما مشکل اصلی اهالی حاجی آباد، آب است که فشار آن پایین است و پی در پی قطع می شود.»

از وجود مار و عقرب در خانه ها تا کابل دزدی مکرر در کوچه ها

همسر مسعود هم که برای انجام مصاحبه کنار شوهرش آمده بود، از وجود مار و عقرب در خانه های اهالی، به عنوان یکی از دیگر مشکلات این روستا گفت و ادامه داد: «ما آنقدر فقیریم که دزد معمولا به خانه هایمان نمی زند، اما امنیت این محله آنقدر پایین است که دزدها دائما سیم های تلفن و کابل های برق را می دزدند. مثل سیم تلفن خانه خودمان که دو ماه است به سرقت رفته و کابل برق یکی از تیرهای چراغ برق همین کوچه که چند وقت پیش به همراه پایه و حباب لامپ یکی دیگر از تیرها دزدیده شد. جالب این که اصلا اداره برق به این روستا سر نزده تا بفهمد که چند ماه است بخش زیادی از کوچه سبلان شب ها در تاریکی مطلق به سر می برد و یک سیم رها شده خطرناک هم در آن وجود دارد.»

این زن جوان هم که مثل سایر اهالی حاجی آباد ظاهرا دل پری از دهیاری روستایشان دارد، تاکید کرد: «دهیاری اصلا با ما همکاری نمی کند، آن قدر که چند وقت پیش یک لوله آب ترکیده بود، مردم آخر خودشان پول روی هم گذاشتند و این لوله را تعمیر کردند. در آن مدت هم اهالی روستا ناچار بودند هر روز با دبه از یک منع آب که به صورت موقت در پایین پله ها قرار داده بودند، آب پرکنند و حمل دبه های آب در آن چند روز، واقعا مردم را بیچاره کرد.»

با نان و سبزی سر می کنیم

دیوارهای سیمانی یا آجری بدون نمای بیشتر خانه های حاجی آباد، بیشترین چیزی است که بعد از پله های فرسوده و زباله ها و نخاله های اطرف روستا، فقر را در این به ظاهر آبادیِ خراب احوال به نمایش می گذارد. از کنار این دیوارها، خانه ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتیم تا به محمد رسیدیم، او هم مانند قنبر اهل افغانستان است و به خاطر امنیت پایین این کشور به ایران کوچ کرده و 10 سالی است که از سر نداری ساکن حاجی آباد بالا شده است.

محمد، کارگر ساده است، 45 سال دارد و ناچار است که شکم خودش و 6 سر عائله را سیر می کند. وقتی به او رسیدیم که یک کیسه میوه و سبزی در دستش بود و به خانه می رفت. کنار در خانه اش ایستاد و برایمان تعریف کرد که روزانه فقط 150 هزار تومان درآمد دارد و خانه اش را با 40 میلیون تومان پول پیش و 500 هزار تومان کرایه ماهانه، اجاره کرده است. او همچنین از این گفت که چون آه در بساط نداشته، نتوانسته است فرزندانش را به دانشگاه بفرستد.

وقتی از این مرد افغانستانی پرسیدیم که روزگارش را چطور می گذراند، جواب داد: «بالاخره یک جور می گذرانیم، با نان خشک، نان پنیر یا نان سبزی. سه چهار ماه است که رنگ آبگوشت را ندیده ایم و یادم نمی آید که آخرین بار کی غذای گوشتی خوردیم.»

حاجی آباد کجا و ولنجک کجا

محمد و خانواده اش ساکن محله ای هستند که یک جورهایی بام شهرری محسوب می شود؛ چیزی شبیه محله ولنجک که در ارتفاعات تهران قرار دارد. از این مرد افغانستانی خواستیم محل زندگی خودش را با محله ولنجک مقایسه کند و او هم در پاسخ گفت: «واقعا امکانات ما با آنها قابل مقایسه نیست، تنها شباهتمان این است که تهران زیر پای اهالی ولنجک قرار دارد و شهرری زیر پای اهالی حاجی آباد؛ ولی ما کجا و آنها کجا.»

این مرد افغانستانی هم وقتی خواست درباره مشکلات حاجی آباد بگوید، اول از همه به نظافت نامناسب این روستا اشاره کرد و گفت: «کاش مسئولان کاری کنند که هر از گاهی این محله جارو شود تا این همه زباله در محل زندگی ما نباشد. الان شما به پشت این دیوار منطقه نظامی دقت کنید، پر است از زباله. البته قطعی مکرر آب هم از دیگر مشکلات مهم روستای ماست و آب خانه هایمان هم هر دو سه روز یک بار چند ساعت قطع می شود؛ خب چرا باید این طور باشد؟»

از پله ها که بالا می روم، گریه ام می گیرند

در یکی از بالاترین خانه های روستای حاجی آباد بالا، پیرزنی زندگی می کنند که از فرط خستگی اش از روزگار و البته بالا و پایین شدن مدام روی راه پله های این روستا، قدش خمیده شده است و به سختی قدم از قدم برمی‌دارد. او را در حالی دیدیم که با فکری آشفته از انبوه حجم مشکلات مردم حاجی آباد، در حال پایین آمدن از پله ها و خروج از روستا بودیم. ساعت از 9 شب گذشته بود که پیرزن تازه از سر کار برگشته بود و داشت از پله ها بالا می رفت.

اسمش را نپرسیدیم، اما سنش را که پرسیدیم، گفت شصت و چند سال دارد و 7، 8 سال است که ساکن این روستاست. شغلش را هم که پرسیدیم، گفت در خیابان کار می کند و چون که نگفت دقیقا چه کار می کند، حدس ما بیشتر به تکدی گری نزدیک می شود. پیرزن همچنین برایمان تعریف کرد که گاهی مواقع وقتی می خواهد از پله های صعب العبور حاجی آباد بالا برود، گریه اش می گیرد و از سکونت در این محله بسیار خسته شده است. او همچنین از ناراحتی ریه پسرش گله کرد و گفت فرزندش با وجود عفونت ریه، هر روز ناچار است که از همین پله ها را بالا و پایین کند.

پیرزن تاکید کرد که از هیچ کجا درآمد ندارد. او همچنین تعریف کرد که چند سال پیش، از کمیته امداد درخواست کرد که او و پسرش را تحت پوشش قرار دهند، اما کارمندان این کمیته چند سالی است که قرار است برای بازدید از وضع زندگی او، به خانه اش بیایند و البته هنوز که هنوز است، پیرزن چشم انتظار آنها مانده است.

مسئولان سری هم به ما بزنند

پیرزن همچنین تعریف کرد که اگر کسی نباشد که برای او و پسرش گوشت و مرغ بخرد، آنها جز نان و پنیر چیزی برای خوردن ندارند. او این را هم گفت که سال های سال از سر نداری در خانه های مردم کار کرده و کمرش به واسطه همین کارهای طاقت فرسا خم شده است. پیرزن البته تاکید داشت که پیش از این که ناچار شود از پله های حاجی آباد بالا و پایین برود، وضع کمرش خیلی بهتر از این شرایط بود. او تقریبا در آخرین خانه روستای حاجی آباد زندگی می کند و به نظر می رسد، فقیرترین اهالی این روستاست؛ اساسا هم به نظر می رسد هرچه پله های روستا را بالاتر می رویم، فقر اهالی آن بیشتر و بیشتر می شود.

پیرزن در بخش دیگری از صحبت هایش از مسئولان درخواست کرد که نگاهی هم به اهالی روستای حاجی آباد بالا بیندازند. او در این باره گفت: «از مسئولان می خواهم به این سمت هم نگاه کنند و ببینند چه کسانی با بدبختی و نداری در این محل زندگی می کنند. البته بدتر از من هم هستند. من تا جان دارم روی پایم راه می روم، اما کسانی هم هستند که راه هم نمی توانند بروند. از مسئولان می خواهم که به مردم کمک کنند و به ما سر بزنند.»

در پایان این گزارش درباره زندگی فقیرانه مردمان حاجی آباد بالا، از پیرزن پرسیدیم که به نظر شما اگر شما خودتان مسئول بودید و کمر خمیده یک پیرزن را می دید، چه حسی پیدا می کردید؟ او هم در جواب ما، جملاتی را گفت که برایمان بسیار تامل برانگیز بود: «اگر من بودم، حتما ناراحت می شدم. می گفتم آدم نباید همه چیز را برای خودش بخواهد. اگر شب و روز دروغ است، بهشت و جنهم هم دروغ است. من نمی دانم چه کسانی می برند و می خورند، اما از آنها می خواهم که یک سر هم به ما بزنند، کاهش آنها از خدا و عاقبت کارشان بترسند، چون در آن دنیا کسی نیست که به داد برسد و فقط ما هستیم و اعمالمان.»

آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

وبگردی