گفتگو با "سحر " ، دختر مکانیک ماشین های سنگین در شهریار + فیلم
حجم ویدیو: 67.63M | مدت زمان ویدیو: 00:08:10

دختر مکانیک/ به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا،  جاده داغی که طی کردیم ،  راهی به جز رسیدن به شهرک صنعتی گلگون ندارد. شهرکی که خیلی وقت نیست مقصد ماشین بازها شده است.

حمید، صاحب گاراژ می گوید: قبلا شهرک صنعتی بود اما حالا بیشتر ماشین بازها اینجا می آیند. او همکارانش را معرفی می کند. هر کدامشان یک سیک خودرو را تعمیر می کنند. سحر، حمید و علی هر سه ماشین های کلاسیک را تعمیر که چه عرض کنم، به قول معروف ماشین های کلاسیک را می کوبند و دوباره از اول می سازند.

رفع پوسیدگی، تغییر دکور داخلی خودرو، صداگیری، اکوستیک کردن و حتی نصب سیستم های خفن صوتی از جمله کارهایی است که این مثلث انجام می دهند.

و اما ،سحر بیگی در دانشگاه در رشته گرافیک درس خوانده و 12سال سابقه کار در تبلیغات دارد. یعنی از سال 84 به صورت حرفه ای و جدی این کار را ادامه داد تا زمانی که یک پاترول خرید و دنیایش تغییر کرد  و وارد دنیای آفرود، سفر و ماشین بازی شد.

به ماشین خودم قانع نبودم

او می گوید: وقتی پاترول خریدم مجبور شدم که مکانیکی هم یاد بگیرم. اول در حد کار کردن روی ماشین خودم بود اما وقتی وارد این دنیا (مکانیکی) شدم، علاقه ام آنقدر زیاد شد که به ماشین خودم قانع نشدم و مدل های مختلف و کارهای سخت را شروع کردم.

معیارهای همسر آینده

او در خانواده 5نفره زندگی می کرد. خواهر بزرگترش ازدواج کرده و برادرش کوچک تر از خودش، دامپزشک است. سحر هنوز ازدواج نکرده است. او درباره معیارهایش برای ازدواج می گوید: معاشرت کردن با خانمی که در دنیای مردانه بوده برای همسر، دوست و حتی خانواده سخت است. قطعا همسر آینده ام باید درک این قضیه را داشته باشد که مکانیکی علاقه من است و اگر آن را از من بگیرد چیزی از سحر نمی ماند. همراهم و پا به پایم باشد و من را حمایت کند.

می گوید:بچه زیاد دوست دارم ، دوست دارم خودم 4 بچه داشته باشم ( می خندد) قطعا اگر زمانی مادر بشوم مطمئنم برای بچه هایم خط مشی تعیین نمی کنم. سعی می کنم که چیزی که خوشحالش می کند و استعداد آن را دارند پیدا کنم و بچه ام را در آن راه هدایت کنم. به نظرم والدین بیشتر هدایت کننده است نه این که بخواهند به بچه مسیری را دیکته کنند.

مادرم می گفت تمام زنانگی ات را از دست می دهی

می گوید : پدرم خیلی تشویقم کرد در صورتی که من انتظارش را نداشتم. رشته پدرم در هنرستان اتومکانیک بود و کاملا علاقه من را به آچار و پیچ گوشتی و... درک می کرد. سعی کرد کمکم کنه و کتابهای خودش را برایم آورد. مادرم خیلی مقاومت می کرد و می گفت این همه درس نخواندی که در کارگاه کار کنی... دست هایت و ظرافتت از بین می رود و تمام زنانگی ات را از دست می دهی. اما  حالا که چند سال گذشته ، قبول کرده و راضی است چون موفق تر هستم. برادر و خواهرم هم من را تشویقم می کنند.

داشتن پاترول آرزوی بچگی ام بود

سحر از دنیای پاترول و آفرودبازی که می گوید ناخودآگاه به کودکی اش می رود. او می گوید: عمویی داشتم که یک پاترول خرید. آن زمان پاترول تازه وارد ایران شده بود و جزو ماشین های لوکس بود. ما سه تا بچه بودیم، خودش 4 تا بچه داشت و عموی دیگرم هم 3 تا بچه داشت. ما را در ماشین می انداخت و می برد کوه و در و دشت. خیلی به ما خوش می گذشت. یکبار در یکی از گردنه های تفرش عموی من با پاترول یک اتوبوس که در برف گیر کرده بود را در آورد. این در ذهن من ماند که پاترول ماشین خوبی است و هیچ جا نمی ماند. وقتی بزرگ شدم این در ذهنم بود که یک پاترول می خرم و خودم سوارش می شوم. زمانی که تصمیم گرفتم پاترول بخرم یک لشکر جلوی من ایستادند. همه می گفتند که در راه می مانی و همه اش باید کنار خیابان بمانی. اما گفتم اگر قرار باشد یک ماه لذت ببرم پاترول میخرم. اگر از این آرزویم بگذرم حسرت به دل می مانم. اول یک پاترول دو در خریدم. پاترول خریدن همانا و زندگی من عوض شدن همانا.

در باتلاق گیر کردم

یکی از سفرهای سحر برایش خاطره انگیز است چون می گوید آن سفر برایش خاص و تجربه ای عجیب بوده است.

او تعریف می کند: دوم عید از تفرش تصمیم گرفتم بروم میانکاله. آن موقع اپلیکیشن های پیشرفته مانند امروز نبود. در گوگل مپ جستجو کردم 7ساعت راه بود به نظرم معقول می آمد. 7 ساعت به 13ساعت تبدیل شد و من 2 بار 10 دقیقه ایستادم. حول و حوش ساعت 2 صبح به منطقه حفاظت شده میانکاله رسیدم. وارد منطقه که شدم آنتن نداشتم. با توجه به ذهنیتی که برایم ترسیم کرده بودند راه را ادامه دادم که ناگهان پشت فرمان خودرو خوابم برد. ماشین منحرف شده بود و شانسی که من آوردم این بود که در باتلاق گیر کردم و به دریا نرسیدم.

زمانی به خودم آمدم که صدای گاز خوردن ماشین را می شنیدم اما ماشین حرکت نمی کرد. اصلا نمی دانستم در چه موقعیتی هستم. بیل داشتم اما نتوانستم ماشین را بیرون بیاورم چون تا زانو در گل گیر کرده بودم. هر چه نگاه کردم نوری نمی دیدم. چاره ای نداشتم که بخوابم در ماشین فردا صبح موقعیتم را ببینم. خوابیدم و شانسی چشم هایم را باز کردم و نور دیدم. اصلا برایم مهم نبود که آن نور چیست؟ فقط احساس کردم مثل کشتی هایی که در جزیره گیر کرده، باید خودم را نجات دهم. دو تا چراغ قوه داشتم روی سقف ماشین رفتم و آن ها را روشن کردم و داد می زدم: "من اینجام... من اینجام!" نور ماشین به سمت من برگشت. خوشحال شدم. نزدیک که شدند دوستانم بودند. نگران من شده بودند و دنبالم می گشتند. آن روز تجربه ای بود که از آن به بعد ساعت های طولانی تنها سفر نکنم و حتما تجهیزاتم کامل باشد که سفر بروم. ماشین را گذاشتیم و فردا صبح با سه تا ماشین آفرود آمدیم و ماشین را در آوردیم اما نشد و مجبور شدیم با تراکتور ماشین را در آوردیم.

تعمیر سیم کشی ماشین با سیم ساختمانی

سحر سال گذشته برای کمک به سیل زدگان به استان های گلستان، لرستان و خوزستان سفر کرد و این سفر برای این که مردهایی که او را دیدند، باور کنند زن ها از پس هر کاری بر می آیند کافی بود. سحر می گوید: چند روز مداوم ماشینم در آب بود. وقتی به اهواز رسیدم سیم کشی ماشینم آب شد و شانس آوردم که ماشین آتش نگرفت. تا دو، سه روز داشتم سیم کشی ماشین را درست می کردم. آقایانی که برای کمک آمده بودند و به اصلاح دست به آچار بودند بالای سرم می آمدند و می گفتند: تو نمی توانی. بگذار من درستش کنم. گاهی عصبانی می شدم. اما شرط بستم که ماشین را 2 روزه درست می کنم. با ابتدایی ترین وسایل ماشین را درست کردم و معروف شده بودم که این دختره با پیچ گوشتی ماشین را روشن می کند. آنجا من از مردها خیلی حرف شنیدم. البته آقایانی هستند که من را در مکانیکی می بینند، ذوق می کنند و می گویند کاش که همسر من هم مکانیکی یاد بگیرد. آن بخش هایی که من را مسخره می کنند برایم خنده دار است و در ذهنم نمی ماند.

کلاس مکانیکی برای خانم

حالا او یک سابقه پر و پیمان دارد در مکانیکی. سحر که تعمیر ماشین های سنگین را هم تجربه کرده، قرار است در مردادماه امسال کلاس مکانیکی برای خانم ها برگزار کند. او در مورد انگیزه اش برای برگزاری این کلاس ها می گوید: به نظر من خانم ها باید دانش ماشین سواری را یاد بگیرند. در چند دهه گذشته ما راننده های خانم خیلی خوبی داشتیم. خانم ها در همه زمینه ها پیشرفت کردند ولی مشکل این است که مجالی نبوده که خانم ها از مکانیزم ماشین سر در بیاورند و معروف شده که خانم ها فقط "گاز و ترمز" بلدند. وقتی خانم ها به مشکلی بر می خورند آنقدر دانش آنها پایین است گاهی درگیر افرادی می شوند که از نداشتن اطلاعاتشان سوءاستفاده کنند و سر خانم ها کلاه می رود. من هم همین طور بودم. از سمت دیگر محیط مکانیکی مردانه است و حتی بعضی از آقایان ناراحت می شوند که همسرشان ماشین را تعمیرگاه ببرند. یعنی محیط تعمیرگاه برایشان ناامن محسوب می شود. من هم خیلی سختی کشیدم و بلاهایی سر ماشینم آمد که بعدها متوجه شدم که به هزینه های کمتر ماشینم تعمیر می شد. تصمیم گرفتم که کلاسی راه اندازی کنیم برای خانم ها. در حال حاضر ماشین های آفرود و کلاسیک است اما در دوره های بعد ماشین های سواری و به روز تر هم آموزش خواهم داد.

همه خانم ها می توانند

او ادامه می دهد: زمانی که می خواستم این کلاس ها را راه بیندازم همه می گفتند تو نمی توانی این کلاس ها را بیندازی. همه اش کلمه نمی توانی... نمی توانی... نمی توانی را می شنیدم. ولی چیزی که واقعا به آن ایمان دارم این است که همه می توانند فقط کافی است بخواهند. تنها آرزویم این است که خانم ها خود را در هر زمینه باور داشته باشند. مطمئنم با این باور حتما از پس کارهای سخت هم برمی آیند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

وبگردی