جرقه عشق یا آتش جدایی!
رکنا: محصل/ نگاه دختر و پسر جوان برای ثانیه هایی در هم گره خورد.اگر راستش را بگویندته دل هر دوی شان لرزید و فکرشان مشغول این نگاه شد. مادر و دختر پسر جوان هم زرنگ تر از آن بودند که حس فرزند خود رادرک نکنند.
این اتفاق در دید و بازدید نوروزی به مذاکره در باره یک موضوع جدی تبدیل شد. جرقه جاندار 2نگاه و مشورت خانواده های دختر و پسر جوان که ریش و قیچی را بزرگترها به دست گرفته بودند شرایطی را ایجاد کرد که آنها را در مهم ترین تصمیم زندگی خود یعنی ازدواج ، برای بهترین انتخاب به پیش برد. این طوری بود که خبر ازدواج این 2جوان در این روزهای بهاری کام همه اقوام و آشنایان را شیرین تر کرد و در یک مراسم ساده و بی آ لایش ،پیوند زیبای دختر و پسر جوان جشن گرفته شد. خاطره خوش این بهار دل انگیز ،از این پس و در هر نوروز با طراوت ،در جشن سالگرد ازدواج برای 2خانواده و عروس و داماد جوان خوشایند و قشنگ خواهد بود.
بی شک یکی از فلسفه های مراسم ویژه نوروز و تاکید بر دید و بازدیدهای اقوام و آشنایان،تازه شدن دیدار خانواده ها بوده تا برای شان یادآوری شود فلانی دختر خوب و با وقاری دارد و پسر فلانی ،اهل کار و سر به راه است و اینچنین است که 2جوان می توانند در جرقه یک نگاه عمیق سر و سامان بگیرند و پا به خانه بخت بگذارند.
تا چند سال قبل که تکلف های بی جهت و چشم و هم چشمی و بریز و بپاش های الکی کمتر بود و آدم های بی ریا به روی باز همدیگر پای در خانه قوم و خویش خود می گذاشتند طبیعتی خوش رنگ در بهار سرنوشت همه ما رقم می خورد.
اما کم کم با گسترش بغرنج فضای مجازی ،گرفتاری در معادله مجهول زندگی ماشینی و سردرگمی افراد درعادت به خصایص زشت و نکوهیده ای مانند دروغ و ریا و چشم و هم چشمی و... سبب شد دیگر دید و بازدیدها طعم و مزه آن قدیم ها را نداشته باشد.بعضی ها خود را یک سروگردن از دیگران بالاتر می بینند و یا مایل به رفت و آ مد نیستند و یا دنبال فرصتی برای خودنمایی هستند. برخی دیگر نیز احساس سرخوردگی و حقارت می کنند و چون فرصتی برای "قمپز" درکردن ندارند گوشه گیر و منزوی می شوند.
خدا ، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها ودیگر بزرگترهای فامیل را از ما نگیرد که هنوز هم حلقه اتصال پیوند عاطفی و احساسی هستند.
همین امسال عید ،چند بار به یکی از دوستان قدیمی زنگ زدم و فرصتی خواستم تا به دیدنش بروم. بهانه ای جور می کرد تا ما را از سرخودش باز کند. نگران شده بودم که شاید مشکلی وجود دارد یا از ما بدی و بی ادبی دیده که خودش را عقب می کشد. پیله اش شدم می گفت چون نتوانسته وسایل خانه اش را عوض کند احساس سرشکستگی می کند و آمادگی دید و بازدید ندارد.
به او گفتم می خواهم میهمان خانه دلت بشوم و چند دقیقه ای بنشینیم و با مرور خاطرات شیرین دوران مدرسه،حال و هوایی عوض کنیم. بالاخره به دیدنش رفتم،وسایل خانه اش خیلی هم خوب بود و حال هردوی ما هم خیلی خوب شد.
در این دید و بازدیدهای نوروزی ،یک ماجرای دیگر هم وجود داشت. یکی از اعضای خانواده گفت دیدن فلانی نروید. شنیده بودم پسرش زن طلاق داده و حال و احوال شان بعد از این ماجرا از هم پاشیده است. چون این ازدواج نافرجام بوده آنها با همه اقوام،قطع رابطه کرده اند.
نمی دانستم علت طلاق چه بوده و حس کنجکاوی ام گل کرده بود. با تحقیق در این باره دریافتم مشکل از توقع های خانواده این مرد جوان از عروس شان بوده که در میهمانی های خانوادگی آتش آن به پا شده و شعله اش سرنوشت آنان را سوزانده است و... .
واقعیت این است باید به یک نکته توجه داشته باشیم ،فلسفه و ماهیت این مراسم با شکل ظاهری آن از زمین تا آسمان فاصله دارد.
باید بی ریا باشیم ،اگر بزرگتریم به اعتبار و عزت بزرگی خود از یک سری مسائل پیش پا افتاده و بی ارزش چشم پوشی کنیم و ببخشیم تا بزرگی مان ثابت شود .
اگر هم کوچک تریم اصل ادب و معرفت را رعایت کنیم ،حرمت نگه داریم تا احترام مان حفظ شود.
مراقب باشیم مبادا حاشیه رسم و رسوم قشنگ مان دست و پاگیر بشود و برای مان دردسر و گرفتاری درست کند.
مراقب باشیم در این چند روز باقی مانده از تعطیلات نوروزی ،یک تابلوی کوچک در سفره هفت سین و جلوی آینه و ظرف سبزه بگذاریم و به خودمان و میهمان مان تذکر بدهیم «غیبت ممنوع».
از خودمان بگوییم وحساب و کتاب دارایی مان را در صندوقچه دل خود گذاشته ، حرف های قشنگ قشنگ بزنیم.
باید در دعایی ملتمسانه بخواهیم:
«خدایا ،یاری ام کن حرفی بیهوده نگویم و بیهوده حرفی نگویم. »
فرصت های مان اندک هستند و ما در مسیر رسیدن به مقصد باید با هدف و پرتکاپو باشیم.
برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
جالب بود