گزارش تحقیقی و مشاهدات از تنش آبی در کرمان
کرمان تشنهتر از اصفهان، اما...
رکنا: اوقات خاله نبات تلخ است: «سی سال باغم به آب بود حالا تکیده؛ از بیسوختی، بیگازوئیلی. پدر بچههام از بین رفت، من ماندم و هفت تا صغیر یتیم. گازوئیل شد بشکهای 800 هزار؛ ای به قرآن نتوانستم بخرم. 500 تا درخت داشتم حالا 7 تا هم نمانده. نگاه کن این همه نخل بیسر! دوازده خانواریم، روزگار نداریم، چه خاکی به سرم بریزم؟ رفتم بخشداری گفتم بچههام از تشنگی مردند، رحم کنید؛ بیست لیتر به من گازوئیل داد.»

میگویم خاله نبات چاه «دشت مهران» پروانه ندارد، زمینتان هم پروانه ندارد، گازوئیل که هیچ، باید این چاه بسته شود. میگوید: «ببندید به خدا راحت میشویم. به ماه رمضان راحت میشویم. زن و بچه میرویم توی چاه، خاک بریزید روی سرمان قشنگ صاف کنید، خیال همه راحت میشود.»میپرسم مردها کجا هستند این وقت روز؟ خاله کلثوم میگوید: «رفتهاند بندر کارگری، میروند چابهار، این طرف و آن طرف دنبال بدبختی. به خدا امسال از تشنگی هلاک شدیم. آب کشاورزی و خوردنمان همین چاه است؛ آن هم پول نداریم یک بشکه گازوئیل بخریم لااقل بچهها تشنه نمانند. هرکجا هم میرویم التماس میکنیم، فایده ندارد.»آفتاب نزده با مهندس حسین زراعتکار متخصص آبهای زیرزمینی از کرمان به سمت جیرفت و رودبار به راه میافتیم. قلههای سه شاخ کوهستان جوپار برف گرفته و سفید است. رو به رو، ماهان در میان سپیدارهای بلند از خواب برمیخیزد. آفتاب پشت کوههای پلوار در حاشیه کویر لوت، مثل سینی مسین بزرگی میلرزد. پیش از این فیلمهای دردناکی از پلمب چاههای غیرمجاز جنوب کرمان دیدهام و حالا میخواهم از نزدیک با روستاییها حرف بزنم و با معیشت و زندگیشان آشنا شوم و اینکه چرا ماجرای 11 هزار یا به روایتی 13 هزار چاه غیرمجاز این منطقه به کلافی سردرگم تبدیل شده؟
جاده کرمان - بم - زاهدان، دو راه به جیرفت دارد؛ راین و دهبکری. قرار میگذاریم از راین برویم و از دهبکری برگردیم. تا چشم کار میکند، دشت در دوسوی جاده پر از پلاستیک است. کمی بعد «هزار» را میبینم با آن دامنه وسیع و قلهای سفید از برف؛ چهارمین کوه بلند ایران پس از دماوند و الوند و سبلان. زراعتکار میگوید درست در همین نقطه، سه حوضه آبریز کرمان، جازموریان و کویر لوت از هم جدا میشود. اقلیم گیجکننده کرمان، هرلحظه از طبیعتی نادیده پرده برمیدارد. تک و توک، اتومبیلهایی که اول صبح در خیابانهای باریک راین دیده میشوند، یک دور کامل میدان امامزاده «شیر خدا» را به نیت زیارت میچرخند و باز به راهشان برمیگردند.
دقایقی بعد در ارتفاعات سربیژن، اقلیمی شبیه کردستان میبینم، با درختچههای کوچک و پراکنده در دامنهها و بوتههای جاز که شبیه خاری پوشیده از پنبه است. نزدیک سرشاخه مسیل خشک رودخانه «تهرودی» بم هستیم. زراعتکار توضیح میدهد که چگونه به بهانه آبخیزداری، جلوی سرچشمهها بند میکشند تا دور و برش باغ و ویلا بسازند. چیزی که شبیه آن را در ارتفاعات چهارمحال و بختیاری زیاد دیدهام. اما فکرش را نمیکردم که در استان خشکی مثل کرمان چنین خیالی از سر کسی بگذرد: «با این کار سرشاخه رودها را در درهها حبس میکنند؛ طرفهای سیرجان در شمال استان و هلیل جیرفت در جنوب زیاد میبینید. همه جا هست.»طبیعت کردستان که تمام شد، به جاده هراز میرسیم. باور کردنی نیست «دلفارد» با درختان سردسیری بادام و گردو و سپیدارها و کاجهای بلند چیزی کم از جادههای شمال ندارد. دو سوی دره پر است از ویلاهای خوش آب و رنگ که زیر چتر برگهای زرد و قرمز به خواب رفتهاند. ارتفاع کم میکنیم، مثل هواپیمایی که درحال فرود آمدن باشد، آنقدر که گوشهایم درد میگیرد. هزار و 200 متر باید پایین برویم تا به طبیعتی شبیه بندرعباس برسیم.نزدیک جیرفت کوهها از هم فاصله میگیرند و زمین سربی و سنگلاخی میشود با نخلهای پراکنده و گزهایی که انگار از زیر سیلاب بیرون آمدهاند. اینجا سطح سنگ بستر بالاست و مثل سیرجان و رفسنجان و زرند و کرمان در شمال، خبری از چاههای 380 متری نیست. خیلی از چاههای غیرمجاز 60 یا 70 متریاند؛ میگویند بعضی جاها 40 متر یا حتی کمتر. این وسط حقابه دارهای قدیم هلیل هم هستند که میگویند سد جیرفت، حقابه ما را گرفته و حالا چرا در حاشیهاش چاه نزنیم؟
صبحانه را در اداره منابع آب جیرفت میخوریم و حمید آذربیک مدیر این اداره، مانیتورش را برمیگرداند تا روستا به روستا تعداد لکههای سبز و قرمز را ببینم. سبزها مجازند و قرمزها غیرمجاز: «اکثر چاههای این منطقه بهدلیل مشکلات معیشتی مردم حفر شده. اینجا صنعتی وجود ندارد و مردم با کشاورزی امرار معاش میکنند.»
روستای «باغ باغویه» 50 تا لکه دارد؛ حدود 40 تا قرمز و بقیه سبز، روستای «زنگیان» و «خاتون آباد» هم همین طور. روستاهای ساحل هلیل یکسره قرمزند. «دوبنه» یک لکه سبز دارد و انبوهی لکه قرمز؛ آنقدر که نمیشود شمرد. «سرونی» هم مجاور هلیل است با 30 تا نقطه قرمز و 3 تا سبز و 30 تای دیگر زرد. زردها چاههای قبل از 85 هستند و میبایست به خاطر قدمتشان سبز میشدند اما همچنان بلاتکلیف ماندهاند.سال 89 قانونی تصویب شد که براساس آن کشاورزان برای چاههای بدون سندی که پیش از 85 حفر کرده بودند، میتوانستند پروانه بگیرند و از خدماتی مثل برق کشاورزی استفاده کنند. اما روستاییان جنوب کرمان یا بهدلیل صعب العبور بودن مناطق روستایی یا مشکوک بودن به این طرح، چندان استقبالی برای گرفتن مجوز نکردند. طبق این قانون چاههای پیش از 85 فرم یک و پس از آن فرم پنج محسوب میشوند اما آن طور که آذربیک میگوید خیلی از فرم یکیها به همان دلایلی که گفتم با فرم پنجیها قاطی شد. حالا کارشناسان با ارزیابی قدمت چاه و اراضی و باغهایی که با آن آبیاری میشود، میتوانند وضعیت چاه را برای تعیین تکلیف نهایی از قرمز به زرد تغییر دهند.
موضوع مهم دیگر اینکه بهدلیل افت سفرههای زیرزمینی، نه چاههای مجاز و نه غیرمجاز آبدهی سابق را ندارند و از سوی دیگر با گران شدن سوخت و همینطور رونق قاچاق، عملاً بسیاری از کشاورزان جنوب کرمان ناتوان از تهیه گازوئیل برای تأمین آب شرب و آبیاری اراضیاند. آذربیک میگوید: «میتوانید از نزدیک ببینید که خیلی از چاهها غیرفعالند و از این نظر میشود گفت آمارهای مربوط به تعداد چاههای غیرمجاز دقیق نیست. هرچاه لااقل معیشت 5 یا 6 خانوار را تأمین میکند و حالا که به مشکل سوخت خوردهاند، هر روز به شهرداری و بخشداری و ادارات مختلف مراجعه میکنند و عملاً کاری هم از دست کسی ساخته نیست. تعیین تکلیف چاههای جنوب کرمان، خیلی خیلی حیاتی است، وگرنه مشکلات زیادی به بار میآید.»مسأله فقط چاه بیپروانه نیست؛ چاهی که پروانه ندارد، یعنی وسط اراضی ملی و زمین بدون پروانه حفر شده: «وقتی نه زمین نه چاه مجوز ندارد، ماهم نمیتوانیم نظارتی داشته باشیم، نمیتوانیم موتور دیزلی را به موتور برقی تبدیل کنیم، نمیتوانیم مجوز آبیاری تحت فشار بدهیم یا از اضافه برداشت جلوگیری کنیم. گاهی این چاهها کنار چاههای پروانه دار است که روی آبدهی آنها هم اثر میگذارد.»
معنای فنی کنار هم قرار گرفتن چاهها این است که آب یک چاه در چند نقطه نزدیک به هم تقسیم میشود. کشاورزان کمتر این موضوع را میدانند و به جای گزارش دادن و جلوگیری از حفر چاه جدید، از لو رفتن آن نیز جلوگیری میکنند. از سوی دیگر همین موضوع آمار چاههای غیرمجاز را بالا میبرد که درواقع نادرست است. مسئولان میگویند اگر ارادهای بالادستی برای ساماندهی چنین وضعیتی باشد، میتوان چاهها را تجمیع کرد تا هم کشاورزان از خدمات دولتی برخوردار شوند و هم برداشت از سفرههای زیرزمینی تحت کنترل باشد.دشت جیرفت که یکی از پرآبترین دشتهای کرمان است، سالانه با 45میلیون مترمکعب کسری مخزن مواجه است. 30 حلقه چاه آب شرب شهری هم با کاهش جدی آبدهی رو به روست و پتاسیم بالایی دارد. کنارههای سفره، شور و تلخ شده و کود و سموم کشاورزی هم آن را آلوده کرده است.دوباره به جاده برمیگردیم تا مناطق جنوبیتر را ببینیم؛ مقصد، رودبار جنوب. سمت چپ پر است از سولههای نایلونی و کشت و کار گلخانهای و سمت راست نخلستانهای وسیع و مرکبات. در شمال استان که تک محصولی است، درختان پسته مثل بوتههای بیبرگ و بار در خواب زمستانیاند و اینجا گلخانه و باغ، زنده و بهاری. عنبرآباد در دوردست، خط سبز وسیعی است با بینهایت باغ؛ شمالی در دل کویر. هربار که چشمت را ببندی و باز کنی، خودت را جای دیگری از کشور مییابی؛ گاه در نخلستانهای جنوب، گاه در باغهای پرتقال و لیموی شمال، گاهی در بیابانهای یزد... و نمیدانی کدامش حقیقت دارد و کدامش ساختگی است؟
قلایی رئیس خانه کشاورز رودبار میگوید کاشت و برداشت در این شهر دائمی است. یعنی همان زمان که محصولی کاشته میشود، محصولی هم درحال برداشت است: «پاییز کنجد و وسمه و حنا برداشت میکنیم و همان موقع هندوانه و گوجه و پیاز و سیب زمینی میکاریم. در اوج زمستان که همه جا برف است، خیار و گوجه و پیاز و هندوانه برداشت میکنیم و ارزن و یونجه میکاریم...» به گفته وی یونجه رودبار در سال 19 بار چیده میشود و این در دنیا بینظیر است. اگر بادام و گردو را حذف کنید، تقریباً همه محصولات جهان بهصورت چهارفصل در این شهر به عمل میآید. اما چرا مردم تا این اندازه فقیرند؟
در بلوار مرکزی رودبار که با میوههای سیمانی تزئین شده و کشاورزی با لباس محلی درحال کشیدن گاری بزرگ هندوانه است، مردم با چهرههای بلوچی بندری، در دو صف بلند توزیع سبد کالا ایستادهاند. فقر از سر و روی مردم میبارد. هربار همین سؤال را از کسی میپرسم؛ با این همه چاه غیرمجاز، با این همه اراضی ملی بدون پروانه، با این همه باغ و این همه تنوع محصول، چرا مردم تا این اندازه در فقر غوطه میخورند؟ یافتههایم را در چند جمله مینویسم؛ اینجا هیچ سردخانهای نیست، اینجا هیچ کارخانهای برای تبدیل و فرآوری محصولات وجود ندارد، اینجا هیچ شرکت بازرگانی برای بازاریابی فعالیت نمیکند، اینجا هیچ واحدی برای بستهبندی نیست، حتی بستهبندی یونجه و مهمتر از همه اینکه کشاورز – بازرگانان غیربومی، زمین را به بهایی اندک از اهالی اجاره میکنند و شیره زمین را که مکیدند، تحویل صاحبش میدهند و به دشتی دیگر در استانی دیگر کوچ میکنند. چیزی که نظیرش را در دشتهای اصفهان و یزد و چهارمحال و بختیاری هم دیدهام.از سوی دیگر رودبار نقطه طلایی قاچاق سوخت، قاچاق انسان، قاچاق مواد مخدر و هرنوع قاچاق دیگری از شرق و جنوب محسوب میشود و همین موضع جاذبه آن را برای سرمایهگذاران کم میکند یا باعث ناکامی در برخی برنامههای مدیریتی میشود. اینجا اگر بخواهی چاهی را ببندی، باید منتظر عواقبش هم باشی.
مهندس عبدالحمید میرشکاری مدیر آبیاری شهرستان رودبار میگوید: «75درصد اراضی این شهر، اراضی ملی است و هنوز تعیین تکلیف نشده. 3 هزار و 602 حلقه چاه مجاز داریم و هزار و 448 حلقه بدون پروانه که وضعیت آنها هم مشخص نیست. 825 حلقه چاه داریم که متعلق به قبل از سال 85 است و میبایست پروانه میگرفتند اما بموقع پرونده تشکیل ندادهاند. در زمینه آب شرب البته پیشرفت کردهایم و الان 50 درصد آبرسانی از طریق شبکه انجام میشود و 20 درصد هم با تانکر. میماند 30 درصد که تا حالا نتوانستهایم خدماتی بدهیم.»در روستاهای رودبار خیلیها مثل خاله نبات برای پرداخت هفت میلیون وام آلونک مسکن مهر، چند تا بزشان را فروختهاند و حالا که قیمت گازوئیل سر به فلک گذاشته، بزی هم ندارند که نقد کنند یا لااقل شیرش را بخورند. خیلیهای دیگر سود وامشان 35 میلیون شده و مجبورند وام دیگری برای صاف کردن اولی بردارند اما بانک ضمانت کارمند میخواهد. ابراهیم طهوری را در روستای بیژن آباد میبینم: «شما هزار کیلومتر این دور و بر بگرد، ببین کارمند پیدا میکنی؟»
همان سؤالی را که در دشت مهران از خاله نبات پرسیدم، از او میپرسم و همان پاسخ را میشنوم؛ دشت هم اراضی ملی است هم ممنوعه، چاهت هم پروانه ندارد، چه میکنی اگر ببندند؟اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
-
خوانندگی بی نظیر محسن تنابنده با آهنگ بندری که صدبار هم ببینی کمه/آقای تنابنده ثابت کرد همه فن حریفه
ارسال نظر