دلایل ناامیدی جوانان و بروز رفتارهای ضد اجتماعی

ناصر جعفرزاده،  رئیس سازمان نظام روان‌شناسی گفت: مردم ایران در مدت زمانی کمتر از یک ماه در نتیجه وقوع ۲ حادثه Incident تاسف بار برای دختران سرزمین، دچار یک تاثر و اندوه عمومی شدند. حالا جامعه به این فکر می کند راه برون رفت از شرایط فعلی و رسیدن به جامعه ای که شنیدن این اخبار دلخراش در آن عادی نشده باشد چیست؟ برای رسیدن به پاسخ این سوال با عباسعلی اللهیاری، رئیس سازمان نظام روان‌شناسی و مشاوره و استادیار گروه روان‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس به گفتگو پرداختیم:

طی سال‌های اخیر همواره شنیده ایم که آسیب‌های اجتماعی در کشور رو به افزایش است. چه عواملی در بروز شرایط فعلی موثر هستند و در اداره جامعه کجا غفلت شده است؟

وقتی از آسیب اجتماعی صحبت می‌کنیم ابتدا باید مفهوم سلامت اجتماعی را از خود سوال کرده باشیم و ببینیم در این مورد چه خلاءهایی داشته ایم که شرایط به موقعیت آسیبی از آسیب اجتماعی گرفته تا آسیب جسمانی و حتی روانی رسیده است.

امروزه رویکرد علمی دنیا به سلامت، یک مفهوم چهار بعدی شامل سلامت جسمانی، سلامت روانی، سلامت اجتماعی و سلامت معنوی است. وقتی با موارد آسیبی مثل رویدادهای تاسف بار چند هفته اخیر مواجه می شویم به طور قطع نشان دهنده این است که یک یا چند بعد از سلامت مورد بی توجهی قرار گرفته و فراموش شده است.

در بسیاری کشورهای توسعه یافته تا ۷۰ درصد بودجه های سلامت صرف سلامت روانی و اجتماعی می شود؛ این در حالی است که ما تنها ۳ درصد بودجه سلامت را صرف سلامت روان می کنیم و آن هم برای تامین تخت در بیمارستان روانی است

از مفهوم ۱۰۰ درصد سلامت فقط ۲۰ درصد آن جسمانی است. این در حالی است که در کشور ما موضوع سلامت در سال‌های گذشته روی سلامت اجتماعی متمرکز بوده و تمام بودجه و برنامه ریزی و نگرش‌ها روی سلامت جسمانی تاکید کرده است. همین نگاه به جامعه هم تزریق شده به طوری که توجه جامعه به تغذیه و ورزش Sport جسمانی تا حدی زیادی جلب شده اما همین افراد با یک تلنگر و بحران، دچار فروپاشی می شوند. این به آن معناست که در جامعه ما مقابله با ناکامی و «سخت روحی» یا در فرهنگ خودمان «نستوهی» که ریشه تاریخی در عرفان و ادبیات ما دارد از بین رفته است. یا در سلامت اجتماعی همین جوان ورزشکار، پرخاشگر هم هست و توانایی کنترل خشم ندارد یا در موضوع ازدواج بلوغ جسمانی ندارد.

یکی از دلایل بروز آسیب‌های اجتماعی همین خلاء است. تمرکز ما روی سلامت جسمانی بوده و بودجه های هنگفت صرف کردیم. با کنترل سازمان بهداشت جهانی همه ساله شاخص‌های سلامت جسمانی را ارائه می دهیم. خودمان هم برنامه‌های وسیع برای پیشگیری و درمان بیماریهای جسمانی داریم در حالی که حتی در همین بعد سلامت نیز انواع و اقسام بیماریهای جسمانی قلبی و ... در فضای استرسی جامعه بروز و ظهور می یابند و ورزشکاران ما دچار مشکلات عصبی می شوند. حتی اگر بخواهیم فقط سلامت جسمانی را تضمین کنیم لازم است سلامت روان و سلامت اجتماعی را مورد توجه قرار دهیم.

متولی سلامت کشور باید نگاه پزشکی و دارونگری و جراحی محوری را کنار بگذارد. تا زمانی که نگاه ما این است، همین مشکلات را در آینده هم داریم و چه بسا بحرانی تر هم بشود. در بسیاری از کشورهای توسعه یافته تا ۷۰ درصد بودجه های سلامت صرف سلامت روانی و اجتماعی می شود؛ این در حالی است که به گفته وزارت بهداشت، ما تنها ۳ درصد بودجه سلامت را صرف سلامت روان می کنیم که آن هم برای تامین تخت در بیمارستان روانی است. نسبت به ابعاد سلامت غفلت تاریخی داریم تخصیص بودجه و نگرش باید اصلاح شود. در دلسوزی مسئولان تردیدی نداریم اما با نگاه فعلی قاطعانه می گویم هرکس وعده دهد در آینده سلامت مردم بهبود پیدا خواهد حرفی شعاری و غیر کارشناسی زده است.

گام نخست برای کنترل و مقابله با آسیب‌های اجتماعی چیست و با ادامه وضعیت فعلی چه تصویری از جامعه در قبال آسیب‌های اجتماعی قابل ترسیم است؟

رگ حیاتی ما به این بستگی دارد که نگاهمان را عوض کنیم؛ در غیر این صورت بودجه کشور را هدر داده ایم اما سلامت مردم تغییری نکرده است. اثرات آسیب‌های اجتماعی از جنگ هم خطرناک تر است. در آسیب‌های اجتماعی خانواده و فرد از درون در حال فروپاشی است در اینجا بدون حمله نظامی کشور از بین می رود. ما نیروهای جوان را تبدیل به یک نیروی مریض پرخاشگر و بزهکار می کنیم که هم برای خود و هم برای جامعه خطرناک هستند. در حالی که همین جوانان را هم در صورتی که آموزش می دادیم و پیشگیری می‌کردیم نیروی سازنده کشور می شدند.

در سال‌های اخیر با موضع گیری دقیق رهبری در سیاست‌های مختلف، مسئولان کشور دعوت شدند و خودشان در مرکز میدان مساله آسیب‌های اجتماعی را هدایت می کنند. در بحث برنامه‌ریزی و ورود اسناد بالادستی اقدامات خوب است اما اثرگذاری وقتی است که برنامه‌ریزی‌های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت داشته باشیم.

تا می خواهیم گوشه ای از آسیب‌های اجتماعی را درمان یا بهبود بخشیم، انواع و اقسام آسیب‌ها در اشکال دیگر از گوشه و کنار جامعه بیرون می زند و همیشه چند قدم از آسیبها عقب هستیم

باید به سمت ارتقای سلامت اجتماعی برویم. واقعیت این است که نگاه درمان‌محور در حوزه آسیب‌های اجتماعی اگرچه لازم است اما در وضعیت فعلی جامعه ما کارایی چندانی ندارد. شرایط به گونه ای است که تا می خواهیم گوشه ای از آسیب‌های اجتماعی را درمان یا به مفهوم دقیق‌تر بهبود ببخشیم، انواع و اقسام آسیب‌ها در اشکال دیگر از گوشه و کنار جامعه بیرون می زند و همیشه چند قدم از آسیبها عقب هستیم. ما باید به فکر بستن گلوگاه‌ها باشیم تا ورودی جامعه در زمینه مشکلات اجتماعی کمتر شود. باید قبول کنیم منابع کشور محدود است و گلوگاه‌ها به قدری گشاد شده اند که با روند فعلی به گرد آسیب‌های اجتماعی هم نمی رسیم. مونیتورینگ و پایش مسایل اجتماعی باید در اولویت کار قرار گیرد و در کنار آن، موضوع پیشگیری را برای افراد و گروه‌های در معرض خطر دنبال کنیم. در نهایت موضوع مداخله برای افرادی که دچار آسیب‌های اجتماعی و روانی شده اند باید مورد توجه باشد تا بتوانیم پیش‌بینی کنیم ظرف ۵ یا ۱۰ سال آینده چه گام‌هایی قرار است برداریم.

به موضوع گلوگاه‌های بروز آسیب اجتماعی اشاره کردید. این گلوگاه‌ها در جامعه ما در چه جایگاه‌هایی واقع شده است؟

در بحث آسیب‌های اجتماعی و روانی مثل طلاق، عدم کنترل خشم، اعتیاد و سوء مصرف مواد مخدر Drugs و ... تجارب ما نشان می دهد که خلاءهایی در جامعه وجود دارد که سیل آسیب‌های اجتماعی را سبب می شود. یکی از مهمترین موارد توجه به سال‌های نخست زندگی است. ما در ارائه آموزش‌های فرزندپروری به خانواده ها غفلت کرده ایم. پرورش شتر مرغ در کشور نیاز به دوره تخصصی دارد اما در همین کشور پدر و مادر بچه دار می شوند در حالی که حداقل‌های فرزندپروری را نمی دانند. در گذشته نهادهای سنتی و خانواده گسترده در کنار افراد سالمند خانواده سبب می شد که تا حد زیادی این خلاء پر شود اما امروزه این نقش‌ها فراموش شده یا به نهادهای دولتی سپرده شده بنابراین لازم است دستگاه‌های دولتی و حاکمیتی در این زمینه ورود کنند و حتی شده به صورت اجباری آموزش‌های فرزندپروری با شیوه علمی و با تکیه بر آموزه های فرهنگی و دینی خودمان به پدر و مادرها ارائه شود و تنها با این روش است که در درازمدت بسیاری آسیب‌های اجتماعی کنترل می شود.

علم روانشناسی ثابت کرده است دقیق ترین آثار عملکرد مادر در خانواده همچون نقشی بر سنگ بر شخصیت کودک اثر دارد. زندگی کودک در سال‌های نخست زندگی باید به طور کامل طی شود.

در مطالعه شخصیت بسیاری از افراد بزهکار در می یابیم که ارضا نشدن نیازهای عاطفی در دوران کودکی و خردسالی از دلایل جدی بروز جرایم و آسیب‌های اجتماعی است

در حالی که اگر مادر رضایت از زندگی نداشته باشد و نتواند احساس مثبت خود را به فرزند منتقل کند، مشکلات در بزرگسالی نمایان می شود. در مطالعه شخصیت بسیاری از افراد بزهکار در می یابیم که ارضا نشدن نیازهای عاطفی در دوران کودکی و خردسالی از دلایل جدی بروز جرایم و آسیب‌های اجتماعی است. بحران‌های عاطفی مانند زخمی در روح و روان فرد که در اثر ضربات روحی دوران کودکی به وجود می آیند، تمام رفتارهای دوران بزرگسالی را تحت تاثیر قرار می دهند. از جمله فقدان روابط اجتماعی سالم، فقدان مهارت‌های ارتباطی موثر، نبود اعتماد و عزت نفس که سبب می شود کمترین بحران‌ها و ناکامی‌ها سبب بروز اعمال پرخاش‌گرایانه شود. یکی از گلوگاه‌ها همین ظرفیت دوران کودکی است که ما نسبت به آموزش آن به والدین اقدام درخوری انجام نداده ایم.

یک گلوگاه دیگر اینکه به آموزش مهارت‌های زندگی به شهروندان از هر قشری بی توجهی شده است. با افزایش سن باید متناسب با مقتضیات سنی و زمانی، آموزش‌های مهارت‌های زندگی در سنین کودکی، نوجوانی، جوانی و حتی بزرگسالی ارائه شود. در حال حاضر مدارس و دانشگاه‌های ما همه نوع علم حتی علومی که چندان در زندگی کاربردی نیستند را ارائه می دهند اما در مورد آموزش‌های زندگی سالم غفلت کرده ایم. مهارت‌هایی مثل مقابله با خشم، مقابله با استرس، تفکر منطقی، ارتباط متقابل و همدلی، نیازمند دوره و کلاس یا ارائه از سوی رسانه های موثر و پر مخاطب مثل صدا و سیما است. فردی که آموزش ندیده مبتنی بر غرایز خود رفتار می کند و در مواجهه با بحران‌ها دست در خزانه آموزش‌های رفتاری خود می کند اما از آنجا که آموزش درستی ندیده است، رفتاری غیراجتماعی مثل پرخاشگری، افسردگی، درگیری و ... از خود بروز می دهد. باید تفکر حل مساله، قدرت تحلیل شرایط و نگاه منطقی به شهروندان آموزش داده شود و این با شعار محقق نمی شود بلکه یک چارچوب رفتاری استاندارد و الگوی منطبق با فرهنگ ملی و اسلامی باید به مردم معرفی شود.

به نظر کارشناسان، در کنار عوامل روانی، برخی عوامل اجتماعی هم در بروز آسیب‌های اجتماعی موثر است. مهمترین عوامل اجتماعی از نظر شما چیست؟

ما نتوانسته ایم برای جوانان کشور برنامه ریزی کنیم، اشتغال از مسائل اصلی است که در آن ضعیف عمل کرده ایم. در کنار آن بیکاری، فساد و تبعیض سبب بی اعتمادی و نا امیدی جوانان به آینده شده است و همین از عوامل اصلی رفتارهای پرخاشگرایانه و ضد اجتماعی در جوانان و دیگر اقشار است. کشور ما فشارهای ناشی از جنگ تحمیلی را پشت سر گذاشته است و جوانان ما نشان داده اند اگر به آنان اعتماد شود، می توانند کارهای بزرگ انجام دهند اما به این موضوع آن طور که باید و شاید پرداخته نشده است. این جوانان می توانند کشور را اداره کنند اما همین افراد به دلیل ضعف ساختاری و برنامه‌ریزی غلط اقتصادی جامعه را تحت تاثیر قرار داده و می بینیم که آسیبهای اجتماعی به طور روزافزون در حال افزایش است. باید پژوهش و علت شناسی در سطح ملی انجام شود تا عوامل دیگر شناسایی شود زیرا پرداختن به آسیب‌های اجتماعی بدون شناختن دلایل آن بی نتیجه است.

در کنار بیکاری، فساد و تبعیض سبب بی اعتمادی و نا امیدی مردم به آینده شده و همین از عوامل اصلی رفتارهای پرخاشگرایانه و ضد اجتماعی در جوانان است

انسانی که از نظر عاطفی و احساسی سرشار شده باشد و هیچ گونه کمبودی از این جهت نداشته باشد، در برخورد با محیط اجتماعی به همسایگان، شهروندان از کودک تا سالمند به عنوان عزیزان خود نگاه می کند. سلامت روانی سبب می شود که فرد حس نوعدوستی و درک همدلانه را در عالی ترین سطح در وجود خود احساس کند. چنین فردی آماده کمک به همنوعان است و با تمام وجود در خدمت اطرافیان خود قرار می گیرد. طبیعی است چنین فردی کمترین میزان حس خودآزاری یا دیگر آزاری را از خود بروز می دهد، چه رسد به اینکه مرتکب جنایاتی مثل قتل Murder دختر شش ساله یا سبب مرگ دختر ۸ ماهه شود. رفتار ضد اجتماعی ریشه در خلاء روحی دارد و سوال این است که چه اتفاقی در سطح جامعه افتاده که فرهنگ اسلامی و ایرانی مبتنی بر نوعدوستی و ایثار تبدیل به چیزی شده که افرادی با بی رحمی کامل چنین جنایاتی را انجام می دهند؟

این افراد در خانواده و جامعه محلی و محیطی بزرگ شده اند که نه تنها نیازهای آنان کامل برطرف نشده بلکه همیشه هم کمبود داشته اند و هم در پاره ای موارد خودشان در کودکی دچار آسیب‌هایی شده اند. در کودکی دچار طرد کامل شده اند و قربانی برخی تجاوزها و پرخاشگری‌ها شده اند و نیازهای آنها ارضا نشده است. کسی که به درستی تربیت شده باشد خصلت‌های انسانی را در خود پرورش می دهد و در مقابل فردی که زمینه عقده ای و بیماری روانی دارد و در خانواده ای نابسامان پرورش یافته است، نه تنها درک همدلانه ندارد بلکه زمینه قساوت در وی پرورش یافته است. باید آموزش‌ داده شود تا از پرورش چنین شخصیت‌های جلوگیری شود. این افراد راهی جز درمان‌های علمی و روانشناختی ندارند البته در کنار اعمال قانون. مجازات و زندان Prison سبب بهبود نمی شود مگر اینکه تحت روان‌درمانی عمیق و بازسازی شخصیتی قرار گیرند. بسیاری از کشورها دراین زمینه تجربیات موفقی دارند.

نقش علوم روانی و اجتماعی در مواجهه با پرونده های این چنینی چیست؟

این اتفاقات به صورت موردی رسانه ای می شود و جامعه را تحت تاثیر قرار می دهد. اما به عنوان کسی که از شرایط روانی جامعه مطلعم باید بگویم مشابه این افراد بیمار در سطح جامعه بسیارند که هنوز فرصت ارتکاب جرم Crime را پیدا نکرده اند و شرایط طوری به وجود نیامده که بیماری خود را بروز دهند اما زمینه ارتکاب جرم در آنها وجود دارد. باید این موارد شناسایی و پیشگیری شود. اینکه ما هرازگاهی شاهد چنین حوادث Accidents وحشتناک و خشونت باری باشیم، جامعه تحت تاثیر قرار گیرد، کارشناسان اظهار نظر کنند و پس از مدتی همه چیز فراموش شود، برخورد

در کشورهای توسعه یافته در موارد این چنینی خبره ترین روانشناسان و جامعه شناسان در کنار پرونده قرار می گیرند

درستی نیست. در کشورهای توسعه یافته در موارد این چنینی خبره ترین روانشناسان و جامعه شناسان در کنار پرونده قرار می گیرند و از لحاظ علت شناسی و پدیدارشناسی مساله را مورد مطالعه دقیق قرار می دهند و به برنامه ریزان مشاوره می دهند که چه کنیم در آینده شاهد چنین رفتارهایی در جامعه نباشیم. این در حالی است که در کشور ما در هیچ یک از این فجایعی که رخ داده است مسئولان از کارشناسان خبره دعوت نکرده اند که در روند رسیدگی به پرونده مشارکت کنند. حوادثی که اخیرا رخ داده در کنار تاثر اجتماعی عمیق، یک فرصت مطالعاتی بسیار ارزشمند است که نباید از دست برود. باید کیفرشناسان، روانشناسان، حقوقدانان و جامعه شناسان در قالب یک تیم این موارد را ارزیابی دقیق کنند تا در آینده کمتر شاهد این موارد باشیم. اما می‌بینیم این موارد پس از مدتی فراموش می شود و باید منتظر وقوع فجایع مشابه باشیم.

اگر یک درصد احتمال دهیم که فرد مجرم پس از خروج از زندان احتمال ارتکاب مجدد جرم دارد، چنین فردی باید تحت نظر و به صورت مشروط از زندان خارج شود و وضعیت روحی و روانی وی به طور مرتب از سوی مددکار اجتماعی بررسی شود

مجرم

البته ما چند سالی است اقداماتی را آغاز کرده ایم و مراکز مشاوره را با همکاری سازمان زندانها راه اندازی کرده ایم اما در گام‌های اولیه هستیم. ایده آل موضوع این است که اگر فردی بزهی را مرتکب شده و به زندان افتاده و کیفر خود را سپری می کند، باید تحت مشاوره و مداخله روانشناختی قرار گیرد. علم به ما می گوید که در طول زندان باید بازسازی شخصیتی انجام شود. اگرچه سخت است اما با روان درمانی عمیق، مددکاری اجتماعی، مشارکت اجتماعی خانواده و جامعه قابل انجام است. در مواردی هم که روی فردی روان درمانی اثربخش نباشد و یک درصد احتمال دهیم پس از خروج از زندان احتمال ارتکاب مجدد جرم دارد این تجربه در دنیا اثبات شده که باید چنین فردی تحت نظر و مشروط از زندان خارج شود و باید به طور مرتب به روانشناس و مشاور مراجعه کند و مددکار اجتماعی وضعیت روحی و روانی وی را بررسی کند. اگر کسی پس از ۲ سال از زندان خارج شده و دچار طرد اجتماعی شده و اشتغالی ندارد، این طبیعی است که فرد ممکن است مجدد مرتکب جرم شود و این وظیفه جامعه مدنی و نهادهای حاکمیتی است که شرایط فرد را پس از خروج از زندان رصد کنند.

در هر ۲ مورد فجایع اخیر، متهمان سابقه کیفری و انجام جرایمی را داشتند. یک مطالبه عمومی در سطح جامعه شکل گرفته است که سیستم قضایی و انتظامی در قبال چنین افرادی با دقت نظر بیشتری رفتار کند. این مطالبه از نظر علمی واقعی است یا ناشی از احساسات جمعی مردم؟

این انتظار خامی است که تصور کنیم یک مجرم با گذراندن دوره محکومیت خود به خود اصلاح شود. حتی در موارد بسیاری، مجرم در حبس با روشهای مختلف ارتکاب جرم هم آشنا می شود و بالقوه زمینه ارتکاب جرم در وی تقویت می شود.در حالیکه باید شخصیت ضد اجتماعی را در محیط قرنطینه قرار دهند و در نهایت به صورت قدم به قدم وارد جامعه کنند و با نظارت اجتماعی شرایط اشتغال فرد پیش بینی شود. در غیر اینصورت رها کردن یک شخصیت ضد اجتماعی بدون هیچ ذخیره رفتاری سالم و بدون پیوستگی فرد با جامعه منجر به تکرار جرم خواهد شد. حتی ممکن است لازم باشد مددکار اجتماعی تا پایان عمر همراه وی باشد البته این هزینه بر است اما در مقابل هزینه روانی جامعه در بروز فجایع بسیار ناچیز است. هزینه درمان این افراد بسیار کمتر از شوک و حیرت جامعه است زیرا افراد ضد اجتماعی از گلوگاه‌های اجتماعی گذر می کنند و در کنار دیگر افراد جامعه حضور دارند تا روزی که زمینه را برای بروز نیت‌های درونی خود فراهم ببینند.

سلامت جامعه و امنیت روانی جامعه بسیار مهم است. ظرفیت یک جامعه در پذیرش شوک‌های روانی محدود است و قطعا هیچ مسئولی راضی به این وضعیت نیست. اگر با شیوه های سنتی برخورد کنیم و با بگیر و ببند و سپس آزادی Freedom بدون شرط اقدام کنیم موارد مشابه هم قابل انتظار است. این حوادث یک هشدار به مسئولان و تصمیم سازان است که خلاء های جامعه را برطرف کنند. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.