رکنا گزارش به مناسبت روز جهانی آتشنشانان
آتش نشان های قهرمان ؛ از دل شعلهها که بیرون میآیند، چه کسی دلشان را درمان میکند؟ + فیلم
رکنا، در روز جهانی آتشنشان، خوب است که بنر نصب کنیم و از فداکاریها قدردانی کنیم. اما بهتر است که واقعیت را ببینیم: آتشنشان ایرانی در خط مقدم جنگ با مرگ ایستاده، بیلباس زرهی، بیتسلیحات مدرن. درست وقتی شعلهها خاموش میشوند و مردم به زندگی روزمره برمیگردند، قهرمانان خاموش ما با موجی از تنش، اندوه و فشار روانی بیپاسخ روبهرو میشوند. نبود پشتیبانی رواندرمانی، آنها را به سوی فرسودگی ذهنی، بحرانهای خانوادگی و گاه فروپاشی شخصی سوق میدهد.

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، در ایران، واژه «آتشنشان» نه فقط یک شغل است، که قصیدهای از ایثار، فداکاری و جانفشانی است. اگر در جایی از جهان، آتشنشانان با تجهیزات مدرن، پوششهای بیمهای کامل و پشتیبانی گسترده روانی و مالی در صحنههای خطر ظاهر میشوند، در ایران اما داستان متفاوت است: اینجا آتشنشانان دست خالی و دل پر از تعهد، دل به شعلهها میزنند؛ به امید نجات جان و مال مردمی که شاید هیچگاه نام قهرمانانشان را ندانند.
وقتی تجهیزات نیست، جانْ ابزار کار میشود
آتشنشانیهای کشور با کمبودی جدی روبرو هستند، بیش از ۲۰۰۰ دستگاه خودرو در سراسر کشور کم داریم، آنهم در کشوری با جمعیتی بالغ بر ۸۵ میلیون نفر و شهرهایی مثل تهران، مشهد و اصفهان که هر کدام دهها میلیون متر مربع فضای شهری قابل اشتعال دارند. همین خودروهایی هم که فعلاً در خدمت هستند، در اغلب موارد عمری بیش از ۳۰ سال دارند؛ فرسوده، ناکارآمد و حتی گاه خود تهدیدی برای جان امدادگران.
سایه سنگین نبود بودجه ملی و سیاستگذاری معیوب
سالهاست که تخصیص بودجه به سازمان آتشنشانی در کشور نه اولویت دارد و نه درک میشود. در حالی که در بسیاری از کشورها، به ازای هر ۵۰۰۰ نفر یک ایستگاه استاندارد آتشنشانی فعال است، در ایران این نسبت در برخی مناطق به ازای هر ۵۰ هزار نفر یک ایستگاه رسیده است. بسیاری از ایستگاهها حتی امکانات اولیه برای تأمین امنیت مأموران خود را ندارند: لباس ضدحریق استاندارد، دستگاه تنفس مناسب، نردبانهای بلند و خودروهای مخصوص ساختمانهای مرتفع، همچنان در لیست «درخواست» باقی ماندهاند.
شهرداریها با دست خالی، دولت با چشم بسته
آتشنشانی در ایران زیرمجموعه شهرداریهاست. همین ساختار باعث شده که تفاوت فاحشی میان سطح خدمات در شهرهای برخوردار و مناطق محروم دیده شود. در تهران شاید هنوز بشود برخی تجهیزات را با هزار فشار تأمین کرد، اما در شهرهایی مانند ایذه، سربندر یا حتی شهرکهای صنعتی اطراف کرج، آتشنشانها امکانات بسیار محدودی دارند.
در این بین، وزارت کشور و دولتهای مختلف، عمدتاً با وعدههای کلی و بدون برنامهریزی عملی، از کنار بحران عبور کردهاند. تخصیص بودجه ملی برای نوسازی ناوگان آتشنشانی، که بارها در مجلس مطرح شده، هنوز از مرحله تصویب عبور نکرده است. هیچ برنامهای برای تربیت نیروی جایگزین، پشتیبانی روانی از مأموران آسیبدیده یا حتی بیمه کامل عمر و درمان این نیروها وجود ندارد.
بزرگترین آتشسوزیها، کوچکترین نتیجهها
حادثه پلاسکو هنوز از ذهنها نرفته. ساختمانی که فرو ریخت و در دلش چندین آتشنشان جوان مدفون شدند. آن حادثه، نمادی شد از فداکاریهای بیپشتوانه، از مرگهایی که میشد پیشگیری کرد، اگر فقط صدایی شنیده میشد. اگر بعد از پلاسکو، ساختار ایمنی شهری بازنگری میشد، اگر تجهیزات جدید خریداری میشد، شاید ماجرای متروپل تکرار نمیشد شاید حادثه بندر شهید رجایی زودتر مهار می شد. اما هر حادثه فقط چند روزی تیتر شد و سپس فراموش.
آتشنشان، کارگر خاموش بحرانهای اجتماعی
آتشنشان در ایران فقط با آتش نمیجنگد. او مسئول پایین کشیدن کودک گیرکرده در چاه، خارج کردن جسد از دریاچه، نجات جان گربهای در لوله فاضلاب و آرام کردن زن مضطربیست که شوهرش در آتش گیر کرده. آتشنشان در ایران روانشناس است، امدادگر است، درمانگر است و البته همیشه هم مقصرِ بیامکاناتیها. حتی در برخی موارد، وقتی حادثهای به تلخی ختم میشود، این آتشنشان است که بازخواست میشود؛ نه مدیر ناکارآمد، نه سازندهی بیمجوز، نه ناظر غایب.
قهرمانان، بیمه ندارند!
آیا میدانستید که بسیاری از آتشنشانان در ایران بیمه کامل ندارند؟ آنها بیمه مسئولیت شغلی همسطح یک کارمند اداری دارند. در بسیاری از شهرها، حتی بیمه حوادث در محل عملیات هنوز ثبت نشده است. خانوادههای شهدای آتشنشان، برای دریافت حقوق یا مستمری، باید ماهها بین نهادها و ادارات مختلف سرگردان شوند. قهرمانان، تنها میمانند؛ حتی پس از مرگ.
آغاز یک مطالبه
در روز جهانی آتشنشان، خوب است که بنر نصب کنیم و از فداکاریها قدردانی کنیم. اما بهتر است که واقعیت را ببینیم: آتشنشان ایرانی در خط مقدم جنگ با مرگ ایستاده، بیلباس زرهی، بیتسلیحات مدرن، بیحمایت سازمانی. قهرمانان واقعی این سرزمین، بیش از هر زمانی به صدای ما، به مطالبهی ما و به نگاهِ دولتمردان نیاز دارند.نه آتش با بنر خاموش میشود، نه فداکاری با کف زدن جبران.
وقتی شعلهها خاموش میشوند؛ آتشنشانها با زخمهای روانی تنها میمانند
در هیاهوی آژیرها، دود و آتش، تصویر آتشنشانان همیشه با فداکاری و جسارت گره خورده است. مردانی که بیهیچ مکثی خود را به دل شعلهها میزنند، برای نجات جان و مال مردم. اما درست همانجا که آتش خاموش میشود، دردهای خاموشتری آغاز میشوند؛ دردهایی در عمق ذهن، روح، و زندگی شخصی این قهرمانان. سالهاست در ایران از ایثار و ازخودگذشتگی آتشنشانها گفتهایم، اما کمتر کسی پرسیده که بعد از پایان عملیات، با روح آنها چه میشود؟
آتشنشان در ایران، تنها با دود و شعله روبهرو نیست؛ او هر روز با صحنههایی مواجه میشود که تحملش برای هر انسان عادی، غیرممکن است. نجات ناتمام یک کودک، دیدن جنازههای سوخته، صدای فریادهای بیجواب در دل حریق، و لحظههایی که میدانند دیگر کاری از دستشان برنمیآید. این خاطرات نه فراموش میشوند، نه بیاثر میمانند. آنها لایهلایه روی روان آتشنشان مینشینند و اگر تخلیه و درمان نشوند، به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) منجر میشوند. این اختلال به شکل بیخوابی، کابوسهای شبانه، اضطراب شدید، گوشهگیری، پرخاشگری، یا حتی افسردگی پنهان بروز میکند.
با این حال، در ایران تقریباً هیچ سازوکار رسمی برای مراقبت روانی از آتشنشانان وجود ندارد. پس از هر حادثه، نیروها باید فقط گزارش عملیات را بنویسند و آماده مأموریت بعدی شوند. هیچ روانشناس، هیچ گروه مشاورهای، هیچ زمان مشخصی برای بهبودی روحی پیشبینی نشده است. در بسیاری از کشورهای دنیا، گروههای رواندرمانی بحران، بلافاصله پس از عملیاتهای سنگین وارد عمل میشوند و جلسات گروهی برای تخلیه هیجانات مأموران برگزار میکنند. در ایران اما، حتی بودجهای برای چنین خدماتی تعریف نشده است.
جای خالی خدمات رواندرمانی فقط به خود آتشنشان آسیب نمیزند. خانوادهها نیز قربانی این کمتوجهی هستند. همسرانی که با مردی عصبی، منزوی و خسته از زندگی طرفاند، و فرزندانی که پدرشان را همیشه در حالت آمادهباش روانی میبینند. خشونتهای ناگهانی، فاصله عاطفی، بحرانهای خانوادگی و در مواردی طلاق، پیامد مستقیم فرسودگی روانی این قشر است. روانشناسان هشدار میدهند که اگر حمایتهای تخصصی به آتشنشانان ارائه نشود، کیفیت عملکرد آنها در عملیاتها نیز به شدت افت خواهد کرد. وقتی روانِ خستهای در برابر خطر قرار گیرد، تصمیمهای اشتباه، حوادث ثانویه و حتی مرگهای قابل پیشگیری رقم میخورد.
مسئولان اما همچنان در خواباند. بودجهای که باید برای نوسازی تجهیزات، ساخت ایستگاههای استاندارد و فراهم کردن خدمات روانی در نظر گرفته شود، یا اصلاً تخصیص نمییابد یا در بروکراسی اداری گم میشود. این بیتوجهی، فقط یک بیاحترامی به قهرمانان نیست؛ بلکه تهدیدی برای امنیت عمومی جامعه است.
از سوی دیگر، جامعه نیز میتواند نقشی مؤثر ایفا کند. قدردانی واقعی از آتشنشانان، نه در نصب بنرهای کلیشهای، بلکه در رفتار روزمره، در آموزش احترام از سنین پایین، در توجه رسانهای به مسائل آنها، و در مطالبهگری از دولت خلاصه میشود. مردم باید بدانند که حمایت، فقط کف زدن در خیابان نیست؛ مطالبهی امکانات و عدالت برای این قشر، نوعی مشارکت در ایمنی عمومی کشور است.
در روز جهانی آتشنشان، شاید بهتر از هر چیزی، این پرسش باید مطرح شود: وقتی قهرمانان ما از دل شعلهها بیرون میآیند، چه کسی دلشان را درمان میکند؟ اگر قرار است آنها از جان مایه بگذارند، ما چه نقشی در حفظ جان و روانشان داریم؟
ارسال نظر