زن جوان وقتی خیانت شوهرش را دید  فلج شد ! / شوک تلخ برای زن عاشق پیشه  + عکس و نظر کارشناسی

به گزارش رکنا، هر وقت باران می‌بارید، با حامد زیر قطره‌هایش قدم می‌زدیم. آن لحظه‌ها برایم مثل لمس بهشت بود؛ ساده، خالص و عاشقانه. اما همه‌چیز از شبی بارانی آغاز شد... شبی که راز سیاه خیانت حامد آشکار شد و از آن به بعد، باران دیگر بوی عشق نمی‌داد، بوی زخم می‌داد.

۱۷ سالم بود. در راه بازگشت از مدرسه به خانه، حامد برای اولین‌بار صدایم زد. بارها تلاش کرد تا خودش را به من نزدیک کند، اما من بی‌اعتنا بودم. نه از بی‌میلی، بلکه از احترام به شأن و تربیت خانوادگی‌ام. دو ماه بعد، ورق برگشت؛ مادر حامد وقتی من کلاس کنکور بودم، به خانه‌مان آمد و از مادرم خواستگاری کرد.

وقتی مادرم ماجرا را برایم تعریف کرد، دلم پر از شور و شیرینی شد. انگار همه حس‌های تازه و نوجوانانه‌ام جان گرفته بودند. یک هفته بعد، حامد و مادرش رسماً به خواستگاری آمدند. پسر قدبلند، خوش‌چهره و مودبی بود که نگاهش آرزوی خیلی از دخترها را در دل داشت. پدرش سال‌ها پیش خانواده را ترک کرده بود، و او با مادر و برادر بزرگ‌ترش زندگی می‌کرد. دیپلم فنی داشت و هنوز سربازی نرفته بود.

پدر و مادرم با توجه به وضعیت او، شرط گذاشتند که اول تکلیف سربازی‌اش مشخص شود. اما پیش از آن، ما نامزد شدیم. من هم همان روزها در کنکور پذیرفته شدم، در رشته‌ای که عاشقش بودم: پرستاری. حامد گاهی از سربازی مرخصی می‌گرفت و به دیدنم می‌آمد. عشق‌مان هر روز عمیق‌تر می‌شد.

دو سال گذشت. وقت آن بود که وارد زندگی مشترک شویم. حامد با کمک برادرش یک مغازه لوازم‌التحریر باز کرد. من هم بعد از فارغ‌التحصیلی، خیلی زود در بیمارستانی مشغول کار شدم. کم‌کم زندگی‌مان روی روال افتاد. بچه‌دار شدیم؛ دو دختر زیبا که روشنی خانه‌مان شدند.

زندگی‌مان نمونه بود؛ پر از عشق، پر از آرامش. روزهای بارانی بهترین لحظات ما بودند... تا آن شب بارانی نحس که دنیا را زیر و رو کرد.

پرستاری برای مراقبت از دخترهایم استخدام کرده بودم، چون مجبور بودم شیفت‌های سنگین بیمارستان را بگذرانم. نمی‌دانستم در نبودم چه چیزهایی در خانه می‌گذرد... تا یک شب، همان‌طور خسته و بی‌خبر، زودتر از شیفتم برگشتم. باران تندی می‌بارید. به خانه که رسیدم، دیدم حامد با همان پرستار، دست در دست، از خانه خارج می‌شود.

از خیانت شوهرم قلبم ایستاد. سکوت کردم. جلو رفتم. روبه‌رویش ایستادم. دستپاچه شد. چیزی نگفتم. فقط وارد خانه شدم، رفتم به اتاقم و بی‌هیچ اشکی، بی‌هیچ صدایی، فقط در خودم فرو رفتم... و خوابیدم.

صبح فردا، دیگر نتوانستم بلند شوم. پاهایم دیگر قدرت حرکت نداشتند. پزشکان گفتند شوک عصبی باعث این وضعیت شده است. ماه‌ها طول کشید تا دوباره روی پا بایستم، اما دیگر هیچ‌چیز مثل قبل نشد. درخواست طلاق دادم و زندگی‌مان تمام شد.

حالا، من با قلبی زخمی، روحی شکسته و جسمی ناتوان، دیگر توان کار در بیمارستان را ندارم. باران هنوز می‌بارد... اما حالا فقط یادآور خیانت است، نه عشق.


تحلیل روان‌شناسی از خانم فاطمه نورا جوادی – کارشناس ارشد روان‌شناسی:

شوک روانی، واکنشی طبیعی اما شدید به رویدادهای ناگهانی و دردناک است. خیانت، طلاق، یا حتی مشاهده خشونت، می‌توانند این واکنش را ایجاد کنند. فرد ممکن است به طور موقت یا دائمی دچار اختلالات روان‌تنی شود، مانند فلج روانی، بی‌خوابی، حملات اضطرابی یا افسردگی.

مهم‌ترین راه‌های مواجهه با این وضعیت:

  • مراجعه به روان‌پزشک برای درمان دارویی تحت نظر

  • استفاده از روان‌درمانی شناختی – رفتاری (CBT)

  • تکنیک‌های مدیتیشن، تنفس عمیق، تصویرسازی مثبت

  • فعالیت‌های بدنی سبک مثل پیاده‌روی و یوگا

  • تقویت ارتباط اجتماعی و صحبت با افراد قابل اعتماد

مهم است که فرد در این مرحله تنها نماند و از حمایت روانی و خانوادگی برخوردار باشد.

  • فیلم آواز باشکوه حمید عسکری ! / آهنگ آهای تو که عشق منی + موزیک ویدئو

اخبار تاپ حوادث

وبگردی