سردار رادان در یک مراسم خواستگاری نقش پدر عروس را ایفا کرد

به گزارش رکنا، شبی ساده و دل‌انگیز در خانه گرم و صمیمی خانواده شهید سردار شعبانی، فضای معنوی و آکنده از عطر گل و صفا را به ارمغان آورده بود. شبی که بوی سادگی و اصالت روزهای انقلاب در آن حس می‌شد. این شب، مراسم خواستگاری دختر شهید شعبانی بود؛ مراسمی که تمام ویژگی‌های صداقت و پاکی روزهای پرشور انقلاب را در خود داشت.

مادر زهرا، خانم شعبانی، با چادری گل‌دار و لبخندی صمیمی از دل به استقبال مهمانان می‌آمد. زنی باوقار که در عین تحلیل‌گری مسائل اجتماعی و سیاسی، با سخنان شیرین و تاثیرگذارش، فضای مجلس را پر از گرما و صمیمیت می‌کرد. او از دلاوری‌های همسر شهیدش سخن می‌گفت و در کنار عطر چای تازه‌دم و شیرینی‌های ساده، فضای مجلس را معنوی و روحانی می‌ساخت.

در این میان، سردار احمدرضا رادان با کمال تواضع و صمیمیت وارد شد. او نه به‌عنوان فرمانده پلیس، بلکه به‌عنوان همرزم قدیمی شهید شعبانی، به نیابت از پدر عروس در جمع حاضر بود. با چهره‌ای پدرانه و لبخندی مهربان، در کنار خانواده عروس نشست و فضای مجلس را با حضور خود مملو از احترام و سکوتی معنوی کرد.

در گوشه‌ای از اتاق، عکسی از شهید شعبانی خود را در قاب نشان می‌داد، گویی که نگاه شهید از آن قاب به جمع نگاه می‌کرد. لحظه‌ای احساس کردم که با حضور سردار رادان، عکس شهید نیز جان گرفت. امشب، سردار رادان آمده بود تا به نیابت از همرزمش، نقش پدری را برای دختر او ایفا کند.

وقتی لحظه اصلی مراسم فرا رسید، همه نگاه‌ها به سوی سردار رادان معطوف شد. با صدایی آرام و مطمئن، او گفت: امروز من تنها به‌عنوان یک دوست کنار خانواده شعبانی نیستم. امروز به نیابت از برادرم، شهید شعبانی، اینجا حضور دارم. او که روزی در میدان نبرد در کنار من بود، امروز نیز در این لحظه مقدس، کنار ماست، حتی اگر نادیده باشد.

اشک‌های بی‌اختیار دختر شهید و تکان دادن سرهای تأییدکننده، عمق تأثیر سخنان سردار رادان را نشان می‌داد. پدر داماد با لحن فروتنانه و دلنشین گفت: «ما امروز آمده‌ایم تا با افتخار و احترام، دست خانواده شعبانی را بفشاریم و پیوندی مبارک را آغاز کنیم. امیدواریم پسر ما لیاقت همراهی با دختر گرانقدر شهید شعبانی را داشته باشد.»

سردار رادان با لبخندی مهرآمیز به داماد گفت: «پسرم، تو از خانواده‌ای اصیل و محترم هستی. از تو می‌خواهم که مردانگی، صداقت و وفاداری را در حق این دختر تمام کنی؛ دختری که یادگار مردی بزرگ است.»

داماد با صدایی همراه با قدرت و احترام گفت: «قول می‌دهم، سردار، قول می‌دهم امانت‌دار خوبی باشم.»

آن شب، سردار رادان نه به‌عنوان فرمانده پلیس، بلکه به‌عنوان همرزم، پشتیبان و دوست شهید درخشید. او که روزی در میدان نبرد می‌درخشید، امشب در جایگاه پیوندی ارزشمند نورافشانی می‌کرد.

مجلس با صدای صلوات به پایان رسید. عروس و داماد با نگاهی پر از امید و ایمان به آینده، در میان تبریک‌های مهمانان، قدم در راه زندگی مشترک گذاشتند. پیوندی که به یاد شهید شعبانی و به نیابت از او (سردار رادان)، با صلوات بر رسول خدا (ص) و خاندان پاک و مطهرش، مبارک شد.