دختری در دام شیطان عفریته ! / مرا در اختیار مردان هوسران قرار داد!
حوادث رکنا : تازه وارد نوزدهمین بهار زندگی ام شده بودم که روزی کاخ آمال و آرزوهایم فروریخت و دچار شوک روحی شدم؛ به طوری که نمی توانستم آنچه را می دیدم به راحتی باور کنم...
دختر ۲۲ ساله ای که مدعی بود فریب عفریته ای شیطان صفت را خورده است، درباره زندگی پرفراز و نشیب خود به کارشناس اجتماعی کلانتری بانوان مشهد گفت: حدود۳ سال قبل یک روز که در جست و جوی کارت بانکی ام بودم، ناگهان با مدارکی داخل کیف دستی پدرم روبهرو شدم که مسیر زندگی ام را تغییر داد و روزگارم را به تباهی کشاند.
آن مدارک حاکی از آن بود که پدر و مادرم مرا در ۳ ماهگی از بهزیستی به فرزندخواندگی پذیرفته اند و من دختر واقعی آن ها نیستم! در یک لحظه دچار افسردگی روحی شدم و بی درنگ موضوع را از پدرم جویا شدم .
او با تایید این ماجرا گفت: من و مادرت فرزندی نداشتیم و بسیار رنج می بردیم. من هم که راننده مسافرکش بودم و نمی توانستم مخارج سنگین درمانی را بپردازم این بود که تو را از بهزیستی به فرزندخواندگی گرفتیم ولی منتظر فرصتی بودیم تا تو بزرگتر شوی و ما حقیقت موضوع را برایت بازگو کنیم.
خلاصه ازآن روز به بعد حس پوچی و بیهودگی همه وجودم را در حالی فراگرفت که هیچ اطلاعی از پدر و مادر واقعی خودم نداشتم و مانند خیلی از دختران پرورشگاهی هزاران سوال بی پاسخ ذهنم را درگیر کرده بود. در این شرایط و بعد از پایان تحصیلات دبیرستانی،تصمیم گرفتم در بیرون از خانه کار کنم ولی مادرم مخالفت کرد.
در همین هنگام دو نفر از بستگان پدرم به خواستگاری ام آمدند اما مادرم رضایت نداد چرا که معتقد بود با ازدواج فامیلی حرف و حدیث های زیادی پشت سر ما خواهد بود! من هم خودم را با امور خانه داری مشغول کردم تا احساس تنهایی نکنم.
مادرم از کودکان و سالمندان پرستاری می کرد و پدرم نیز بیشتر اوقات را در خارج از خانه به سر می برد. در همین روزها بود که متوجه شدم روابط عاطفی بین آن ها بسیار سرد شده است . پدرم دیگر آن مرد گذشته نبود و رفتار بسیار پرخاشگرانه و زننده ای با من و مادرم داشت.
روابط آن ها هر روز سردتر می شد و من با دیدن این صحنه ها نگران تر می شدم تا این که روزی با بررسی پنهانی گوشی تلفن مادرم فهمیدم او با پدر یکی از کودکانی که پرستار او بود وارد رابطه غیراخلاقی شده است وحتی گاهی شب ها هم به منزل نمی آید!
هنوز در شوک بودم که مادرم دیگر به خانه بازنگشت و پدرم با عصبانیت گفت: او طلاق گرفته و دیگر به خانه بازنمی گردد تو هم لوازم خودت را بردار و نزد مادرت برو! آن روز با چشمانی گریان از خانه پدرم بیرون زدم ولی هیچ نشانی از مادرم نداشتم .
چند روز در خیابان ها و پارک ها سرگردان بودم که از طریق فضای مجازی با زن میانسالی در یکی از شهرهای اطراف مشهد آشنا شدم و سرگذشت پرفرازو نشیبم را برایش بازگو کردم. آن زن هم پیشنهاد داد به خانه اش بروم و با او زندگی کنم! من هم که هیچ سرپناهی نداشتم، راهی شهر محل سکونت آن زن تنها شدم و او با روی خوش به استقبالم آمد.
از دیدن او احساس امنیت و آرامش کردم ولی چند روز بعد از من خواست برای ماندن در کنار او باید مخارج زندگی ام را تامین کنم! به همین دلیل پیشنهاد روابط غیراخلاقی را مطرح کرد .آن زن شیطان صفت مرا به دام شیاطین هوسران انداخت به طوری که دیگر دچار ناراحتی های روحی و روانی شده بودم و داروهای اعصاب مصرف می کردم تا این که روزی از لاک تباهی بیرون آمدم اما ای کاش ...
با راهنمایی های تجربی و دستورهای قانونی سرهنگ سمیه گلزاری (رئیس کلانتری بانوان مشهد) بررسی های تخصصی و روانشناختی این ماجرا در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری ادامه یافت.
سیدخلیل سجادپور / خراسان
ارسال نظر