خانمي 40 ساله هستم و 15 سال است ازدواج کردهام. از زندگيام راضي نيستم، همسرم بيعاطفه و بداخلاق است و من از اين شرايط خسته شده ام. در حال حاضر يک بچه دارم. يک بار تصميم گرفتم از وي جدا شوم، اما به خاطر فرزندم دوباره به زندگي بازگشتم. در حال حاضر افسردگي گرفته ام و نميدانم بايد چکار کنم. وسط دوراهي مانده ام؛ از يکسو براي فرزندم نگران هستم و از سوي ديگر خودم دارم از بين ميروم. لطفا راهنمايي ام کنيد.
طلاق راه حل همه مشکلات نيست. کار درستي انجام داديد که زندگي را ادامه داديد. زندگي پر از فراز و فرودهايي است که همه بايد آن را طي کنند. ازدواج مساله مهمي است، اما بايد از کنار خيلي از مسائل به راحتي گذشت. شما در متن خود اشاره کرديد که همسر بي عاطفه اي داريد. براي اين مساله راه هاي زيادي وجود دارد که شما ميتوانيد همسرتان را به خودتان علاقه مند کنيد. شايد هنوز در اين مدت به برخي خلق و خوهاي او دست پيدا نکرده ايد. به قول معروف هر انساني نقاط ضعف و قوتي دارد که همين ها ميتواند وسيله اي شود تا زوجهاي جوان به وسيله آنها زندگيشان را شيرين يا تلخ کنند. باور کنيد مشکل شما شايد مشکل بسياري از زنها باشد، اما کسي در اين ميان موفق است که صبر پيشه کند و در مواقعي حساسيتهاي همسرش را بشناسد و اجازه ندهد همسرش عصباني شود. به طور مثال اگر همسرتان وقتي شما جاروبرقي ميکشيد از صداي آن عصباني ميشود در ساعتي که در منزل نيست اين کار را انجام دهيد. اينها به معني تاييد کارهاي همسر شما نيست، اما اين را بدانيد که هيچ چيزي ارزش بر هم زدن آرامشتان را ندارد، پس با کمي صبر و حوصله ميتوانيد کمکم مواردي را که باعث بدخلقي و بداخلاقي همسرتان ميشود حذف کنيد. حذف اين موارد تعداد دفعات برخورد و عصبانيت را کم ميکند. اگر شوهرتان بي عاطفه است، شما به او محبت کنيد. اين کار را امتحان کنيد، ضرر نميکنيد.
حوادث اختصاصی رکنا را اینجا بخوانید:
ارسال نظر