چند وقت پيش دخترعمهام را خواستگاری کردم که به خاطر يك اشتباه انگيزه و غرور مردانهام را له كرد. حالا ديگر نمیتوانم خوشبختش كنم. نمیدانم بايد چه كاری انجام بدهم. لطفا راهنمايیام كنيد.
تمام دوران قبل ازدواجم را پاک زندگی کردهام. با خودم گفتم تمام محبتم برای شوهرم است. حالا که ازدواج کردهام فهمیدهام شوهرم به خاطر پول پدرم و موقعيت كاری او با من ازدواج كرده است. برای ادامه اين زندگی دچار ترديد شدهام.
جوانی هستم 24ساله و 4سال است كه ازدواج کردهام، اما به خاطر حساسیتهایی که دارم و از آن بدتر اخلاق تندم که زندگیام را تحتتاثير قرار داده، زود عصبانی میشوم و زود آرام میشوم. لطفا راهنماییام کنید كه چطور به آرامش برسم و به زندگیام صدمه وارد نشود.
دامادمان پس از 2 روز رفتن سرکار یک هفته سرکار نمیرود یا پشیمان شده و بیکار میشود. مستاجر هستند ولی میگوید توانایی کار کردن ندارد، در حالی که 90 کیلو وزن دارد و چکاپ گرفته و سالم و سلامت است اما بس که تنبل است کار نمیکند و به خواهرم میگوید او سرکار برود. میخواهد خانه پدریام را که تنها سرمایه ماست بفروشیم و ارث خواهرم را بدهیم در حالی که این تنها سرمایه مادرم است. لطفا راهنماییام کنید.
پسرم بچه آخر است. او بهشدت کمبود محبت دارد و میگوید که من و پدرش به او توجه نمیکنیم و بیشتر توجهمان را به خواهرهای بزرگترش معطوف کردهایم. لطفا در این باره راهنماییام کنید.