من مادر چهار فرزندم شوهرم هیچ کجا حرمتم را نگه نمی دارد چه دوست چه فامیل. جلو فرزندانم بد و بیراه به من می گوید.
من خیانت کردم و خانمم این موضوع را فهمید با کلی دعوا و سرو صدا کنار آمد به حساب من را بخشید اما فراموش نکرده و بهش حق میدهم اما چکار کنم هنوز به من شک دارد و مدام گوشی من را چک می کند از این موضوع 2 سال می گذرد سر یک موضوع کوچک بحث قدیمی را پیش می کشد.
همسرم خانمی را به مدت دو سال صیغه کردند پنهان از من و به خاطر یکسری مسایل خودشان موضوع را بهم گفتند و گفتند پشیمان شده و دیگر رابطه ای نداریم ولی از آن روز من شدیدا افسرده شدم و خیلی زود عصبانی می شوم.
پسر من وقتی عصبی می شود از بینی اش خون می آید و 3 سالش است. لطفا راهنمایی کنید.
من الان 9 ماه است که مادر عزیزم را از دست داده ام ولی هنوز نمی توانم باور کنم . دچار افسردگی شدم حوصله صحبت کردن با هیچکس را ندارم همیشه به یاد او هستم و گریه می کنم از دنیا بیزار شدم فقط منتظر این هستم که خودم هم بمیرم...