به گزارش رکنا ، مردجوان می گفت از رئیس بازی بدش می آید و می خواهد مستقل زندگی کند. نظر همسرش هم همین بود. اما جرات نمی کرد حرفی بزند و می گفت باید کوتاه بیائیم و اطاعت کنیم. 
داماد جوان در رفتارهایش نشان می داد نمی خواهد عنان سرنوشت و زندگی خودش را دست کسی بدهد. به همین خاطر در میهمانی ها و در جمع خانواده همسرش اخم هایش را در هم می کشید و سرد برخورد می کرد. 
پدر عروس خانم از دامادش دلگیر شده بود و می گفت هرکس می خواهد با خانواده ما نشست و برخاست کند باید احترام خان عمو را نگه دارد و بس.
سر همین حرف ها گلایه و گلایه کشی به راه افتاد. پدر عصبانی روزهای اول، غیر مستقیم و به قول معروف به در می کوبید تا دیوار خبردار بشود. ولی وقتی می دید حرف هایش تاثیری ندارد برای دامادش خط و نشان می کشید که اگر یک بار دیگر به خان عمو کم توجهی یا بی احترامی کند ... . 
بگو مگوهای این داماد و پدر زن که پشت نقاب لبخندهای سرد به ظاهر آرام به نظر می رسید کم کم با لج و لج بازی ،حالت خشن به خود گرفت. هر دو از هم دلگیر بودند و گلایه مند. افرادی هم که شنونده این دلخوری ها بودند یک کلاغ، چهل کلاغ می کردند و آتش بیار معرکه می شدند. 
در این ماجرا، احترام کوچک و بزرگ زیر پا گذاشته شد و کار به قهر و دعوا کشید. داماد جوان قهر کرد و خانه مادرش رفت. نوعروس جوان هم به خواسته پدر باید تا زمانی که شوهرش نیامده و دست خان عمو را نبوسیده در خانه بماند. نوعروس جوان نتوانست بیشتر از این صبر کند و سراغ شوهرش رفت. می گفت طاقت دوری شریک زندگی اش را ندارد. اما مادر شوهرش هم دلخور بود و می گفت پدرت حق ندارد غرور پسرم را بشکند و حالا که ما (من و پسرم) بی تربیت هستیم بهتر است هرکدام دنبال زندگی خودتان بروید. 
مادر دامادجوان هم بهانه ای گیرش آمده تا به عروسش گیر بدهد چرا به مادر بزرگ شوهرش آن طور که باید و شاید احترام نگذاشته و می گوید نخود نخود ،هر که رود خانه خود. 
نوعروس جوان تصمیم منطقی برای حل مشکل گرفت و از مشاور خانواده کمک گرفت تا مشکل زندگی اش بیش از این بیخ پیدا نکند. 
واقعیت هم همین است ،وقتی احساس می کنی رشته زندگی ات گره خورده نباید خودت را فریب بدهی و نخود نخود بگویی بلکه باید راه حل درست و منطقی و عقلانی را انتخاب کنی تا بتوانی از پس مشکلات بربیایی .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی