چطور «تعاریف» ما از خانه، باعث آشفتگی چیدمان منازل در ایران شده است؟
منظره خانه ایرانی؛ موزه در حال انفجار
در جریان جنگ جهانی دوم، نیروی هوایی آلمان نازی در یکی از بیسابقهترین بمبارانهای هوایی تاریخ، خاک بریتانیا را هدف گرفت، بهطوری که نوشته شده لندن، 57 شب پیاپی زیر آتش بود! پس از جنگ اما دولت میبایست خیلی سریع و با منابعی محدود، از یک سو به لحاظ کالبدی، شهرهایی را کاملاً از نو میساخت و از سوی دیگر، روح جدیدی را به یک کشور جنگزده میدمید. براستی چه کرد و چگونه از پس چنین موقعیت دشواری برآمد؟
دولت میتوانست مردم را به حال خودشان رها کند تا دوباره خانهها و شهرهایشان را بسازند و نهایتاً مقداری تسهیلات و اعتبارات به آنها اختصاص بدهد و دورادور بر عملکردشان نظارت کند، ولی این کار را نکرد و در عوض، راهی را در پیش گرفت که یک حضور تمامقد و تمامعیار بود. شاید چون به آن اصل تلخ ولی واقعی ادبیات مدیریت بحران اعتقاد داشت، همان که میگوید: «موقعیت تخریبشده را به مثابه یک تهدید نبین، آن در عین حال یک «فرصت عالی» است. هر ساختنی، نیازمند تخریب است و تخریب، بسیار کار سخت و پرهزینهایست. با بحران، نیمی از راهِ ساختن، که همان خرابکردن است، طی شده است! و حالا هنر Art توست که رؤیاهایت را بسازی و ارزشهایت را عینیت ببخشی.» این، نگاهی بود که نه تنها بریتانیا بلکه بسیاری از کشورهای اروپایی آسیبدیده از دو جنگ جهانی، انتخابش کردند و مروری بر این بخش از عملکردشان میتواند نکات الهامبخشی برای ما داشته باشد.
پلان آزاد جایگزین خانههای سنتی
از معماری شروع میکنیم و از خانهها که مهمترین و در اولویتترین بخش بازسازی شهرها بودند. دولت بریتانیا با مشورتی که از متخصصانش گرفت «پلان آزاد» را در دستور کار قرار داد که از اساسیترین تغییرات در فضای داخلی خانههای معاصر بریتانیا محسوب میشود. در این خانههای جدید که بازنگریای اساسی در روشهای پیشین ساختوساز بودند، با حذف دیوارهای داخلی و طاقچه و تزئینات غیرضروری سنتی، امکان خلق یک فضای چندمنظوره در مساحتی به مراتب کوچکتر ایجاد میشد. همچنین با بهرهگیری گسترده از شیشه، دریافت نور خورشید و هوای تازه و ارتباط بهتر با طبیعت، ارتقا مییافت. بنابراین دولت میتوانست انبوهسازیهای مسکن را ارزان و سریع پیش ببرد و در کنار آن، با از بین بردن قواعد سلسلهمراتبی بین اتاقها و تبعیضهای جنسیتی و طبقاتی ناشی از شکل معماری، نوید یک دموکراسی و آزادی Freedom جدید را هم به شهروندانش بدهد. این نقشه جدید در خانههای شهر جدید «هارلو» واقع در اِسِکس، باغچه شخصی و امکان خلوت در حیاط پشتی را به خانوادهها میداد تا تأکید کند آنها صرفاً به یک شهر جدید وارد نمیشوند، بلکه دارند به یک سبک زندگی جدید وارد میشوند.
کاربردیسازی و مرگ اتاق پذیرایی
از دیگر تغییرات مهمی که این نقشه میخواست در زندگی خانگی مردم بریتانیا بدهد، حذف اتاق پذیرایی قدیمی بود، همان اتاق خوب، مجلل ولی کمکاربردی که در بهترین بخش خانه قرار داشت و مخصوص میهمان و در مواردی شاید حتی فخرفروشی به او بود. خانههای جدید و کوچک پس از جنگ، این فضا و حتی آن واژه را از نقشه حذف کردند و درمقابل، اتاق نشیمن مدرنی را به ساکنان عرضه کردند که تمیز، شاد و بزرگتر بود.
اما دولت به همین تغییرات کالبدی که میتوانست بهدلیل مغایرت با سبک زندگی پیشین ساکنان، سر و صدای زیادی را به راه بیندازد، بسنده نکرد و در کنار آن، رویدادهای فرهنگی و برنامههای فرهنگسازی دیگری را ترتیب داد تا ساکنان بتوانند به لحاظ ذهنی و عملی، ارتباط بهتر با این کالبدهای جدید را یاد بگیرند. از جمله اینکه در سال 1951جشنوارهای نمایشگاهی ترتیب داد تا در قالب غرفههایی تجهیز شده، به همه نشان و البته یاد بدهد که چطور میتوانند وسایلشان را در خانههای جدیدشان بچینند؟ در کتابچه این نمایشگاه آمده بود: «شما میتوانید در گوشهای از اتاق نشیمن مدرن پلان آزادتان، اتاق پذیرایی قدیمی را به طور نمادین بسازید و در عوض، از اتاق نشیمنی بزرگتر لذت ببرید.» یا با رواج سیستمهای حرارت مرکزی، بکرات به مردم تذکر داده میشد که مرکزیت شومینه را در چیدمان رها کنند و به جای آن، میز قهوهخوری مربعشکل و کوچکی را تبلیغ میکردند که جدیداً طراحیشده و ارزان و در دسترس بود. بنابراین منطق نشستن در اتاق نشیمن داشت از نیمدایره و حول شومینه، به حالت صمیمیتر و چشم در چشم، رو به روی هم و حول میز قهوهخوری تغییر میکرد.
الگوی بریتانیا در چیدمان خانه، جهانی شد
گرچه مردم، مو به مو، این دستورات را اجرا نمیکردند و شیوههای خودشان را برای سرپیچی و حتی سازگاری با کالبد خانههای جدید مییافتند، شیوههایی که دولت و معماران نیز بتدریج مجبور به پذیرش و به رسمیت شناختنشان میشدند اما این فعالیتها، فضایی را برای اندیشه و گفتوگو ایجاد کرده بود و نهایتاً در دهه 1960 و با مشارکت فعال همین مصرفکنندگان، پلان آزاد توانست مطلوبیتی نه تنها در سطح بریتانیا بلکه جهانی پیدا کند و فضای داخلی خانههای بریتانیای پس از جنگ نیز متناسب با شرایط جدید جامعه متحول شد و شمایلی نو و در عین حال، سازگار با سبک زندگی بریتانیاییها پیدا کرد.
اما فعالیت دولت بریتانیا در امر بازسازی فضای خانگی، بههمین معماری و کالبد، محدود نشد. مدتها پیش از این و درحالی که آنها هنوز در میانه جنگ جهانی دوم بودند، دولت دغدغه طراحی مبلمان جدید را پیدا کرده بود. چرا؟! چون به فلز و برخی مواد اولیه دیگر برای صنایع مهماتسازیاش شدیداً نیاز داشت و در همین راستا، مجموعهای از سیاستهای عمومی سهمیهبندی را تدوین کرده بود. از طرف دیگر میدانست نیاز مردم به لوازم خانگی و مبلمان Furniture نمیتواند بیپاسخ گذاشته شود. راهکار را در تشکیل کمیته مشورتی مبلمان کارآمد یافته بود تا پیشنهاد تولید ملزومات مورد نیاز خانوادهها را با مواد جدید و به شیوههایی جدید بدهند. خود همین ایده، جذاب است اما زمانی جذابتر میشود که بدانیم این کمیته باید به شیوه مشارکتی و با حضور نمایندگانی از همه دستاندرکاران فعالیت میکرد، نمایندگانی از دولت، طراحان، تولیدکنندگان و مهمتر از همه، مردم معمولی در قالب مصرفکنندگان نهایی کالاها. از اینرو یک خانم خانهدار طبقه کارگر نیز در آن عضویت داشت و در اسناد آمده که نقش مؤثری در نیازسنجیها و ایدهپردازیهای این کمیته برعهده داشته است؛ کمیتهای که به مدت 10سال، روی فرهنگ مادی زندگی مردم بریتانیا و تغییر شکل و شمایل خانههایشان بسیار تأثیرگذار بود.
سیاستناگذاری عرصه چیدمان منزل در ایران
غرض از آنچه گفته شد طرح این سؤال ساده و به اشتراک گذاشتن این دغدغه است که آیا ما در کشور خودمان شاهد چنین نگاهی به خانه و چنین سیاستگذاریای در خصوص آن بودهایم؟ هر کدام (در هر جایگاهی که هستیم) سهممان از ساماندهی آشفتگیهای امروز خانه در ایران چیست؟ برای آن چه کردهایم یا چه برنامهای داریم؟ اصلاً آیا تعاریف فعلی ما از خانه، اجازه میدهد که به این مقوله از نظر یک پدیده قابل اصلاح ورود کنیم؟ بیایید با هم چند مثال را مرور کنیم.
وقتی که چیدمان منزل بر همه مناسبات روزمره ما تأثیر میگذارد
همه جا صحبت از روند رو به رشد فرسایش سرمایههای اجتماعی در ایران است. آیا کسی از خود میپرسد چه بخشی از این دیگریهراسی و بیاعتمادی، از عرصه خردتر یعنی روابط همسایگی ما برمیآید و حس منفی مزمن بسیاری از ما نسبت به کسانی که در نزدیکترین فاصله از هم زندگی میکنیم؟ سالهاست شکل خانههای ما عوض شده و آپارتمان Apartment بهعنوان یک جبر، خود را به بخش مادی فرهنگ ما غالب کرده ولی آن بخش غیرمادی کجاست؟ همان ساماندهی روابط همسایگی درون آن، اعم از تشکیل این نهاد، آموزش و حمایت قضایی از آن. این کارها در همه این دههها برنامه جدی و چندفوریتی کدام نهاد رسمی و غیررسمی متولی مسکن بوده است؟
مدتهاست از گوشه و کنار میشنویم که افسردگی رو به رشد است، بیشفعالی کودکان یا کمتحرکی و چاقی به مرز هشدار رسیده است، ترافیک ظاهراً از هیچ منطقی تبعیت نمیکند و آدمها همواره و حتی غیر از ساعات پیک، در فضای بیرون هستند تا داخل خانه، تا یک تعطیلی پیش میآید جادههای منتهی به شمال و خارج از شهر حادثهساز و یکطرفه میشوند و... آیا کسی و نهادی از خودش این سؤال را پرسیده که سهم معماری خانههایمان در خلق این داستانها چیست؟ و سهم آن حتی از همین همسایهگریزیهایمان؟
زیر بار اثاثیه خانه له شدهایم
تهیه اثاثیه زندگی زوجهای جوان با لیست بلندبالایی که هر روز به آن اضافه میشود، کابوس کمرشکن خانوادههاست. هر وسیله مدرنی که میآید اغلب نه جانشین، که همنشین نسل قبلی آن وسیله در خانه میشود (نگاه کنید به مبل و پشتی کنار هم، انواع جاروهای دستی و برقی در کنار هم، کپسولها و گازهای پلوپز در کنار گازهای رومیزی، فرش و موکت و روفرشی در کنار پارکت و سرامیک و...) نقشه خانهها و ایده مسکن حداقلی از یک سو میآید و کاتالوگهای رنگارنگ و حجیم مبلمان از سویی دیگر. حجم بسیاری از اشیا و فعالیتهای ضروری خانه هنوز در بسیاری از خانههای ما سرگردان و بیجا هستند و همین، گذشته از آنکه کار خانگی و خانهداری را زجرآور و فرسایشی میکند، منظره خانه ایرانی را به موزه در حال انفجار اشیا بدل میسازد و این بحث را میتوان کماکان ادامه داد...
خانه تنها یک سازه بیجان نیست
ادوارد هال، انسانشناس امریکایی، فضا را به سه دسته ثابت، نیمهثابت و سیال تقسیم میکند که مدلی آموزنده برای نتیجهگیری بحث ماست. مادام که ما «خانه» را به تقلیلگرایانهترین شکل ممکن بهعنوان یک «سازه» یا همان فضای ثابت تعریف کردهایم و نه ترکیبی پیچیده و تو در تو از روابط سهبعدی میان «کالبد معمارانه»، «اشیا و اثاثیه» و «روابط انسانی درونش»، نمیتوانیم موقعیت آشفته آن را ساماندهی کنیم. مادام که چنین تعریفی از خانه داریم هر تکه از این کلیت را مثله کرده و به نهادی میسپاریم و آنچه درنهایت از بین میرود، تجربه واقعی و اصیل سکونت خانگی است، آن گونه که هست و آن گونه که باید نگریسته شود. ما بیش و پیش از هر چیز، نیازمند اصلاح تعریفمان از خانه هستیم. اخبار 24 ساعت گذشته رکنا را از دست ندهید
منیژه غزنویان انسان شناس
ارسال نظر