وقتی به خانه مجردی شهرام رفتم همه چیز را باختم !
رکنا: دوساله بودم که پدرو مادرم از هم جدا شدند. اسم بچهطلاق بدترین ضربه را به من زد.
![وقتی به خانه مجردی شهرام رفتم همه چیز را باختم !](https://cdn.rokna.net/thumbnail/OWFhMGE0ZGU0/yYGYIWiRH1jE7SFsFf8OS8GtVdPr30fs0wJj5HjN1IuvcJmljcN6H8bAsgVZzpzYCc2Paf9tWNyagVuk0QlPbNxB-KuYdy9P6xL39i3G-Q82HeI91mK-78F62Z5KWk3gzQbnmEs0gCMlqjAfWapFmw,,/.jpg)
با احساس بدی نسبت به خودم و اطرافیانم بزرگ شدم. روزگار با من نساخت، من هم با روزگار نساختم. کار و حرفه خوبی یاد گرفته بودم؛ اما نمیدانم چرا تمام درهای زندگی به رویم بسته میشدند.
قرض و فشارهای مالی باعث شد از نظر روحی و روانی دچار مشکل شوم. مدتی تحتنظر پزشک بودم و داروهای آرام بخش مصرف میکردم. نگران آینده همسر و تنها فرزندم بودم. اما اعتراف میکنم نفهمیدم چهکاری باید انجام بدهم.
پارسال با یک آدم فاسد با نام شهرام آشنا شدم. پسر جوانی که از خانوادهاش قهر کرده بود و خانه مجردی داشت. او پنج سال از من کوچکتر بود. یکی از دوستانم با اطلاع از این موضوع حرص میخورد و میگفت این آدم لیاقت رفاقت و رفت وآمد ندارد. خودم را زرنگتر از آن چیزی فرض میکردم که گول کسی را بخورم. نقشه سرقتهای مسلحانه را در خانه مجردی و پای بساط دودودم کشیدیم.
به من شیشه میداد و میگفت که از این مواد بزن تا هم آرام شوی و هم قدرت پیدا کنی و بتوانیم پولی به جیب بزنیم. اینطوری بود که اسلحه دستم داد و جان مردم را به بازی گرفتم. من شدم یک سارق مسلح خطرناک و عروسک خیمه شببازی که رفیق ناباب آن را راه میبرد. پارسال ماه رمضان سرقتهای مسلحانه را شروع کردیم و امسال قبل از ماه رمضان دستگیر شدیم. شاید فرصتی برای جبران اشتباههای گذشته نداشته باشم. حرف آخرم این است اگر از خدا دور شوی، همهچیزت را میبازی.
-
فیلم بدلکاری فوقالعاده که همه را شگفتزده کرد
وقتی دستگیر میشن نصیحت های خوبی می کنند