شمارش معکوس برای اعدام عرفان در اهواز

خانواده عرفان؛ تا به حال یک میلیارد و هفتصد و پنجاه میلیون تومان، از طریق فروش اموال، وام و قرض؛ به همراه کمک خیرین برای نجات جان او جمع‌آوری کردند. اما متاسفانه با وجود تمام تلاش‌ها هنوز ۲۵۰میلیون تومان کم است.

«عرفان شیرمهد، زندانی محکوم به قصاص»؛ ۶ سال است که در زندان سپیدار اهواز به‌سر می‌برد. در این ۶ سال؛ سه بار تا پای چوبه دار رفته است، اما در هر سه بار با پادرمیانی بزرگان و ریش‌سفیدان طایفه، اجرای حکم او متوقف شده است.

 سال ۹۹، عرفان برای بار اول هنگامی که ۴۸ ساعت را در قرنطینه سپری می‌کرد، بزرگان طایفه تصمیم گرفتند رضایت خانواده شاکی را جلب کنند. خانواده شاکی هم راضی به دریافت دیه به مبلغ ۳میلیارد تومان شدند.

همان سال برای بار دوم؛ زمان مهلت جمع‌آوری دیه از سوی خانواده عرفان به پایان رسیده بود و نتوانستند ۳میلیارد تومان را جمع‌آوری کنند.

مجدد ریش‌سفیدان و بزرگان برای دریافت مهلت به خانواده شاکی مراجعه کردند و بار دیگر از شاکی مهلت گرفتند، اما خانواده متهم بار دوم هم موفق به جمع‌آوری کل مبلغ دیه نشد. بار سوم در ۹شهریور ماه سال ۱۴۰۰، با پادرمیانی زن خیر و فعال خوزستانی، خانواده شاکی راضی به دریافت ۲میلیارد تومان شدند و اجرای حکم متوقف شد.

حالا یک هفته به مهلت تعیین شده از سوی خانواده شاکی برای دریافت مبلغ ۲میلیارد تومان دیه باقی مانده، اما هنوز مبلغ ۲۵۰میلیون تومان جمع‌آوری نشده است. این جوان ۱۹ ساله ساکن روستای بخش الوار گرمسیری اندیمشک؛ سال ۹۴ ناخواسته وارد یک درگیری خیابانی شد. «بهزاد شیرمهد» جوان ۲۵ ساله‌ای بود که در این درگیری جانش را از دست داد و «عرفان شیرمهد» به اتهام قتل بهزاد، محکوم به قصاص شد.

یک هفته شمارش معکوس برای قصاص عرفان شیرمهد

حدود ساعت ۱۱صبح جمعه؛ ۲۳خرداد ماه سال ۹۴، عقربه‌ها ریتم عادی خود را از دست دادند و در رقابتی سخت از هم شروع به سبقت گرفتند. با فحاشی «بهزاد شیرمهد»؛ قلب «عرفان شیرمهد» از جا کنده شد و گوش‌هایش کر. درگیری؛ از یک نزاع قدیمی طایفه‌ای، سرچشمه می‌گرفت. وقتی بهزاد؛ ترمز دستی ماشین را کشید و با عجله به سمت ماشین «وحید شیرمهد»؛ برادر عرفان رفت، هر دو برادر از ماشین‌شان پیاده شدند. فحاشی و درگیری به دعوا و دعوا به زد و خورد، منجر شد.

بهزاد شیرمهد؛ در لحظه‌ای چشم بر هم زدن روی زمین افتاد و جانش را از دست داد. در این نزاع؛ عرفان بدون هیچ سلاحی درگیر و محکوم به قصاص شد. حالا پس از گذشت ۶ سال صبح و شب تکراری؛ زندگی «عرفان» در چهار دیواری زندان، محصور شده است. او از آن سوی خط در زندان سپیدار اهواز؛ جزییات حادثه را تشریح می‌کند.

جمعه صبح؛ سال ۹۴؛ حادثه‌ای پیش‌بینی نشده در اهواز

۲۵ سال دارد. اما سنش به صدایش نمی‌خورد. صدای مردی سی و پنج، شش ساله را دارد. صدای عرفان از زندان، گوش را نیش می‌زند. «اختلافات طایفه‌ای در خوزستان میان عشایر زیاد است. طایفه ما از وقتی یادم است، اختلاف داشتند. کینه‌ای قدیمی بین پدر و مادرهای‌مان. ولی اختلاف بین من و بهزاد، مربوط به دوران مدرسه می‌شد.

بهزاد میان چهار فرزند خانواده، فرزند سوم بود. هر چهار فرزند این خانواده، پسر هستند. برادر کوچک بهزاد که همسن و سال من است، یک‌بار در دوران نوجوانی، به من چاقو زد و در دادگاه به دلیل همین موضوع، پرونده دارد.

من و خانواده‌ام او را بخشیدیم.» در جملاتش، امید تبخیر می‌شود. «۶ برادر و سه خواهر هستیم. من فرزند آخر خانواده هستم. همه اعضای خانواده‌ام به دلیل پیش آمدن این اتفاق، هم از لحاظ روحی و هم جسمی آسیب زیادی دیدند. پدرم در این ۶ سال، از غصه، قلبش را جراحی کرد. مادرم هم فشار خون گرفت.»

صدای درگیری ۶ سال پیش، در گوش‌هایش صوت می‌کشد. «من روحم از قضیه خبر نداشت. وقتی آن روز، موتورم را به تعمیرگاه بردم، تعمیرکار گفت، باید برای موتورم بنزین تهیه کنم. با برادرم وحید بودم، ۸ سالی از من بزرگ‌تر است. با ماشین او به سمت پمپ بنزین حرکت کردیم. بنزین را تهیه کردم. تا آمدم سوار ماشین وحید شوم، بهزاد را دیدم. سرش را از پنجره ماشین بیرون آورد و بدون مقدمه، شروع به فحاشی کرد. با دو، سه نفر از جوان‌های فامیل‌شان بود. پیاده شدند و به سمت ما آمدند.

بهزاد هم از لحاظ سنی و هم از لحاظ بدنی از من بزرگ‌تر بود. خدا شاهده، من هیچ سلاحی نداشتم. من می‌خواستم به تعمیرگاه بروم، نه میدان جنگ. آن‌ها با من و وحید درگیر شدند. ماموران نیروی انتظامی هم شاهد ما بودند. اما فقط جلوی وحید را گرفتند.

من ماندم؛ وسط کش و قوس دعوا. نه ضربه‌ای به سرش زدم؛ نه حتی مشت محکمی بر بدن بهزاد. اما ناگهان روی زمین افتاد و جانش را از دست داد.» به سختی نفسی را که در سینه حبس کرده، بیرون می‌دهد. «بهزاد از بچگی با من مشکل داشت. ترم چهارم حسابداری بودم. خیلی ناراحت بود که من دانشگاه قبول شدم.»

پیام گویای «تماس از زندان»، کلامش را قطع می‌کند. می‌خواهد صدایش شنیده شود، بنابراین به ناچار سکوت می‌کند. حالا عقربه‌ها با بی‌خیالی می‌چرخند و دور می‌زنند. بعد از اتمام پیام گویا؛ زمان بدون هیچ انصافی، سوار بر عقربه‌ها می‌تازد و به تندی جلو می‌رود.

«گزارش اولیه پزشکی قانونی؛ طی نامه شماره ۵۱۹ الف ۹۴ مورخ ۲۴/۳/۱۳۹۴ در شرح معاینه جسد «بهزاد شیرمهد» اعلام داشت؛ نه تنها هیچ گونه آثار ضرب و جرح دیده نشده، بلکه حتی کبودی یا خون‌مردگی در زیر پوست مشاهده نشده است. اما درست دو ماه پس از شرح گزارش نامه شماره ۵۱۹ الف؛ پزشکی قانونی در نامه شماره ۹۴۰۳۳۰۷۰۰۱۹۳۰ مورخ ۲۰/۶/۱۳۹۴ علت تامه فوت را خونریزی مغزی بر اثر اصابت جسم سخت اعلام کرد.

همچنین در ادامه شرح گزارش نیز عنوان کرد؛ در بررسی‌های آزمایشگاهی، ماده مخدر مرفین و فنی توئین در خون جسد یافت شده است.»

صدایش می‌لرزد و بی‌گناهی خودش را در ذهنش مرور می‌کند. «نمی‌دانم به کی قسم بخورم که بی‌گناهم. ۲۰هکتار زمین داریم که در ازای رضایت، طلب کردند. در کنار این ۲۰ هکتار زمین، ۳ میلیارد تومان نیز برای رضایت، خواستار شدند.

خانواده‌ام دار و ندارشان را فروختند، حتی طلا‌های خواهرم را. پدرم نزدیک ۸۰ سالش است. به قدری غصه خورد که قلبش مشکل پیدا کرد و مجبور شد، عمل قلب باز انجام دهد. مادرم هم از فکر و خیال، فشار خون گرفته.»

رضایت دریافت دیه از ۳ میلیارد به ۲میلیارد تومان

ترس در صدایش حلقه می‌زند. «۹ شهریور، در همین ماه گذشته؛ برای سومین بار، پای چوبه دار رفتم. برای هر سه‌بار؛ طبق روال اعدامیان از شب قبلش قرنطینه شدم. بار سوم؛ پنج ساعت مانده بود به اجرای حکمم که معاون زندان آمد و گفت؛ با شاکیان صحبت کردند و مهلت گرفتند.

اما حالا از مهلت‌شان، فقط یک هفته بیشتر باقی نمانده. شاکیان برای صرف‌نظر کردن از قصاص و رضایت دادن شرط کردند؛ ۲۰ هکتار زمین به آن‌ها ببخشیم، به علاوه ۳میلیارد تومان. اما با کمک یکی از خیرین خوزستان «مریم دستجردی» شاکیان رضایت دادند؛ به جای ۳میلیارد، ۲میلیارد تومان دریافت کنند.

ما تمام زندگی‌مان را دادیم، ولی هنوز هم موفق به جمع‌آوری کل مبلغ نشدیم.» ناراحتی و غم بزرگی که ۶ سال است در سینه‌اش نامرئی شده، بی‌اختیار در صدایش مرئی می‌شود. «خدا را خوش نمی‌آید؛ ۶ سال است که بدون هیچ نیت و نقشه قبلی در زندان گرفتار شدم. اگر به قصد و با نقشه قبلی؛ بیرون رفته بودم، ناراحت نبودم. چندین بار به سرم زده خودم را نابود کنم.»

مطمئن هستم، عرفان شیرمهد بی‌گناه است

«مریم دستجردی»؛ بانوی خیر و فعال اجتماعی که در خوزستان به «بی‌بی مریم»، ناجی محکومان به قصاص شهرت دارد، درخصوص پرونده عرفان می‌گوید: «وقتی در جریان صفر تا صد پرونده عرفان قرار گرفتم، متوجه شدم که او بی‌گناه است.

بنابراین تصمیم گرفتم، برای گرفتن رضایت به ملاقات خانواده بهزاد شیرمهد بروم. سختی راه و تحمل هوای ۶۰ درجه را به جان خریدم تا برای عرفان قدم مثبتی بردارم. وقتی رسیدم تمام خانواده و طایفه بهزاد دور هم جمع شده بودند.

با پیگیری و صحبت‌های من، قبول کردند؛ یک‌میلیارد از ۳ میلیارد تومانی که شرط رضایت‌شان بود را کم کنند. ۲۰هکتار زمین و دریافت ۲میلیارد تومان تنها شرط رضایت‌شان است که صورت‌جلسه هم شده.

تنها یک هفته از مهلتی که داده بودند، باقی مانده. خانواده عرفان؛ تا به حال یک میلیارد و هفتصد و پنجاه میلیون تومان، از طریق فروش اموال، وام و قرض؛ به همراه کمک خیرین برای نجات جان او جمع‌آوری کردند. اما متاسفانه با وجود تمام تلاش‌ها هنوز ۲۵۰میلیون تومان کم است.

اگر خیرین برای واریز ۲۵۰ میلیون تومان اقدام کنند عرفان آزاد می‌شود. مجوز شماره حساب صرفا به جهت واریز مبلغ کسری هم، از سوی دادگاه برای کمک به «عرفان شیرمهد» تایید شده است.»

اعتماد / بهاره شبانکارئیان

وبگردی