امید شیدا را در غیاب زنش به خانه برد ! / جنازه زنانه با بندقرمز رنگ فاش کرد

به گزارش رکنا، صبح هشتم آذر 92 به کلانتری 144 تهرانپارس خبر رسید جنازه یک زن در حاشیه خیابان اتحاد پیدا شده است. پلیس وقتی به خیابان مورد نظر رفت با جنازه زن جوان روبه رو شد که شواهد نشان می داد با پیچیده شدن یک بند قرمز دور گردنش خفه شده است. جنازه با هماهنگی قضایی به پزشکی قانونی فرستاده و رازگشایی جنایت آغاز شد.

پلیس در نخستین  گام از تحقیق ها دریافت یکی از مراکز تجاری در خیابان اتحاد مجهز به دوربین مدار بسته است. به این ترتیب فیلم ذخیره شده در حافظه دوربین های مدار بسته بازبینی و مشخص شد مردی حدودا 40 ساله با خودروی لیفان جنازه را به آن محل برده  است.تلاش برای ردیابی این متهم آغاز شد.

وقتی دو روز بعد ،خبر کشف جنازه زن جوان در حاشیه خیابان در صفحه حوادث روزنامه ها منتشر شد مردی به نام احمد با پلیس 110 تماس گرفت و گفت: دو شب قبل یکی از همسایگانش در مجتمع مسکونی در خیابان سراج  را دیده که بسته ای مشکوک شبیه جنازه  را به داخل پارکینگ می برده است.

به دنبال تماس این شهروند تصاویر ضبط شده خیابان اتحاد  در اختیار وی قرار گرفت و احمد با دیدن فیلم ، همسایه خود به نام امید را شناسایی کرد.

کارآگاهان با اطلاعاتی که از احمد گرفتند شانزدهم آذر ماه امید را دستگیر کردند. وی در بازجویی  ها خود را بی گناه خواند اما وقتی پلیس چند تار موی قربانی را در صندوق عقب خوردو لیفان او  پیدا کرد و امید با فیلم دوربین مداربسته  روبه رو شد به ناچار لب به بیان حقیقت گشود و به قتل شیدا  اعتراف کرد.

قتل زن جوان در تهران

این مرد گفت: همسر و دختر 7ساله ام را به خانه پدرزنم بردم و در حال بازگشت به خانه بودم که  زن جوان را در خیابان دیدم. او که شیدا نام داشت  زیر باران متظر تاکسی ایستاده بود که او را سوار ماشینم کرد. زن جوان می گفت: بعد از جدایی از همسرش رابطه خوبی با مادرش ندارد. از خانه قهر کرده و می خواهد به خانه دوستش برود. من او را به خانه ام دعوت کردم و با هم شیشه کشیدیم.

وی ادامه داد: در توهم شیشه بودم که دیدم شیدا بند مانتو قرمزش  را دور گردنم انداخت. او می خواست مرا خفه کند که با هم درگیر شدیم. بند را دور گردنش انداختم که یکباره کبود شد و جان سپرد.  از ترس جنازه را ملحفه پیچ کردم و آن را با آسانسور به پارکینگ بردم و سپس در خیابان اتحاد  رها کردم .

این مرد در 113  سابق دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و مادر قربانی  برایش حکم قصاص خواست.

 سپس در حالی که به شدت اشک می ریخت گفت: باور کنید قصد کشتن زن جوان را نداشتم. وقتی او را به خانه ام دعوت کردم با هم شیشه کشیدم. اما یکباره دیدم که بند مانتو را به دور گردنم انداخت. چون به او گفته بودم طلاساز هستم گمان می کنم به قصد سرقت می خواست مرا بکشد. من هم بند را از دور گردنم رها کردم و چند سیلی به صورت زن جوان زدم. ترسیده بودم و حال طبیعی نداشتم که  او را خفه کردم.جنازه را به خیابان بردم اما همان موقع همسایه ام  از پنجره مرا دیده بود.او  بعد از اینکه خبر کشف جنازه یک زن را در روزنامه ها   

در پایان جلسه،قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک های موجود در پرونده وی را به قصاص  با پرداخت تفاضل دیه از سوی اولیای دم محکوم  کردند.

حکم صادره دردیوان عالی کشور تایید شده بود اما چون اولیای دم نتوانستند  تفاضل دیه را بپردازند امید در زندان بلاتکلیف ماند.

وی پس از 8سال، نامه ای  به قضات دادگاه نوشت و از آنها کمک خواست.وی نوشت: مدت 8سال است که در زندان بالاتکلیف مانده و هر شب کابوس اعدام می بیند.زندگی اش از هم پاشیده شده و خواست تا تکلیف او روشن شود.

با این درخواست قرار شد تا وی طبق ماده429 بار دیگر در شعبه  10 دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه و تکلیف وی روشن شود.