راز سیاه داماد چند روز بعد از عقدکنان لو رفت / عروس 14 ساله بود !
حوادث رکنا:وقتی دیدم دیگر نمی توانم این شرایط تاسف بار را در زندگی ام تحمل کنم، به ناچار تصمیم خودم را گرفتم تا به این روزهای تلخ پایان بدهم چرا که ...
به گزارش رکنا، زن 22 ساله در حالی که بیان می کرد اعتیاد روزگار من و همسرم را به تباهی کشاند، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری رسالت مشهد گفت: پدرم به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت اما همواره کار می کرد و نمی گذاشت روزهای سختی را بگذرانیم.
با وجود این، تلاش می کرد فرزندانش در سنین پایین ازدواج کنند و به دنبال سرنوشت خودشان بروند تا هزینه ها و مخارج زندگی اش کمتر شود.
به همین دلیل هنوز 14 بهار از عمرم نگذشته بود که به اولین خواستگارم پاسخ مثبت داد و مرا پای سفره عقد نشاند. او هیچ گاه به خواسته من که ادامه تحصیل و ورود به دانشگاه بود، توجهی نکرد.
خلاصه هنوز یک ماه بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنان نمی گذشت که فهمیدم همسرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد ولی مجبور به سکوت بودم چرا که طلاق در بین اطرافیانمان ناپسند و زشت شمرده می شد.
از طرف دیگر نیز با آن که پدرم معتاد بود ولی من از عواقب خطرناک مواد مخدر صنعتی هیچ اطلاعی نداشتم. بالاخره طولی نکشید که مشکلات مالی و بیکاری همسرم زندگی ما را به هم ریخت.
در این وضعیت «کریم» به خرید و فروش مواد مخدر روی آورد تا بتواند مخارج زندگی و اعتیادش را تامین کند. اگرچه با این کار همسرم به شدت مخالف بودم و با او به مشاجره می پرداختم اما کاری از دستم ساخته نبود. در همین روزها بود که یک لحظه به خودم آمدم و تازه فهمیدم که من هم در دام اعتیاد گرفتار شده ام.
به همین دلیل مجبور شدم به این مخالفت ها پایان بدهم. کریم نیز از این شرایط استفاده می کرد تا من برای فروش مواد مخدر با او همکاری کنم. درواقع او مرا پوششی برای خلافکاری هایش می دانست تا پلیس به او مشکوک نشود ولی مقدار مصرف من و همسرم هر روز بیشتر می شد و درآمد ناشی از خرده فروشی مواد مخدر پاسخ هزینه های اعتیاد و مخارج زندگی مان را نمی داد.
کار به جایی رسید که دیگر همسرم برای تهیه مواد مخدر آرام آرام شروع به فروش لوازم منزل کرد و پول آن ها را دود کردیم. زمانی به اطرافم نگاه کردم که جز یک موکت سوخته، اجاق گاز تک شعله و چند تکه ظرف و ظروف چیز دیگری باقی نمانده بود.
حالا به آخر خط رسیده بودیم و من نمی توانستم این شرایط اسفبار را تحمل کنم. این بود که تصمیم نهایی خودم را گرفتم و پس از یک مشاجره لفظی با شوهرم، به کلانتری آمدم تا به این روزگار سیاه پایان بدهم. شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرگرد روح ا... لطفی (رئیس کلانتری رسالت) پیگیری های روان شناختی و حمایتی این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد. آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضو
ارسال نظر