مریم در تهران تنهاست / شوهر تاب بچه معلول نداشت ! + تراژدی تلخ

به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا،زن 48 ساله ای به نام مریم به کلانتری نامجو مراجعه کرده بود تا از همسرش شکایت کند.از شوهری که چهار سالی می شد جدا از هم زندگی می کردند و حالا مرد 50 ساله که گرفتار دام اعتیاد بود،فقط نام شوهر را یدک می کشید.

اخبار اختصاصی رکنا - کپی رایت

مریم گریه می کرد و وحشت زده بود.می گفت آبرویش در محل رفته است از بس شوهرش وقت و بی وقت مقابل خانه می آید و داد و بیداد راه می اندازد.اما مگر قانون می تواند کاری کند که مردی به خانه خودش نیاید؟حق با شوهر مریم بود!ماموران کلانتری نامجو مریم را به واحد مددکاری کلانتری راهنمایی کردند.

بعد از دنیا آمدن پسرمعلولم،همسرم افسردگی گرفت

مریم روبروی سرگرد ثریا غفارپور نشست.سرگرد غفار پور از او خواست با خونسردی در مورد مشکلش صحبت کند.مریم گفت:«همه مشکل ما از زمانی شروع شد که پسرم به دنیا آمد.او الان 16 ساله است اما از زمانی که دنیا آمد و پزشکان به ما گفتند که او معلولیت ذهنی دارد،همسرم به شدت دچار افسردگی شد.»

مریم در ادامه گفت:«اوایل او همیشه در سکوت و انزوا بود یا نیمه شب می دیدم که در حال گریه کردن است.اما بعد غیبت های گاه و بیگاهش در خانه آغاز شد.بهانه می آورد و شب به خانه نمی آمد و احساس می کردم می خواهد با دور بودن از خانه و من و فرزندم،از حقیقت زندگی مان فرار کند.او وضع مالی خیلی خوبی داشت و صاحب خانه و مغازه در یکی از بهترنی نقطه های پایتخت بود.برای فراهم کردن تفریحاتش خارج از خانه هیچ مشکل مالی ای نداشت.»

متوجه شدم شوهرم اعتیاد دارد

مریم در ادامه گفت:«زندگی برایم سخت شده بود.نمی توانستم به تنهایی از عهده کارهای پسرم بر بیایم.کم کم خودم هم داشتم به افسردگی مبتلا می شدم.هر بار شوهرم به خانه می آمد،کارمان دعوا و جر و بحث بود.تا اینکه یکی از دوستانم به من گفت او را تعقیب کنم.شک در دلم انداخت و گفت از کجا می دانی پای زن دیگری در میان نیست.من هم یک روز که او از خانه بیرون رفت،تعقیبش کردم.»

وقتی مریم دنبال شوهرش رفت،صحنه ای دید که باورکردنش برای او سخت بود:«شوهرم به یک روستا در اطراف ورامین رفت که فاصله تا آنجا خیلی زیاد بود.بعد دیدم وارد خانه ای شد و حدود یک ساعتی آنجا بود و بعد بیرون آمد.وقتی او از آنجا دور شد سراغ صاحبخانه رفتم.فهمیدم در خانه اش طویله ای دارد که شوهرم برای مصرف مواد مخدر آنجا می رود.وقتی صاحبخانه موضوع حضور من را به شوهرم گفت،دعوای سختی بین ما اتفاق افتاد.شوهرم گفت حالا که من را تعقیب می کنی از این به بعد در خانه و جلوی چشم خودت مواد مخدر مصرف می کنم تا ببینم چه کار می خواهی کنی!»

شوهرم کارتن خواب شد

زندگی مریم هر روز سیاه تر می شد.شوهر او به دام اعتیاد گرفتار شده بود و او با هیچ روشی نتوانسته بود شوهرش را وادار به ترک اعتیاد کند:«شوهرم تبدیل شده بود به یک مجسمه که با من و پسرم هیچ حرفی نمی زد.مغازه اش را اجاره داده بود و اجاره بها را تنها خرج اعتیادش می کرد.من هم مجبور شده بودم برای تامین هزینه های دارو و درمان پسرم سر کار بروم.تا اینکه چهار سال قبل دیگر جانم از دست شوهرم به لبم رسید.وقتی دعوایمان شد به او گفتم از خانه برو و دیگر دلم نمی خواهد تو را ببینم.من این حرف را از روی عصبانیت زدم اما او واقعا از خانه رفت.فکرش را هم نمی کردم که او ما را ترک کند.انگار دنبال بهانه ای بود که از خانه و زندگی دل بکند.»

زن 48 ساله در ادامه گفت:«مدتی از او بی خبر بودم و در به در دنبالش می گشتم.از بیمارستان و کلانتری گرفته تا پزشکی قانونی را دنبالش گشتم.تا اینکه یک روز برادرم با من تماس گرفت و گفت شوهرم را با وضع آشفته ای در اتوبان دیده که پیاده راه می رفته است.دنبال او رفته بود و شوهرم گفته بود خیابان گرد و کارتن خواب است و دلش نمی خواهد به خانه برگردد.»

بازگشت کارتن خواب به خانه

چهار سالی می شد که مریم از شوهرش بی خبر بود تا اینکه او دوباره به خانه برگشت:«در این سال ها فقط چند بارشوهرم با من تماس گرفت و پول می خواست.تا اینکه جدیدا دوباره به خانه سر می زند و می گوید که می خواهد سر خانه و زندگی برگردد.من هم مانع او شدم چون می دانم حضورش در خانه به معنی مصرف کردن مواد مخدر جلوی چشم پسرم و راه افتادن جنگ و دعوا با من است.من از او خیلی آزرده خاطرم.در سال هایی که نیاز به حمایت او داشتم من را با مشکلات زندگی تنها گذاشت.اما او وقتی دید که نمی تواند من را راضی به بازگشتش در خانه کند؛جلوی همسایه ها آبرو ریزی و داد و بیداد راه انداخت.»

اصل پذیرش را سرلوحه زندگی مان قرار دهیم

سرگرد غفارپور برای مریم توضیح اد که از لحاظ شرعی و قانونی نمی تواند مانع بازگشت همسرش به خانه شود.چرا که او هنوز شوهر او هست و خانه به نام اوست.اما با تلاش واحد مددکاری،شوهر مریم به کمپ ترک اعتیاد فرستاده شد و قرار شد بار دیگر همسرش به خانه برگردد تا فرصت دوباره ای برای زندگی به او داده شود.

سرگرد ثریا غفارپور مسئول مشاوره شهید مدنی معاون اجتماعی سر کلانتری یازدهم،در گفتگوی اختصاصی با خبرنگار رکنا در مورد این پرونده گفت:«اولین موردی که به این خانم توصیه کردیم این بود که به جدایی از همسرش فکر نکند.چرا که این اتفاق اضطراب و شوک بدی به زندگی او وفرزند مریضش وارد می کرد.حالا که مرد با اظهار ندامت ضمنی به آغوش خانواده بازگشته بود،برای یک بار هم که شده زن باید فرصت زندگی به او می داد.»

سرگرد غفارپور در ادامه گفت:«افراد جامعه باید با مدیریت روحیه در بحث روانشناختی در هنگام بروز تروما،اصل پذیرش را در نظر داشته باشند و واقعیت را هر چند تلخ باشد باید بپذیرند تا دیگر جنبه های زندگی شان آسیب نبیند.به این معنی که در مواجهه با بیماری و افسردگی و اعتیاد و هر معضل دیگری،به دنبال راه حل باشند تا کمترین تاثیر و آسیب را از مشکل ببیند.افراد خانواده باید با پررنگ کردن موفقیت های دیگر فرد آسیب دیده و عملکرد مثبت باعث ارتقا جنبه های مثبت زندگی شوند.بالابردن تاب آوری و امیدواری و ایجاد تغییر نگرش در زندگی به معنی رها کردن گذشته و بالا بردن اعتماد بنفس از مهارت های زندگی محسوب می شوند که در مواقع بحران به کار می آید.»

سرگرد غفارپور در آخر با اشره به اهمیت راز و نیاز با کائنات به نقش ارتباط معنوی و دعا و ارتباط با خدا،به عنوان اصلی ترین آرامش درونی انسان ها اشاره کرد.آخرین قیمت های بازار ایران را اینجا کلیک کنید.

 

وبگردی