سرنوشت  این 8 مرد دل ها را تکان می دهد / کابوس تانزانیا برای صیادان ایرانی + فیلم گفتگو
حجم ویدیو: 76.83M | مدت زمان ویدیو: 00:11:39

به گزارش اختصاصی خبرنگار رکنا ؛خبر کوتاه است:بازگشت هشت صیاد ایرانی که چهار سال در زندان کیکو تانزانیا اسیر بودند.

اما برای صیادانی که هنوز چند ساعت بیشتر از ورود آنها به خاک وطن نمی گذرد ماجرای این چهار سال به این کوتاهی هم نیست.

اخبار اختصاصی رکنا - کپی رایت

قصه آنها تنها به دلتنگی برای خانواده هایشان و شکنجه و وضع بد خوراک و مکان ختم نمی شود.آنها در حالی به وطن بازگشته اند که دو نفر از دوستانشان با حکم سنگین حبس سی ساله هنوز هم در اسارت هستند و به جز آنها دلشان نزد تعداد زیادی ایرانی دیگر جامانده است.ایرانیانی که قبل از آنها در زندان اسیر شده بودند و هنوز بلاتکلیفند و خبری از آزاد شدن آنها نیست.

همه این غم هایی که صیادان با خود سوغات آورده اند باعث شده،وقتی با هم در یک قاب عکس می گیرند،لبخند تلخی بر لب داشته باشند.

به صیادان ایرانی اتهام قاچاق مواد مخدر زده بودند

حرف تک تک صیادان از روزی آغاز می شود که در چنگال نیروهای ارتش تانزانیا اسیر شدند.همان روزی که هوا طوفانی بود و لنج صیادان خراب شده بود.

عبدالله آسکانی نام صیاد 34 ساله ای است که دو فرزند دارد و حالا بعد از چهار سال تازه دقایقی است که آنها را در آغوش کشیده است.

او در مورد روز اسارت می گوید:«برای صید ماهی از اداره شیلات مجوز گرفته بودیم.روز حادثه در آب های اقیانوس هند مشغول کار بودیم که لنج خراب شد.ما ملوانان در طبقه پایین لنج مشغول کار بودیم که متوجه شدیم یک ناو استرالیایی،لنج را توقیف کرد.چند ساعتی لنج را گشتند و به ما مظنون شده بودند و فکر می کردند قاچاقچی مواد مخدر هستیم.اما بعد از بازرسی لنج رهایمان کردند.بعد از آن ناخدا گفت که برای تعمیر لنج باید به نزدیک ترین ساحل برویم و کمک بگیریم.اما آنجا بود که نیروهای ارتش تانزانیا ما را دستگیر کردند.»

عبدالله خاتونی یکی دیگر از صیادان در ادامه صحبت های دوستش می گوید:«اصلا نفهمیدیم چه شد.دوباره برگشته بودیم به طبقه پایین لنج که نیروهای ارتش تانزانیا مثل مور و ملخ به داخل لنج ریختند.چشمان ما را بستند و به شدت کتکمان می زدند.بعد ما را به جایی منتقل کردند که اول برایمان ناشناخته بود ولی بعد متوجه شدیم که آنجا زندان تانزانیا بود.»

دادگاه های بی کلام و بی دفاع برای صیادان ایرانی

صیادان از بی قانونی کشور تانزانیا گلایه مند هستند.می گویند آنجا کسی به دفاعیات آنها اهمیتی نمی داده است و فقط مکررا آنها را به دادگاه می بردند و دوباره به زندان منتقل می کردند.

عبیدالله غلام زاده،یکی از صیادان آزاد شده در مورد شرایط دادگاه تانزانیا می گوید:«روزهای اول در زندان خیلی گیج بودیم و نمی دانستیم قرار است چه اتفاقی برایمان بیفتد.دو هفته که گذشت ما را به دادگاه بردند و آنجا یک مترجم هم آمد.اما قاضی هیچ چیز از ما نمی پرسید.می گفتند که مجوز شما برای صید تقلبی است و به ما اتهام حمل قاچاق مواد مخدر زده بودند.چند بار هم گفتند که شما در آب های کشور ما آشغال ریخته اید، اما همه این ها تهمت بود و هیچ دلیلی برای اثبات ادعایشان نداشتند.هر بیست روز یک بار یا دو هفته یک بار ما را به دادگاه می بردند.دیگر خسته شده بودیم و اگر اعتراض می کردیم با کتک و شکنجه با ما برخورد می شد.»

شکنجه گران زندان کیکو تانزانیا با زندانیان چه می کردند؟

صیادان از کتک خوردن هایشان می گویند.از اینکه زندان بانان بعد از خوردن مشروب با چوب های بلند به جان آنها می افتادند و حتی چند بار پای آنها را شکسته بودند.آنها کسی حق اعتراض نداشته است.

راشد بادفر نام یکی دیگر از صیادان آزاد شده است.او 29 سال دارد و مجرد است و سردرددلش که باز می شود با جزئیات مفصل تری ماجرا را برایمان شرح می دهد.

بادفر در مورد شکنجه هایی که در زندان کیکو می شدند می گوید:«چهار سال روزهای سیاهی را گذراندیم و کارمان فقط گریه بود.اتاق های زندان خیلی نمناک و مرطوب بود.سرویس بهداشتی کنار اتاقمان بود و در و دیوار نداشت.ما شب ها کنار توالت می خوابیدیم و اگر کسی نیمه شب به دستشویی می رفت با بوی تعفن بیدار می شدیم.بهداشت در آنجا صفر بود.تشک هایی که روی آن می خوابیدیم پر از کثافت بود،اما ما چاره ای جز اینکه تحمل کنیم نداشتیم.»

راشد می گوید که آنها گاهی جانشان به لبشان می رسید و به ماموران زندان اعتراض می کردند:«گاهی به آنها اعتراض می کردیم که جوابش فقط کتک و شکنجه بود.در زندان مشروب خوردن آزاد بود و آنها مشروب زیاد می خوردند و بعد حسابی ما را کتک می زدند.اگر از ما سیگاری می گرفتند یا به آنها می گفتیم که غذای زندان را نمی خوریم،با چوب به جانمان می افتادند و حتی چند بار پای بچه ها شکسته شده بود.بعد مجبورمان می کردند توالت ها را بشوییم.»

هشتاد نفری در یک اتاق زندانی بودیم

راشد بادفر در ادامه می گوید:«بعضی وقت ها که می خواستند ما را تنبیه کنند،هشتاد،نود زندانی را در یک اتاق حبس می کردند.مثل ماهی های کیلکا کنار هم می خوابیدیم و جا برای جنبیدن نبود و به سختی نفس می کشیدیم.اگر می خواستیم بنشینیم باید پاهایمان را در شکممان جمع می کردیم و سینه به سینه همدیگر می ایستادیم.اگر کسی به دستشویی می رفت و بر می گشت دیگر جا برای نشستن نداشت.گاهی روزهای زیادی ما را در آن وضعیت نگه می داشتند.»

صیادان چهار سال آرد ذرت و لوبیا خوردند

عبیدالله غلام زاده،برای تامین مخارج مادر و خواهرانش به صیادی رفته بود.پدر او فوت شده است و او نان آور خانواده اش بود که اسیر شد.

عبید دلش لک زده بود برای غذای گرم مادرش و در مورد غذای زندان می گوید:«در این چهار سال فقط یک غذا به ما می دادند.آرد ذرت خمیر شده خیلی سفت بود و لوبیای آب پز بدون هیچ نمک و ادویه ای.به زبان خودشان به آن اگالی می گفتند.»

عبید می گوید که در ابتدا آنها زبان زندانیان و ماموران را نمی فهمیدند.اما چهار سال زندگی در کنار آنها باعث شد که کم کم زبان تانزانیایی هم یاد بگیرند:«گاهی با زندانیان تانزانیایی هم کلام می شدیم.اما همه آنها افراد بدی بودند.دزد و قاتل و غارتگر بودند.زندان مثل خانه شان بود.می آمدند مدت کوتاهی می ماندند و دوباره به خانه شان می رفتند.با اینکه آدم کشته بودند اما کسی به آنها کاری نداشت.اما ما را بی گناه این همه مدت اسیر کرده بودند.»

همه فکر می کردند ما مرده ایم

نعیم بهاتکی یکی دیگر از صیادان اسیر،می گوید که چند باری به خانواده خود نامه نوشته است.تعدادی از زندانیان توانسته بودند با کمک مترجم سفارت نامه هایی را به دست خانواده هایشان برسانند.نعیم یک بار با مادرش حرف زده بوده و عبید چند باری به خانواده اش نامه داده بوده است.راشد هم به گوش خانواده اش رسانده بود.اما عبدالله خاتونی می گوید که در این مدت خانواده اش از او هیچ خبری نداشتند و گمان می کردند که او مرده است.

نعیم بهاتکی می گوید:«ما و چند نفر ایرانی دیگر در کنار هم بودیم.روزهایمان را با هم می گذراندیم و گاهی در حیاط زندان برای همدیگر قصه می گفتیم.ما توانسته بودیم با خانواده هایمان ارتباط بگیریم اما دوستان دیگرمان موفق نشده بودند خانواده هایشان را از احوال خودشان باخبر کنند.»

صیادان چهار سال در گرما بودند

زاهد غلامی پدر دو فرزند است.او تمام این چهار سال را در دلواپسی بی خبری از فرزندانش سپری کرده است.

زاهد در مورد وضعیت بهداشت زندان کیکو می گوید:«وضعیت حمام زندان خیلی بد بود.بعضی زندانیان در همان دستشویی کنار اتاق ها حمام می کردند وبعضی ها به حمام داخل حیاط زندان می رفتند.اما شرایط استحمام چندان مهیا نبود و خیلی دیر به دیر حمام می کردیم.که این برای هوای گرمسیر آنجا خیلی کم بود.آنجا زمستان نداشت و همیشه هوا گرم بود.خبری از کولر و دستگاه خنک کننده هم نبود.»

دوستانمان را آزاد کنید

عبیدالله غلام زاده،به حرف هایش مسلط است.انگار بهتر و بیشتر از دوستانش خودش را پیدا کرده است.حرف هایش ساختمان بندی و ساختار بندی دارد.

از وضع بد زندان می گوید و از اینکه آنجا انسانیت مفهومی ندارد.از رفتار بی منطق دستگاه قضائی تانزانیا حرف می زند که بدون دلیل محکمه پسند آنها را چهار سال اسیر کرد و حالا می رسد به صحبت از دوستان اسیرش:«در زندان کیکو 27 نفر ایرانی بویدم که الان هشت نفرمان آزاد شده ایم.عده ای صیاد در آنجا اسیر هستند که قبل از ما اسیر شده اند اما هنوز یک بار هم به دادگاه عالی آنجا نرفته اند.وقتی داشتیم آزاد می شدیم،به ما نامه و پیغام دادند که به دست خانواده شان برسانیم.»

عبید از طرف خودش و دوستانش از سفارت ایران و وزارت امورخارجه و از امام جمعه شهرشان تشکر می کند و در ادامه می گوید:«وضع زندانیان در کیکو خیلی بد است.عاجزانه از دولت تقاضا داریم کاری برای دوستان اسیر ما در زندان کیکو انجام دهند تا آنها هم آزاد شوند.آخر گناه ما چه بوده؟ما با مجوز به صید رفتیم و بی دلیل این همه سال در عذاب و شکنجه زندگی کردیم.»

پیرمرد آلزایمری در زندان تانزانیا

زاهد غلامی از پیرمرد ایرانی برایمان می گوید که سالهاست در زندان تانزانیاست:«پیرمردی ایرانی در زندان ما بود که فراموشی دارد.مثلا به او غذا می دادند اما بعد فراموش می کرد و می گفت به من ناهار ندادید.اما خبری از غذای دوباره نبود و اگر کسی درخواست غذا می کرد او را کتک می زدند.»

ناخدا را به سی سال حبس محکوم کردند

بعد از چهار سال که صیادان را بارها به دادگاه بردند،بالاخره حکم آزادی آنها صادر شد.عبید در مورد نحوه آزادی شان می گوید:«بار آخر که به دادگاه رفتیم،ما را به دادگاه عالی تانزانیا فرستادند.آنجا باز هم بدون حرفی فقط بی گناهی ما را تائید کردند و بعد از تبرئه شدن،حکم آزادی ما را صادر کردند.وقتی از زندان بیرون آمدیم به سفارت رفتیم تا به ایران برگردیم اما تا رسیدن به فرودگاه ایران هنوز هم هول و هراس برگرداندن ما به تانزانیا در دلمان بود.»

دادگاه عالی تانزانیا ناخدای لنج و مهندس را به تحمل سی سال حبس در زندان تانزانیا محکوم کرده اند که همه صیادان از این اتفاق خیلی ناراحت هستند.

راشد بادفر در مورد این حکم می گوید:«قبل از آزادی ما ناخدا و مهندس لنج به نام های ناخدا نبی‌بخش بی‌برده و محمدحنیف دُرزاده را به یک زندان دیگر منتقل کردند.آنها بی گناه بودند ولی با حکم دادگاه تانزانیا باید سی سال در شرایط وحشتناک در زندان بمانند.»

بازگشت 720 دلاری به ایران

صیادان ایرانی برای بازگشت به وطن نفری 720 دلار هزینه کرده اند.آنها در این سال ها هیچ درآمدی نداشته اند و بعضی از آنها مجبور شدند برای تامین هزینه بازگشت دست به قرض کردن پول بزنند.آنها از دولت ایران تقاضای کمک و حمایت دارند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی