مادرم خائن بود! / نامادری ام با من کارهای ناجور می کرد !

به گزارش رکنا، مرد جوان در دایره اجتماعی کلانتر گفت: بعد از آن که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم به راه خطا رفتم و اولین سرقت را از روی غرور و لج بازی انجام دادم که البته دستم رو شد و ۳ سال به زندان افتادم.

«احسان» نفس عمیقی کشید و گفت: اجازه بدهید داستان زندگی ام را از اول برایتان تعریف کنم. ۶ ساله بودم که پدرم فهمید مادرم به او خیانت می کند و این مسئله باعث جدایی آن ها شد. پدرم پس از گذشت سه سال با دختر یکی از اقوام ازدواج کرد و من که فکر می کردم این زن می تواند برایم مادری کند خیلی از این بابت خوشحال بودم. اما افسوس که نامادری ام چشم دیدن مرا نداشت و هر روز کتکم می زد.

پدرم از ترس این که مبادا دوباره همسرش را از دست بدهد، بداخلاقی های نامادری ام را تحمل می کرد و چیزی نمی گفت. احسان افزود: تجربه تلخ ۱۰ سالگی ام هیچ وقت از ذهنم پاک نخواهد شد. یک روز در حالی که می خواستم آب بخورم لیوان از دستم افتاد و شکست. نامادری ام که دنبال بهانه ای می گشت تا کتکم بزند به سویم حمله کرد و گلویم را آن قدر فشار داد که می خواستم خفه بشوم.

در این لحظه پدرم که از سر کار به خانه برگشته بود به دادم رسید و مرا از چنگ این زن بی رحم نجات داد. او با چشمانی گریان در حالی که خیلی نگرانم بود به پدربزرگم زنگ زد و موضوع را برایش تعریف کرد. من آن روز خیلی غریبانه وسایلم را جمع کردم و به خانه پدربزرگم رفتم. چند سال گذشت و به زندگی در کنار پدربزرگ و مادربزرگ عادت کرده بودم.

در این مدت با محبت های پنهانی و پشتیبانی مالی پدرم درس خواندم و به دانشگاه رفتم. اما روزی که امتحانات ترم آخر دانشگاه را با موفقیت پشت سر گذاشتم و او خودش را آماده می کرد تا برایم جشن فارغ التحصیلی بگیرد اجل مهلتش نداد و به علت عارضه قلبی فوت کرد. پس از مرگ پدرم با توجه به رفتارهای توهین آمیز نامادری ام که در مراسم عزا در حضور همه اقوام گفت این آقا برای ارث و میراث گریه می کند و مثل مادر خیانت کارش است، تصمیم احمقانه ای گرفتم و ۱۶ میلیون تومان پول نقد پدرم را از داخل خانه سرقت کردم.

البته نامادری ام شکایت کرد و چون خیلی عصبانی بودم به سراغش رفتم و با چاقو زخمی اش کردم. من خیلی زود دستگیر شدم و به زندان افتادم. احسان گفت: پس از تحمل حبس دوباره از خانه نامادری ام سرقت کردم و برای بار دوم به دام افتادم و الان هم به پیشنهاد یکی از دوستانم که در زندان با هم آشنا شدیم، قصد سرقت از خانه برادر نامادری ام را داشتم که دستگیر شدیم. من دزد نیستم و فقط می خواستم از نامادری ام انتقام بگیرم. البته نسبت به او و مادرم که عامل تمام بدبختی و فلاکتی است که به سرم آمده احساس تنفر پیدا کرده ام و ... برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

وبگردی