به گزارش رکنا، دلش می خواست از هر چیزی سر در بیاورد و حتی آن را تجربه کند. در دوران دبیرستان در مسیر مدرسه با یک پسر آشنا و مدتی با او ارتباط برقرار می کند که از او هم رودست می خورد و مرد رویاهایش بعد از خالی کردن جیب اش او را رها می کند. به گفته دخترک، خانواده اش اصلاً اهل دود و نوشیدنی های غیرمجاز نبودند اما او هر چیز منع شده ای را امتحان و آن را مصرف می کرد.

دختر در تله افتاده می گوید: خانواده پدرم خیلی در قید و بند اصول اخلاقی نبودند اما برعکس خانواده مادرم خیلی مذهبی بودند و روی اصول پافشاری می کردند. پدر و مادرم با وجود این که از یکدیگر طلاق نگرفته بودند اما جدا زندگی می کردند.

در واقع پدرم با زن دومش زندگی می کرد و کاری به کار ما نداشت. در دوران دبیرستان روزی سر بیرون رفتن های وقت و بی وقتم بین من و مادرم شکراب شد و وقتی اعصابم به هم ریخت سراغ سیگار رفتم چون از دوستانم شنیده بودم که سیگار اعصاب را آرام می کند اما هیچ وقت اعصابم آرام نشد.

ثریا برای دور زدن خانواده اش مدام از ادکلن و خوشبو کننده دهان استفاده می کند تا کسی به این موضوع پی نبرد. مدتی این کار را دنبال می کند تا این که به گفته خودش از بوی سیگار نفرت پیدا می کند و آن را کنار می‌گذارد و سراغ نوشیدنی های غیرمجاز می رود. او می گوید: در نزد خانواده پدرم مصرف مواد و نوشیدنی های غیرمجاز عادی بود و کسی خرده نمی گرفت.

زمانی که به خانه عمویم می رفتم چون می خواستم سیگار را راحت تر ترک کنم نوشیدنی غیرمجاز مصرف می کردم. عمویم به جای مانع شدن مرا تشویق می کرد تا او را در این مسیر همراهی کنم و به خاطر کم سن و سال بودنم اصلاً متوجه مضرات و خطرات آن نبودم. داستان تجربه کردن های دختر 15 ساله همچنان ادامه پیدا می کند تا این که بعد از 2 سال وارد دانشگاه می شود. بعد از آغاز کلاس ها با چند نفر از هم دانشگاهی هایش دوست می شود. آن ها در خانه مجردی زندگی می کردند و همین موضوع پای این دختر را به دورهمی های شیطانی باز می کند. هم دانشگاهی دودی دختر کنجکاو به دور از چشم بقیه مواد صنعتی مصرف می کند اما پیش همه می گوید که فقط قرص متادون مصرف می کند. دختر فریب خورده درباره هم دانشگاهی اش می گوید: بعد از این که کلاس های دانشگاه تمام می شد با چند دوست دیگرم با دعوت دوست معتادمان بعضی از شب ها به خانه مجردی او می رفتیم و تا پاسی از شب دور هم خوش بودیم. این ماجرا ادامه داشت تا این که شبی دوستم وقتی دید کمی حالم ناخوش است از من خواست قرص متادون مصرف کنم. چون از کودکی دختر کنجکاوی بودم و به هر چیزی که می دیدم ناخنک می زدم بدون فکر، پیشنهادش را قبول کردم.

بعد از مصرف متادون حال عجیبی پیدا کردم، خیلی سرخوش بودم، به نوعی روی ابرها راه می رفتم و تمام غم هایم را برای مدتی فراموش کردم، شب هم در خواب عمیقی فرو رفتم.

سرخوشی کاذب دخترک ناشی از مصرف متادون او را مجاب می کند که همین روند را ادامه دهد تا به خیال خودش ناملایمات زندگی بر او تاثیری نگذارد. دختر از همه جا بی خبر که نمی داند مصرف قرص های مخدر اعتیاد آور و مضر است چند بار مهمان دوست حیله گرش می شود تا این که بعد از مدتی در تله می افتد.

او تعریف می کند: مدتی دوستم مقداری قرص مخدر در اختیارم می گذاشت تا با مصرف آن ها مدتی سرخوش شوم. با این دست فرمان جلو رفتم تا این که وقتی یک شب قرص ها را مصرف نکردم بدجور اعصابم به هم ریخت و حالم بد شد و تازه آن موقع بود که متوجه شدم در تله اعتیاد گرفتار شده ام.

روز بعد وقتی به هم دانشگاهی ام گلایه کردم که چرا من را در جریان عواقب مصرف قرص ها قرار نداده است؟ او با تندی مرا از خانه اش بیرون کرد. دختر فریب خورده می فهمد که دوستش با نقشه قبلی او را وارد این بازی خطرناک کرده است و حتی دیگر حاضر نیست قرص در اختیارش قرار دهد و از وی می خواهد که دیگر در خانه او پا نگذارد. دختر که نه راه پس دارد و نه راه پیش مجبور می شود با صرف هزینه زیاد قرص های روان گردان را از طریق ساقی دیگری جور کند تا اعصابش بیش از آن خراب نشود و با رفتارها و حرکت های نابجا در داخل دانشگاه سوتی دست کسی ندهد.

دختر 19 ساله با چشمانی بارانی می گوید: دوست حیله‌گرم زمانی که مطمئن شد بدنم به این قرص ها عادت کرده است کلاً اخلاقش عوض شد و حاضر نبود مرا ببیند. حتی بعدها از طریق یکی از دوستانم باخبر شدم که او با قصد قبلی و به خاطر حسادت برای نابود کردن و اخراجم از دانشگاه نقشه کشیده بود که من هم با ندانم کاری و البته کنجکاوی بی حد و مرزم او را به خواسته اش رساندم.

در خانواده ام کسی از اعتیادم خبر نداشت تا این که روزی مادرم داخل کیف ام را مرتب می کرد که ناگهان با قرص های متادون مواجه و از شدت تعجب فقط مدتی به من خیره شد. دیگر نتوانستم پنهان کاری کنم و مجبور شدم به همه چیز اعتراف کنم.

از مادرم خواستم در خانه و در حضور او اعتیادم را ترک کنم اما دیگر به من اعتماد نکرد و مرا به کمپ آورد تا هر چه زودتر از شر مواد افیونی خلاص شوم. الان هم به جز مادرم کسی از حضورم در کمپ خبر ندارد و مدام بیم آن را دارم که با متوجه شدن دیگران به خصوص پدرم علاوه بر اخراج از دانشگاه حیثیت و آبرویم در بین فامیل بر باد برود.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.