مرد 42 ساله که به اتهام سرقت کفش های تعدادی از نمازگزاران یک مسجد دستگیر شده بود، درحالی که بیان می کرد اگر مادربزرگم در کودکی راه و رسم زندگی را به درستی به من آموخته بود شاید سرنوشت من به گونه ای دیگر رقم می خورد به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد توضیح داد: «هنگامی که نوزادی یک ماهه بودم پدرم را بر اثر سکته قلبی از دست دادم و عمویم به رسم غیرت با مادرم ازدواج کرد تا سرپناه من و دو خواهر بزرگ ترم باشد، پنج سال بعد از آن جایی که عمو و مادرم صاحب فرزندان دیگری شده بودند مسئولیت نگهداری از من به مادربزرگم سپرده شد. در همان روزها مادربزرگم مرا به قبرستان برد و سنگ قبری را نشانم داد و درحالی که اشک هایش را با گوشه چارقدش پاک می کرد، گفت: «پسرم این مزار پدرت است او خیری از زندگی ندید و جوان مرگ شد!» مادربزرگم روزهای جمعه بر سر مزار پدرم می رفت و برای جوان از دست رفته اش می گریست. این درحالی بود که من چشم به خیرات بازماندگان می دوختم... برای اولین بار در سن 10 سالگی سرقت کردم. وقتی به همراه مادربزرگم به خرید رفته بودیم در یک فروشگاه مواد غذایی از غفلت صاحب مغازه سوءاستفاده کردم و یک بسته بیسکویت شکلاتی از روی پیشخوان برداشتم و زیر لباسم پنهان کردم. مادربزرگم وقتی متوجه ماجرا شد سرزنشم کرد و گفت: «پسرم هرکس دزدی کند خدا کورش می کند!» من هم با ناراحتی بیسکویت شکلاتی را خوردم و آن شب را از ترس نتوانستم بخوابم! تصور می کردم فردا که از خواب بیدار شوم دنیا به روی چشمانم سیاه خواهد شد! من حرف مادربزرگم را باور کرده بودم و با خود فکر می کردم خدا برای این که مجازاتم کند کورم می کند اما صبح روز بعد درحالی از خواب بیدار شدم که چشمانم هنوز روشن بود وخوشحال شدم از این که خدا مجازاتم نکرده است. چند روز دیگر هم گذشت و من هم به این باور رسیدم که شاید کار من اشتباه نبوده است که خدا مجازاتم نکرد! بنابراین مدتی بعد وقتی به منزل یکی از آشنایانمان رفتیم تفنگ آب پاش فرزندشان را دزدیدم و تهدیدات مادربزرگ هم فایده ای نداشت! تا سوم راهنمایی درس خواندم و بعد از آن برای تامین هزینه های زندگی مان کارگری می کردم... اولین بار با یکی از دوستان دوران سربازی ام پای منقل نشستم و تریاک کشیدم، با خود می گفتم با یک بار مصرف مواد مخدر معتاد نخواهم شد اما مدتی بعد دوباره به مصرف مواد مخدر روی آوردم ... بعد از پایان دوران سربازی با دختر عمویم ازدواج کردم و بعد از گذشت چند سال صاحب فرزندی نشدیم هنگامی که به پزشکان متخصص مراجعه کردیم بیان کردند اگر من مصرف مواد مخدر را کنار بگذارم حتما بچه دار خواهیم شد اما من به هیچ قیمتی حاضر به ترک مواد مخدر نبودم. طولی نکشید که مجبور شدم برای تامین موادم دست به دزدی بزنم. این کار را از دوستان و اقوام شروع کردم تا این که با شکایت یکی از اقوام به زندان افتادم. مادربزرگ پیرم که همیشه آرزوی سفر به مکه را داشت فیش حجش را فروخت و مرا آزاد کرد اما زمانی که در زندان بودم، همسرم دادخواست طلاق داد و از من جدا شد. بعد از گذشت مدتی احساس کردم زندگی برایم خیلی سخت شده است بنابراین از همسرم خواستم که برگردد اما او شرط گذاشت که اگر مواد مخدر را ترک کنم مرا می بخشد و باز می گردد من هم عزمم را جزم کردم و تصمیم به ترک مواد مخدر گرفتم. بعد از گذشت سه سال وقتی همسرم مطمئن شد که ترک کردم به خانه بازگشت و خدا به ما پسری زیبا عطا کرد اما من قدر این لطف و نعمت خدا را ندانستم و دوباره درگیر مواد مخدر شدم به دلیل بیکاری و بضاعت مالی ضعیف منزلی را در حاشیه شهر مشهد اجاره کرده بودم. وقتی بوی تریاک به مشامم می رسید یا سنجاقی را روی زمین می دیدم تحریک به مصرف مواد می شدم و نمی توانستم خودم را کنترل کنم در روزهای اخیر شرایط به گونه ای بود که مجبور بودم روزی 30 هزار تومان مواد مخدر مصرف کنم و این درحالی بود که توانایی تامین اجاره خانه و هزینه خورد و خوراک همسر و فرزند شیرخواره ام را نداشتم بنابراین تصور می کردم با فروش کفش های نمازگزاران می توانم بخشی از هزینه های مصرف موادم را تامین کنم و با این نیت وارد مسجد شدم که ...

شایان ذکر است؛ به دستور سرهنگ ناصر نوروزی (رئیس کلانتری شفای مشهد) پرونده این متهم درحالی به دادسرا ارسال شد که این مرد سابقه دار با راهنمایی های مشاور کلانتری، بار دیگر تصمیم گرفت بعد از تحمل مجازات قانونی، راه درست زندگی را در پیش بگیرد.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.