تراژدی نجفی / پایان تلخ عشق استاد به میترا چرا رقم خورد ؟

تراژدی دهشتناک تبدیل شمایل دیگرکشی به خودکشی است؛ روایت یک خودویرانگری است. محمدعلی نجفی دیروز نقش ریچارد سوم شکسپیر را بازی کرد: «نمی‌توانم در این روزهای خوش و زیبای عاشقی باشم، عزم جزم کرده‌ام تا نشان دهم که انسانی شریر و پست هستم و از لذات بیجای این روزها متنفرم. توطئه‌ها چیده‌ام و تدارکات خطرناک دیده‌ام.»

پرده آخر عشق «استاد» رنگ خون گرفته؛ گفته‌های فرزند مقتول و اعترافات نجفی درباره اختلافات خانوادگی و تهدید به افشای اسرار و ویران کردن زندگی شخصی، مرگ زود هنگام یک پیوند عاطفی و زود مرگی لبخندهای درآمده از قاب عشقی دو نفره است؛ شاید هم لبخندهایی تصنعی در قابی ساختگی که همره دل، دلزده به پایان وحشتناک خود می‌خندد.

نجفی پیش از «استاد» کشته شد؛ سرعت خود ویرانگری از قتل بیشتر بوده؛ در تمام آن لحظاتی که نجفی به قتل فکر می‌کرده «قطره قطره مردن» خود را به چشم دیده. تصاویر دونفره غبطه‌ برانگیز عاشقانه همان «مردن با لبخند و پایان بخشیدن به دود تردیدی تاریخی» است.

تراژدی نجفی آنجا شکل همه‌گیر پیدا می‌کند، جایی تبدیل به مسأله‌ای اجتماعی می‌شود که راز خود ویرانگری این نخبه علمی، رتبه اول کنکور ورودی و فارغ‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف و دانش‌آموخته دانشگاه ام‌آی‌تی امریکا با کسب نمره A در تمام دروس کشف شود چه شد که پیوندی چنین تلخ و زهردار گریبان مدیری را گرفت که برای رهایی از آن چاره‌ای جز مرگ خود و دیگری نداشت؟ چگونه یکی از برجسته‌ترین چهره‌های سیاسی، حزبی و اجرایی کشور چنین مستأصل و تنها، در واپسین چاره اسلحه به دست، وان خونین به جا می‌گذارد و می‌رود؛ بدون هیچ صحنه‌ آرایی گمراه‌ کننده و به ناشیانه‌ترین شکل که حتی گلوله شلیک کرده نیز به پای خودش کمانه کند.

آن خشم انفجاری چطور قابل مهار نبود و چاره این اختلاف خانوادگی چرا گلوله بود؟

استاد دیروز کشته شد؛ قبل از آن نجفی خودش را کشته بود و اسرار قتل میترا در برج آرمیتا ساعاتی بعد فاش شد. پایان پرونده؟ نه! این درد اجتماعی مشترک ماست. عشق‌هایی چنین خام، زندگی‌هایی چنین خورد و دست‌هایی چنین خونین... این درس بزرگ وزیر اسبق آموزش و پرورش بود به همه. این ارتباط به هر ترفندی تبدیل به پیوند شده باشد، زمختی عنوان «همسر دوم» به هر ترتیبی قابل تحمل باشد، نشان داد پایانی چنین هولناک بیشتر از این‌که یک عبرت باشد یک غارت است؛ غارت یک سرمایه انسانی در انزوای شخصی و انهدام خانوادگی. قتلی که دو قربانی داشت؛ قاتل و مقتول.

زنی غرق خون و مردی غرق جنون؛ پایان تراژیک برای قاب دونفره پرهزینه. این شلیک به یک اعتبار سیاسی و اجتماعی بود؛ نشان داد نجفی‌های تنها خطرناکند و سرنوشت میتراهای دیگر ترسناک. وان خونین آپارتمان ۲۷۰۱ برج سعادت‌آباد، صحنه تلخ یک مصیبت بزرگ است.