پوشش نامناسب مرجان در میهمانی خانوادگی آتش نابودی دو خانواده را شعله ور کرد
رکنا: سوء تفاهمی که یک مرد جوان از یک ارتباط خانوادگی برای خود ایجاد کرده بود، مرگ دو نفر را رقم زد.
با حمید در محل کار آشنا شدم. خیلی زود رابطه همکاری ما تبدیل به رابطه دوستانه شد و کم کم صمیمت ما به خانواده هایمان کشیده شد و رفت و آمد من و همسرم به خانه آنها جزیی از برنامه هفتگی ما شد . اوایل همه چیز عالی بود و همه ما از این آشنایی خوشحال بودیم .هر هفته دور هم جمع می شدیم و بیشتر وقتمان به تفریح و گفتگو و بازی و بساط جوجه کباب می گذشت .
همه چیز عادی به نظر می رسید تا اینکه به تدریج احساس من نسبت به این رابطه عوض شد .کشش و علاقه من برای رسیدن به روز دورهمی رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و یکی از علتهای اصلی شاید نوع پوشش و برخورد صمیمانه همسر حمید بود که به شدت فکر مرا درگیر خود کرده بود و یک لحظه هم مرا به حال خود رها نمی کرد.
رفتار مرجان با این نوع پوشش و برخورد بسیار صمیمانه در برابر چشمان همسرش و همسرم برای من چراغ سبزی واضح برای ارتباطی پنهانی بود . مدام در ذهنم تمام لحظات بودن کنار مرجان ورفتارهای دوستانه و نوع پوشش راحت او را مرور می کردم و به نتیجه ای جز اینکه او نیز مایل به ارتباط پنهانی با من است نمی رسیدم .
هربار که او را می دیدم آتش اشتیاقم شعله ورتر می شد و فکر رسیدن به لحظه دیدار پنهانی با مرجان هر بار بیشتر از قبل ذهنم را پر می کرد. سرانجام این توجه به درجه ای از وابستگی و اشتیاق رسید که تصمیم گرفتم به دیدارش بروم و احساس متقابلی را که در وجود هر دوی ما وجود داشت بدون ترس و ملاحظه با او درمیان بگذارم و خیال هردو امان را از متقابل بودنش راحت کنم .
یک روز که از تنهایی مرجان مطمئن بودم و می دانستم حمید در خانه نیست راهی منزل آنها شدم . در زدم و مرجان در را به روی من باز کرد و با اینکه از دیدن من در آن ساعت روز متعجب شده بود مرا به درون خانه دعوت کرد .چند دقیقه ای که از حضورم گذشت مرجان برای پذیرایی میوه آورد و من هنوز میوه را تمام نکرده طاقت از کف دادم و خواستم او را لمس کنم که او عصبانی شد و شروع کرد به داد و فریاد و خواست که سریعا آنجا را ترک کنم. باورم نمی شد دچار سوتفاهم شده ام. به شدت احساس ناکامی و شرمندگی می کردم و از طرفی ترس اینکه مرجان قضیه امروز را به گوش حمید برساند اجازه نمی داد همینطوری خانه اش ترک کنم .چاره ای نداشتم. سرخورده و بی تصمیم مانده بودم و نمی دانستم باید چه کاری انجام بدهم . به خودم که آمدم پیکر بی جان مرجان را در برابر خود دیدم .خواستم خانه را ترک کنم که زنگ در به صدا درآمد . از بخت بد من دختر مرجان و حمید همان لحظه از مدرسه رسیده بود . نمی توانستم او را پشت در نگه دارم چون توجه همسایه ها جلب می شد و از طرفی مرا می شناخت و براحتی قضیه قتل مرجان به دست من لو می رفت .مجبور شدم به تصمیمات اشتباه خود ادامه دهم .در راباز کردم و کودک را به درون خانه کشاندم و دخترک بیگناه بی خبر از همه جا را خفه کردم .برای از بین بردن آثار جنایت خانه را آتش زدم و خارج شدم ولی ترسیدم با توجه به پذیرایی مرجان از من نشانه و علامتی از حضور من آنجا مانده باشد به همین دلیل همان دور و بر ماندم و با حضور نیروهای آتش نشانی به بهانه کمک همراه آنها وارد خانه شدم و همانطور که آنها بعد از خاموش کردن آتش مشغول بررسی اجساد بودند خواستم باقیمانده میوه روی میز را بردارم که یکی از مامورین متوجه من شد و دستگیر شدم . به راحتی به خاطر یک سوتفاهم زندگی دونفر را گرفتم و زندگی مشترک خود و حمید را نابود کردم .
نظریه کارشناس
- حفظ پوشش مناسب و شئونات اخلاقی و مذهبی در روابط خانوادگی از جمله عوامل کنترل کننده ذهن های بیماری است که از خودکنترلی کمی برخوردار می باشند .
- در شرایط کنونی جامعه باید در مورد دعوت افراد به حریم خصوصی و خانوادگی حساس باشیم و بدون شناخت کافی به راحتی با اطرافیان روابط صمیمانه برقرار نکنیم .
- به یاد داشته باشیم بسیاری از پیامهایی که بین ما و سایر افراد رد و بدل می شود به صورت
غیر کلامی است و در بسیاری مواقع ما بدون اینکه کلامی به زبان بیاوریم با نوع پوشش و رفتار خود به انتقال پیام به مخاطب خود می پردازیم .در پرونده مطرح شده نیز مقتوله بدون قصد و نیتی خاص و تنها بر اساس فرهنگ خانوادگی خود رفتار می نمود ، بدون آنکه بداند پیام غیر کلامی منفی را در مورد شخصیت و احساسات خود در برابر یک فرد بیمار و منحرف به نمایش
می گذارد . سوءتفاهمی که به قیمت جان خود و فرزندش تمام شد .
- حتی اگر فرد مذهبی نیستیم حداقل به اخلاقیات پایبند باشیم و وقتی کسی ما را در حلقه دوستان و نزدیکان خود وارد نمود و مورد اعتماد و اطمینان او قرار گرفتیم به این اعتماد خیانت نکنیم وبه خانواده او مانند خانواده خود نگاه کنیم نه شکاری برای هوسرانی و هوسبازی.
سروان سمانه مهربانی – کارشناس آموزش همگانی پلیس آگاهی تهران بزرگبرای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار دور اندیشی لازمه ی هر انسانی هست. (به اعتماد دیگران خیانت نکنیم ).جمله ی پرمفهومی هست.
بهرحال خانمها باید خیلی حواسشون به نوع پوششون باشه.
عزیزانی که تازه ازدواج میکنند بدانند که به هیچوجه دوستان دوران مجردی به راحتی قابل پذیرش برای زندگی متاهلی نیستند و باید بسیار دقت شود . اگر بعنوان یک مرد یا زن خودتان به این فکر کنید که نطر من در مورد جنس مخالف چی هست بدانید نظر اکثر مردان وزنان همین هست پس اگر دوستتان را به خانه میاورید قدری به این فکر کنید که شاید چشمش دنبال همسرتان برود و بدانید شهوت که جلو بیاید دیگر هیچ چیز جلودارش نیست پس خیلی به تعهدات دوستانه و غیرو دل نبندید انسان جایز الخطا هست و نباید زمینه برایش فراهم شود
این اتفاق که مال زمان چنگیزخان مغول است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!